ذبیحه اخرس (ج۱۳۵-۴-۱۱-۱۴۰۲)

یکی از اموری که در آن تکلم و لفظ شرط است و صرف قصد معنا کفایت نمی‌کند تسمیه در هنگام تذکیه و ذبح حیوان است. در تذکیه حیوان آوردن نام خدا بر زبان شرط است و بدون آن حیوان مذکی نخواهد بود و ظاهرا عربی بودن لازم نیست چرا که دلیل آن آیه قرآن است
«فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ» (الانعام ۱۱۸) و «وَ لاَ تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ» (الانعام ۱۲۱) و نام خدا در هر زبانی که باشد نام خدا ست و کافی است و طبق فتوای علماء حتی در عربی هم لفظ خاصی شرط نیست و می‌تواند بگوید «الله» یا بگوید «بسم الله» یا حتی برخی معتقدند با گفتند «الحمدلله» و «سبحان الله» و ... هم کافی است.
پس در ذبح، بردن نام خدا بر زبان شرط است و البته لازم نیست عربی باشد.
در ابتدای مساله و در ضمن بحث نماز اخرس گفتیم اگر اخرس متمکن از لب خوانی باشد بر او لازم است لب خوانی یاد بگیرد و همان مقدار برای او کافی است. در مساله ذبح هم اگر اخرس بتواند نام خدا را با لب خوانی اداء کند ذبح او علی القاعده صحیح است هر چند غلط هم تلفظ کند.
اما در فرضی که اخرس نتواند اسم خدا را حتی به نحو لب خوانی و تلفظ ناصحیح، اداء کند آیا می‌تواند به جای بردن نام خدا، اشاره کند؟
علماء اختلاف نظر دارند و به مشهور نسبت داده شده است که ذبح اخرس صحیح است و تسمیه از شخص اخرس ساقط است یعنی حتی اشاره هم لازم نیست بلکه مجرد اعتقاد به لزوم تسمیه در صورت تمکن برای حلیت ذبیحه او کافی است.
و لو ذبح المسلم الأخرس حل أكله و إن لم يذكر اسمه إذا كان معتقدا لوجوب ذلك. (الخلاف، جلد ۶، صفحه ۲۴)
«و الأخرس تؤكل ذبيحته و إن لم يسم لأنه من أهل التسمية.» (المبسوط، جلد ۱، صفحه ۳۹۰)
ابن ادریس هم گفته:
«و لا بأس بذباحة الأخرس إذا كان محقّا» (السرائر، جلد ۳، صفحه ۱۰۷)
اما معروف بین متأخرین این است که وظیفه اخرس در هنگام تذکیه همان وظیفه او در نماز است یعنی اخرس برای ذبح لازم است با انگشت اشاره کند و زبانش را حرکت بدهد.
مرحوم علامه در قواعد فرموده است:
«و كذا تحلّ ذبيحة المرأة و الخنثى و الخصيّ و الأخرس ... و الأخرس يحرّك لسانه.» (قواعد الاحکام، جلد ۳، صفحه ۳۱۸)
در منتهی هم فرموده است:
«و الأخرس يجوز ذباحته و إن لم ينطق؛ لأنّ النطق ليس شرطا، نعم، يجب تحريك لسانه بالتسمية؛ لأنّها شرط عندنا.» (منتهی المطلب، جلد ۱۱، صفحه ۲۹۹)
و يؤكل ذبيحة الصبيّ ولد المسلم المميّز إذا أحسن، و المرأة المسلمة، و الخصيّ، و الخنثى، و الجنب، و الحائض، و الأعمى، و الأخرس إن أشار بالتسمية (تحریر الاحکام، جلد ۴، صفحه ۶۲۳)
بشرائط الذبح، و يجوز ذباحة الأخرس و إن لم ينطق، نعم يجب تحريك لسانه بالتسمية. (تذکرة الفقهاء، جلد ۸، صفحه ۳۱۷)
مرحوم شهید ثانی فرموده است:
«الأول: الأخرس إن كان له إشارة مفهمة حلّت ذبيحته، و إلا فهو كغير القاصد.» (مسالک الافهام، جلد ۱۱، صفحه ۴۶۷)
مرحوم علامه گفتند صرف اینکه اخرس قصد نام خدا را داشته باشد و اشاره کند کافی است اما شهید ثانی معتقد است باید اشاره مفهمه باشد و هر اشاره‌ای کافی نیست.
مرحوم شهید هم عبارتی دارد:
«و تحلّ ذبيحة المميّز و المرأة و الخصي و الخنثى و الجنب و الحائض و الأغلف و الأخرس و الأعمى إذا سدّد؛ لما روي عنهما عليه السَّلام» (الدروس، جلد ۲، صفحه ۴۱۱)
مقصود ایشان برای ما روشن نیست که آیا در اخرس اصلا هیچ چیزی شرط نیست (مثل نظر شیخ و ابن ادریس) یا اینکه مقصودشان این است که نطق شرط نیست اما نه اینکه علی الاطلاق صحیح است بلکه باید اشاره کند.
تا اینجا سه نظر بیان شد. قول چهارم از محقق نراقی است ایشان فرموده است اگر ذکر قلبی برای اخرس کافی باشد باید برای غیر اخرس هم کافی باشد. در حقیقت منظور ایشان این است که اگر دلیل کفایت ذکر قلبی اطلاق آیات باشد این اطلاق شامل غیر اخرس هم هست در حالی که کسی به آن معتقد نیست. و اگر تلفظ شرط در تذکیه باشد، اخرس متمکن از تلفظ نیست و مقتضای قاعده این است که تذکیه اخرس نباید صحیح باشد چرا که اطلاق ادله جزئیت و شرطیت اقتضای جزئیت و شرطیت را حتی در حال عجز و عدم تمکن دارد و بر همین اساس هم قاعده میسور را خلاف قاعده می‌دانند. البته نتیجه اطلاق جزئیت و شرطیت حتی در حال عجز و عدم تمکن در احکام تکلیفی (مثل واجبات) سقوط تکلیف است و در احکام وضعی بطلان عمل و عدم ترتب آن حکم وضعی است و تذکیه هم از احکام وضعی است. صحت تذکیه مشروط به اموری است که از جمله آنها این است که ذابح باید نام خدا را ببرد و این شرطیت اطلاق دارد و لذا حتی در حال اضطرار و عجز هم شرط است و اگر نباشد حکم تذکیه مترتب نیست.
«صرّح في المسالك بأنّه يكتفي من الأخرس بالإشارة المفهمة للتسمية و قصدها‌ إن كان قادرا عليها، و إن لم يقدر على الإشارة فهو كغير القاصد لا تحلّ ذبيحته.
أقول: إن عمّم ذكر اسم اللّه بحيث يشمل التذكّر القلبي لكان ما ذكره حسنا، و لكن لازمه الاكتفاء به في الناطق أيضا و لم يقل به أحد.
و إن خصّ باللفظي- كما هو المستفاد من الأخبار، بل هو حقيقة التسمية المأمور بها في الأخبار، بل في بعضها: «و يقول: بسم اللّه على أوله و آخره» و في بعضها: «سمعته يقول»- فلا وجه للاكتفاء بإشارة الأخرس، و قيامها مقام اللفظ في بعض المواضع بدليل لا يثبت الكلّية، فالأقوى عدم حلّية ذبيحته، إلّا أن يثبت عليه إجماع، و لم يثبت بعد.» (مستند الشیعة، جلد ۱۵، صفحه ۴۱۷)
از نظر ایشان تلفظ به اسم خدا شرط است و در صورت عدم تمکن از آن، حکم مترتب نخواهد بود لذا اقوی عدم حلیت ذبیحه اخرس است. و ایشان الغای خصوصیت از روایت سکونی را هم نپذیرفته است و اجماع تعبدی هم در مساله وجود ندارد.
البته یک روایت در دعائم ذکر شده است:
«وَ عَنْ جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ رَخَّصَ فِي ذَبِيحَةِ الْأَخْرَسِ إِذَا عَقَلَ التَّسْمِيَةَ وَ أَشَارَ بِهَا‌» (دعائم الاسلام، جلد ۲، صفحه ۱۷۸)
روایت از نظر سندی معتبر نیست هر چند دعائم کتابی است که نویسنده‌اش فقیه بوده است.
در هر حال ظاهرا مدرک کسانی که ذبیحه اخرس را با اشاره به اسم خدا حلال دانسته‌اند الغای خصوصیت از روایت سکونی است و اگر این الغای خصوصیت را نپذیریم (که به نظر ما هم مشکل است) این نظر دلیلی ندارد.
تذکر این نکته لازم است که اگر دلیل لزوم تسمیه فقط تعبیر «ذکر اسم الله علیه» باشد ممکن است گفته شود با حاضر کردن نام خدا هم صادق است ولی محقق نراقی گفتند لازمه این حرف این است که اگر ناطق هم نام خدا را در دلش حاضر کند کافی باشد در حالی که هیچ فقیهی به این مطلب ملتزم نیست.
اما در روایات تعابیری آمده است که اصلا چنین احتمالی در مورد آنها وجود ندارد چون تعابیری مثل «یقول» یا «تسمیة» آمده است و این تعابیر فقط بر ذکر زبانی صادق است. البته این روایات از نظر سندی معتبر هستند اما برخی از آنها مورد فتوای علماء نیستند مثل:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ‌ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ ذَبِيحَةٍ ذُبِحَتْ لِغَيْرِ الْقِبْلَةِ فَقَالَ كُلْ وَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ مَا لَمْ يَتَعَمَّدْهُ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ ذَبَحَ وَ لَمْ يُسَمِّ فَقَالَ إِنْ كَانَ نَاسِياً فَلْيُسَمِّ حِينَ يَذْكُرُ وَ يَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ عَلَى أَوَّلِهِ وَ عَلَى آخِرِهِ. (الکافی، جلد ۶، صفحه ۲۳۳)
به نظر ما حرف مرحوم نراقی حرف قوی است و علی القاعده ذبح اخرس کافی نیست مگر اینکه کسی بتواند از روایت سکونی الغای خصوصیت کند که از نظر ما این الغای خصوصیت در نهایت اشکال است.

برچسب ها: احکام شخص لال, احکام الاخرس, ذبح اخرس, ذبیحه اخرس, تذکیة الاخرس

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است