طلب و اراده (ج۲۸-۱۴-۸-۱۳۹۹)
بحث ما به ذکر برخی روایات مرتبط با بحث اختیار و جبر رسیده است. البته روایات متعددی در کتاب کافی و غیر آن مذکور است که ما فعلاً روایات موجود در کتاب کافی را میخوانیم.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالا إِنَّ اللَّهَ أَرْحَمُ بِخَلْقِهِ مِنْ أَنْ يُجْبِرَ خَلْقَهُ عَلَى الذُّنُوبِ ثُمَّ يُعَذِّبَهُمْ عَلَيْهَا وَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ أَنْ يُرِيدَ أَمْراً فَلَا يَكُونَ قَالَ فَسُئِلَا ع هَلْ بَيْنَ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ مَنْزِلَةٌ ثَالِثَةٌ قَالا نَعَمْ أَوْسَعُ مِمَّا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ. (الکافی، ۱، صفحه ۱۵۹)
روایت از نظر سندی معتبر است و تعبیر عن غیر واحد باعث ارسال روایت نیست چون این تعبیر در موردی به کار میرود که حتماً برخی از آنها ثقه بودهاند.
در روایت بین جبر و قدر یا همان تفویض واسطهای فرض شده است نه بین جبر و اختیار و در هیچ روایت دیگری بین جبر و اختیار واسطه تصور نشده است چون اصلاً تصور واسطه بین جبر و اختیار غیر معقول است. آن واسطه بین جبر و تفویض هیچ شباهت و نزدیکی با آنها ندارد. به نظر این روایت با آنچه ما در تحلیل اختیار و نفی جبر و تخییر گفتیم کاملا سازگار است.
روایت بعد:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ عِدَّةٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لَهُ رَجُلٌ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَى الْمَعَاصِي فَقَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَى الْمَعَاصِي ثُمَّ يُعَذِّبَهُمْ عَلَيْهَا فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَفَوَّضَ اللَّهُ إِلَى الْعِبَادِ- قَالَ فَقَالَ لَوْ فَوَّضَ إِلَيْهِمْ لَمْ يَحْصُرْهُمْ بِالْأَمْرِ وَ النَّهْيِ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَبَيْنَهُمَا مَنْزِلَةٌ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ أَوْسَعُ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ. (الکافی، جلد ۱، صفحه ۱۵۹)
ظاهراً تفویض در این روایت با آنچه قبلاً گفتیم و آن را مفاد آیه شریفه ید الله مغلولة دانستیم متفاوت است و مراد از آن تفویض تشریعی است یعنی اینکه خداوند عباد را آزاد قرار نداده است که هیچ مسئولیتی نسبت به رفتار و اعمالش نداشته باشد و اختیار تشریع را به عباد نداده است.
در روایت قبل قدر نفی شد که در اصطلاح روایات، قدر همان تفویض تکوینی است و در این روایت تفویض تشریعی نفی شده است و بعید نیست ظاهر کلمه تفویض همین معنای تفویض تشریعی باشد.
روایت دیگر:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ فَقُلْتُ اللَّهُ فَوَّضَ الْأَمْرَ إِلَى الْعِبَادِ قَالَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ ذَلِكَ قُلْتُ فَجَبَرَهُمْ عَلَى الْمَعَاصِي قَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ وَ أَحْكَمُ مِنْ ذَلِكَ قَالَ ثُمَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي- عَمِلْتَ الْمَعَاصِيَ بِقُوَّتِيَ الَّتِي جَعَلْتُهَا فِيكَ. (الکافی، جلد ۱، صفحه ۱۵۷)
مراد از تفویض در این روایت همان تفویض تکوینی است و لذا امام (علیهالسلام) فرمودهاند خداوند عزیزتر از آن است که امر را به عبادش تفویض کند چرا که معنای این تفویض یعنی غنای معلول از علت و بسته شدن دست خداوند از تغییر و امام (علیهالسلام) هم جبر و تفویض را نفی کردهاند و هم اختیار را بیان کردهاند.
روایت چهارم:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع يَا يُونُسُ لَا تَقُلْ بِقَوْلِ الْقَدَرِيَّةِ فَإِنَّ الْقَدَرِيَّةَ لَمْ يَقُولُوا بِقَوْلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ لَا بِقَوْلِ أَهْلِ النَّارِ وَ لَا بِقَوْلِ إِبْلِيسَ- فَإِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ وَ قَالَ أَهْلُ النَّارِ رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنَّا قَوْماً ضالِّينَ وَ قَالَ إِبْلِيسُ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي فَقُلْتُ وَ اللَّهِ مَا أَقُولُ بِقَوْلِهِمْ وَ لَكِنِّي أَقُولُ لَا يَكُونُ إِلَّا بِمَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَى فَقَالَ يَا يُونُسُ لَيْسَ هَكَذَا لَا يَكُونُ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَى يَا يُونُسُ تَعْلَمُ مَا الْمَشِيئَةُ قُلْتُ لَا قَالَ هِيَ الذِّكْرُ الْأَوَّلُ فَتَعْلَمُ مَا الْإِرَادَةُ قُلْتُ لَا قَالَ هِيَ الْعَزِيمَةُ عَلَى مَا يَشَاءُ فَتَعْلَمُ مَا الْقَدَرُ قُلْتُ لَا قَالَ هِيَ الْهَنْدَسَةُ وَ وَضْعُ الْحُدُودِ مِنَ الْبَقَاءِ وَ الْفَنَاءِ قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ الْقَضَاءُ هُوَ الْإِبْرَامُ وَ إِقَامَةُ الْعَيْنِ قَالَ فَاسْتَأْذَنْتُهُ أَنْ أُقَبِّلَ رَأْسَهُ وَ قُلْتُ فَتَحْتَ لِي شَيْئاً كُنْتُ عَنْهُ فِي غَفْلَةٍ. (الکافی، جلد ۱، صفحه ۱۵۷)
امام در روایت چرایی بدتر بودن قول به تفویض و قدر را بیان کردهاند و اینکه از اهل بهشت بدترند چون آنها معتقدند اگر چه ما انتخاب کردیم اما تو ما را هدایت کردی و از اهل جهنم بدترند چون آنها معتقدند که اگر چه شقاوت بر ما غلبه کرد اما ما ظالم بودیم یعنی آنها هم تأثیر خدا را قبول دارند و از ابلیس هم بدترند چون او هم تأثیر خداوند را پذیرفته بود.
تفاوت آنچه امام فرمودند با آنچه یونس گفت فقط در یک حرف «باء» بود و امام (علیهالسلام) مشیت الهی را توضیح دادهاند و اینکه مشیت آن توجه اول است و مراد باید توجه و التفات انسان به کار باشد و گرنه ذکر و توجه اول که در مورد خدا بیمعنا ست. پس اینکه کار انجام نمیشود مگر به مشیت الهی یعنی خداوند باید توجه شخص را به آن کار (هر چه باشد چه اطاعت و چه عصیان) جلب کند و اصلاً آن کار به ذهن انسان برسد و گرنه اصلاً انسان هیچ گاه متوجه نمیشود تا بخواهد کاری را اراده کند و روشن است که مشیت به این معنا موجب جبر نیست.
در روایت دیگری آمده است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ حَفْصِ بْنِ قُرْطٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ- وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ بِغَيْرِ مَشِيئَةِ اللَّهِ فَقَدْ أَخْرَجَ اللَّهَ مِنْ سُلْطَانِهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْمَعَاصِيَ بِغَيْرِ قُوَّةِ اللَّهِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ النَّار (الکافی، جلد ۱، صفحه ۱۵۸)
که مفاد آن توضیح مشیت الهی است و اینکه مشیت خداوند متعال نه مستلزم جبر است و نه تفویض.
سپس اراده خداوند را توضیح دادهاند و اینکه تعلق اراده الهی به فعل عبد به معنای آن چیزی نیست که مساوق با تحقق فعل باشد بلکه اراده یعنی عزیمت بر آنچه خواسته است. البته در روایت معنا نشده است که عزیمت به چه معنا ست.
مرحوم مجلسی در ضمن روایت دیگری در معنای عزیمت فرمودهاند:
«و عزائم أمره عطف على قوله أنبيائه أي خاتم أوامر الله العزيمة اللازمة فلا يعتريها بعده نسخ» (بحار الانوار، جلد ۹۷، صفحه ۳۱۳)
ما از عزم به جزم تعبیر کردهایم که به امور آینده هم تعلق میگیرد بر خلاف اراده که به آینده تعلق نمیگیرد چون اراده مساوق با انجام فعل و تلبس به فعل است. در فقه الرضا (علیهالسلام) گفته شده است عزیمت همان نیت است. (صفحه ۲۰۳).
پس اراده در این روایت به معنای جزم و حتم است و اینکه در آن تردید نباشد.
و بعد هم فرمودهاند قدر هندسه و نظم و حدود کار است و قضا همان ابرام است.