مفهوم وصف (ج۱۳ - ۷-۷-۱۴۰۳)
در عین اینکه وظیفه ما تحصیل و بحث است اما گاهی مصیبتهایی که به مؤمنین و مسلمین متوجه میشود مانع از این میشود که انسان ممحض در این امور باشد. مسأله اسرائیل که نه تنها دشمن اسلام و مسلمین است بلکه دشمن مسلم هر کسی غیر خودشان است و تعدی به مؤمنین در لبنان نگران کننده است.
به نظر بنده ضرورت تشکیل حکومت اسلامی و وجوب عینی آن اگر هیچ دلیلی نداشته باشد جز همین دفاع از مؤمنین و مسلمین کافی است و این مطلب به نظر واضح است.
اینکه برخی معتقدند مؤمنین در عصر غیبت باید به امور خودشان مشغول باشند و دنیای آنها را حکومتهای غیر دینی هم تأمین میکنند و دین هم امر شخصی و فردی است حرف ناتمامی است و جلوگیری از هتک اعراض و نفوس و دماء مسلمین و حفظ عزت آنها نیازمند به حاکمیت و کیان است تا ملجأ و مدافع باشد.
اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام در صدر اسلام با اینکه حق مسلمشان پایمال شد و در عین اینکه خودشان احق به منصب خلافت بودند با خلفاء مدارا میکرد به همین جهت است که
لذا حتی اگر حکومت مورد انتقاد از جهاتی باشد حتی تا حدی که غصب حق مسلم هم کرده باشد با این حال حکومت دینی برای حفظ اصل کیان مسلمین و مؤمنین امر ضروری و لازم میدانستهاند.
دنیا، دنیای زور است و حجت و برهان در جای خودش برای عموم مردم مفید است اما کسانی که اهل سلطه هستند و مدعی حاکمیتند و قصدشان این است که همه را تحت سلطه خود قرار دهند در عالم کم نیستند و برای رسیدن به مقصود خودشان از هیچ بی رحمی دریغ نمیکنند. قتل نفوس محترم، اطفال، زنان، پیرمردان و ... نشان از قساوتی است که چنین افرادی هیچ و حد و مرزی برای رسیدن به خواستههای دنیوی خودشان قائل نیستند. نه رحم و مروت دارند و نه انصاف و ...
پس اگر هیچ ضرورت دیگری جز حفظ عزت مؤمنین و حیات آنها و دفع ضرورت از مسلمین و دفاع از آنها نبود همین برای وجوب عینی برپایی حکومت در عصر غیبت کافی بود.
ولی مع الاسف میبینید آنچه را اتفاق میافتد و خدا به حق مقربان درگاهش این ظلم را از مسلمین و خصوصا مؤمنین دفع کند و شرّ دشمنان و بدخواهان را به خودشان برگردانند و فعلا از ما کاری جز دعا و تضرع به درگاهش ساخته نیست.
اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِنَّا عَلَى ذَلِكَ بِفَتْحٍ تُعَجِّلُهِ وَ بِضُرٍّ تَكْشِفُهُ وَ نَصْرٍ تُعِزُّهُ وَ سُلْطَانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ وَ رَحْمَةٍ مِنْكَ تُجَلِّلُنَاهَا وَ عَافِيَةٍ مِنْكَ تُلْبِسُنَاهَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
بحث در مساله مفهوم وصف به استدلال بر ثبوت مفهوم به برخی از روایات بود که در آنها به مفهوم وصف (به اصطلاح اصولی) استدلال شده است. مثلا در روایات متعددی برای عدم حلیت صید حیوانات دیگر غیر از سگ شکاری، به آیه شریفه «وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبين» تمسک شده است و اینکه اگر از هر حیوان دیگری برای شکار استفاده شود چنانچه صیاد حیوان را با شرایط معتبر تذکیه نکند، صید میته است.
با این حال به نظر میرسد این استدلال ناتمام است و قضیه وصفیه همان طور که عرفا و لغتا بر مفهوم دلالت ندارد از نظر شرعی هم مفهوم ندارد و این روایات مثبت دلالت قضیه وصفیه بر مفهوم نیستند چون کاملا محتمل است (اگر ظهور روایات همین نباشد) که عدم حلیت صید غیر کلب مستند به اطلاق صدر آیه سابق است. در صدر آیه سابق این طور آمده است: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ» در این آیه خداوند به نحو مطلق حکم کرده است که هر آنچه را حیوان وحشی و سبع شکار کند حرام است مگر اینکه تذکیه بشود. اگر فقط ما بودیم و فقط همین آیه، صید کلب هم به حرمت محکوم بود مگر اینکه صیاد آن را تذکیه کند اما در آیه بعد صید کلب استثناء شده است. این استثنای از عموم حرمت «ما أَكَلَ السَّبُعُ» است و لذا حرمت شکار سایر حیوانات مستند به اطلاق حرمت شکار حیوانات است نه به مفهوم وصف سگ. پس اگر چه امام علیه السلام به «مُكَلِّبين» استشهاد کردهاند اما نه از جهت دلالت بر مفهوم وصف بلکه از جهت قصور استثناء از حرمت صید حیوانات شکاری از شمول صید غیر کلب. وجه دلالت آیه بر حرمت صید غیر کلب مفهوم وصف نیست بلکه قصور آن از شمول غیر کلب است در فرضی که به صورت عام به حرمت صید شکار حیوانات حکم شده است.
پس اگر چه این وصف در اینجا موجب محدود شدن حکم است اما نه به خاطر دلالت بر مفهوم بلکه به خاطر قصور مخصص از عام تحریم شکار حیوانات است.
نزاع در مفهوم وصف اصولی در جایی است که حکمی در قضیه مقید به قید و وصفی ذکر شود (بدون اینکه قبل از آن حکم به صورت عام اثبات یا نفی شده باشد) و اینکه آیا صرف ذکر قید، برای نفی حکم از غیر وصف کافی است؟
بعید نیست دلیل فتوای علمای عامه معاصر زمان ائمه علیهم السلام این بوده که سگ خصوصیتی ندارد یا بر اساس الغای خصوصیت یا قیاس و امام علیه السلام میفرمایند الغای خصوصیت یا قیاس جا ندارد و با توجه به عموم حکم تحریم حکم به حلیت شکار سایر حیوانات جا ندارد.
علاوه بر این ممکن است استشهاد به این آیه بر اساس تسالم اصل عدم تذکیه بوده است و اینکه اصل عدم تذکیه است مگر آنچه دلیل بر حلیت داشته باشد و امام علیه السلام میفرمایند حلیت صید غیر کلب دلیل ندارد و مشمول اصل عدم تذکیه است.
به برخی از روایات دیگری هم برای دلالت وصف بر مفهوم استدلال شده است که از نظر ما آنها نیز دلالت ندارند و به طور کلی اگر شارع بخواهد خارج از فهم عرفی، روش و دلالتی را خارج از فهم عام قرار بدهد با یک بار بیان کفایت نمیکند بلکه شارع باید به تکرار این مطلب را تذکر بدهد.
مرحوم آقای خویی به مناسبت بحث قیاس میفرمایند شارع که قیاس را قبول نداشته برای ردع از آن که همه نیز به آن معتقد نبودهاند ولی در معرض عمل کل قرار دارد پانصد روایت برای ردع از آن ذکر کرده است.
در اینجا هم اگر شارع بر خلاف فهم عرفی، مفهوم وصف را معتبر میدانست باید به صورت متکرر به آن تذکر میداد و اگر هم شارع تذکر میداد این مساله جزو مسلمات در نظر مؤمنین میشد و بارها گفتهایم در مسائل عام الابتلاء فتوای شاذ قطعا باطل است حتی اگر شهرت دلیل بر اعتبار نباشد در حالی که دلالت وصف بر مفهوم مشهور نیست و شاذ است در عین اینکه بسیار عام الابتلاء است.
برچسب ها: مفهوم وصف