تعریف و اقسام عام (ج۳۲-۸-۸-۱۴۰۳)
مرحوم آخوند عام را به شمول مفهوم نسبت به هر آنچه انطباقش بر آن ممکن است معنا کردند و فرمودند این تعریف صرفا مشیر به آن چیزی است که در ذهن عرف معلوم است. سپس فرمودند اقسامی که برای عام ذکر شده (استغراقی و بدلی و مجموعی) اقسام عام نیستند و در همه این موارد عام یک معنا و حقیقت بیشتر ندارد بلکه این اقسام، انحاء تعلق حکم به عام هستند. ایشان در حاشیه گفتهاند ما منکر این نیستیم که ممکن است ادات عموم برای افاده هر کدام از این موارد متفاوت باشد مثلا «کلّ» برای استغراق باشد و «ایّ» برای بدل اما این به معنای تفاوت اقسام عام نیست چون ممکن است واضع الفاظ را وضع کند برای موارد خاصی از کیفیت اراده مثلا «کلّ» را وضع کرده باشد برای وقتی که حکم به هر فردی به نحو مستقل تعلق بگیرد و کیفیت تعلق حکم قبل از وجود حکم هم قابل تصور است و لذا وضع هم امکان داد.
بعد هم فرمودند عام شمول مفهومی است که بر افرادش منطبق است از قبیل انطباق کلی بر فرد نه انطباق کل بر جزء و لذا اسماء عدد مثل «عشرة» عام نیستند چون این مفهوم بر آحاد مندرج تحت خودش منطبق نیست و این اسم یک انطباق بیشتر ندارد که بر مجموع ده عدد است بر خلاف عام که به تعداد افراد، انطباق دارد.
مرحوم آقای صدر پذیرفتهاند (بحوث فی علم الاصول، ج ۳، ص ۲۱۹) که این تعاریف، تعریف حقیقی نیستند و صرفا مشیر به واقعیاتی هستند که موضوع مسائل اصول هستند با این حال تعریف مرحوم آخوند را در تحلیل حقیقت عام قبول ندارند. ایشان گفتهاند اینکه گفتهاید «عام شمول مفهوم لما ینطبق علیه است» به چه معنا ست؟ شمول گاهی همان سریان و قابلیت انطباقی است که در مطلق وجود دارد که از نظر ایشان عقلی است و در مورد عموم صادق نیست چون دلالت عموم بر شمول وضعی است.
اگر منظور شمول به نحوی است که حاکی از همه کثرات و خصوصیات باشد حرف غلطی است چون معنا ندارد یک مفهوم را شامل چیزی بدانید که خارج از آن مفهوم است. اگر یک مفهوم حاکی از مشترک بین افراد متعدد است نمیتواند از چیزی بیش از آن حکایت داشته باشد. لذا در جای خودش گفته شده که وضع عام موضوع له خاص معقول نیست چون مفهوم عام از همان مفهوم عام حکایت دارد و معقول نیست از افراد و خصوصیات حکایت کند. همان طور که مفهوم خاص نمیتواند از یک مفهوم عام حکایت داشته باشد و لذا وضع خاص موضوع له عام محال است، مفهوم عام هم نمیتواند از خصوصیات حکایت داشته باشد. بله اینکه تصور عام موجب تصور خصوصیات به نحو اجمال باشد و لفظ برای آن خصوصیاتی که به اجمال تصور شدهاند وضع شود معقول است اما در حقیقت وضع خاص موضوع له خاص است.
پس اقسام وضع دو تا بیشتر نیست یکی وضع عام و موضوع له عام و دیگری وضع خاص موضوع له خاص و بلکه یک قسم بیشتر ندارد که همان وضع خاص موضوع له خاص است چون در مواردی هم که مفهوم عام است، لفظ برای همان معنای متصور خاص وضع شده است نه برای چیزی دیگر. بله خود مفهوم متصور گاهی عام است و گاهی خاص است ولی در هر صورت لفظ برای همان چیزی وضع شده است که تصور شده است. به عبارت دیگر در مواردی که مفهوم عام است، آن مفهوم به همان مقدار و حدّی تصور میشود که اگر مفهوم خاص باشد تصور شده است.
نتیجه اینکه عام نمیتواند شمول مفهوم به این معنا باشد که حاکی از همه افراد خودش باشد و این غیر معقول است.
سپس فرمودهاند حق این است که عام یعنی شمول مفهوم کثرت نسبت به افراد مفهوم دیگر. مثلا شمول مفهوم کثرت نسبت به افراد مفهوم عالم نه اینکه شمول مفهوم عالم به نسبت به افرادی که بر آنها منطبق است!
سپس گفتهاند آنچه گفتیم در مورد عموم به مفهوم اسمی بود اما عموم به مفهوم حرفی یعنی نسبت شمولی، به طرف متقوم خواهد بود بر خلاف مفهوم اسمی که دو طرف (طبیعت و افراد طبیعت) بیشتر ندارد.
عرض ما این است که کلام ایشان اگر صحیح هم باشد اما تغییری در واقعیت ایجاد نمیکند یعنی این طور نیست که با این بیان مواردی به عموم اضافه شود که تعریف آخوند شامل آن نمیشود یا از عموم چیزی کم کند که تعریف آخوند شامل آنها بود بلکه صرفا تحلیل عقلی عام است.
اما اینکه آخوند گفتند اقسامی که برای عام ذکر شده است اقسام عام نیستند بلکه اقسام حکمند به این معنا که اقسام تعلق حکم به متعلق هستند. محقق عراقی در این مساله دو کلام دارند که یکی را در مقالات ذکر کرده و دیگری در تقریر درس ایشان نقل شده است.
در تقریر درس ایشان (نهایة الافکار، ج ۲، ص ۵۰۵) این طور آمده است که این کلام آخوند هم صحیح است و هم ناصحیح. اینکه استغراقی و مجموعی از اقسام حکم است نه عام، حرف صحیحی است و عام استغراقی و مجموعی نیست بلکه گاهی حکم به نحوی به متعلقش تعلق گرفته است که اخلال به یک فرد موجب اخلال به تکلیف است و گاهی این طور نیست.
اما اینکه بدلی بودن در مقابل غیر بدلی بودن را نیز به لحاظ حکم فرض کردهاند ناصحیح است و این از اقسام عام است. یعنی عام منقسم است به بدلی و غیر بدلی. تکلیف به صرف الوجود تعلق میگیرد و بدلی یعنی همین که آنچه متعلق تکلیف است صرف الوجود است و این یعنی از تقسیم متعلق تکلیف است نه خود تکلیف. اینکه متعلق تکلیف صرف الوجود است یا هر وجود، به حکم مرتبط نیست و قبل از تعلق حکم هم میتوان آنها را تصور کرد.
برچسب ها: عام, تعریف عام, اقسام عام, عام بدلی, عام شمولی, عام استغراقی, عام مجموعی
