جلسه چهل و هفتم ۱۹ آذر ۱۳۹۸


این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

صحت حمل و عدم صحت سلب

مرحوم آخوند صحت حمل را دلیل بر وضع و صحت سلب را علامت مجاز دانستند و فرمودند صحت حمل اولی و حمل شایع علامت حقیقت است و از این جهت بین آنها تفاوتی نیست.

بعد اشکال دور را مطرح کرده‌اند که صحت حمل بر علم به وضع متوقف است و لذا نمی‌تواند علم به وضع، معلول صحت حمل باشد و بعد به همان دو جوابی که در بحث تبادر ذکر کرده‌اند این اشکال را دفع کرده‌اند که صحت حمل بر علم ارتکازی متوقف است اما آنچه از آن حاصل می‌شود علم تفصیلی به وضع است و یا اینکه صحت حمل در نزد اهل لغت علامت وضع برای جاهل به لغت است پس صحت حمل بر علم عالمین به وضع متوقف است و حاصل از آن علم برای جاهل به وضع است پس دور نیست.

عرض ما در تحقیق کلام آخوند این است که ایشان فرمودند صحت حمل ذاتی و حمل شایع علامت حقیقت است. ملاک حمل اولی اتحاد در حقیقت است و ملاک حمل شایع تصادق و اتحاد در وجود است.

سوالی که مطرح می‌شود این است که اینکه ملاک حمل اولی اتحاد در حقیقت است یعنی مفهوم «انسان» همان مفهوم «حیوان ناطق» است و تنها تفاوت این است که «انسان» به اجمال حاکی از آن مفهوم است و «حیوان ناطق» به تفصیل آن را بیان می‌کند؟ در تبادر این طور بود که معنا به صورت اجمالی و ارتکازی در نفس موجود است و با تبادر به صورت تفصیل وجود پیدا می‌کند یعنی حاصل از تبادر چیزی افزون بر همان مفهوم مجمل مرتکز در ذهن نیست بلکه فقط در اجمال و تفصیل با یکدیگر متفاوتند اما آیا در حمل اولی هم همین طور است؟ آیا حمل اولی از قبیل حمل مرادف بر مرادف است؟ آیا اینجا هم معنا به صورت مرتکز و مجمل در ذهن بود و حاصل از صحت حمل چیزی جز همان مفهوم به تفصیل نیست؟ وجدان قاضی به این است که این طور نیست و از نظر ما «انسان» و «حیوان ناطق» مترادف نیستند یعنی مثل «انسان» و «بشر» نیست. تبادر حمل مرادف بر مرادف است اما به سرعت و انسباق اما صحت حمل اولی این طور نیست بلکه مفهوم «انسان»، برای «عنوان حقیقت انسان» وضع شده است که بر «حیوان ناطق» منطبق است از قبیل انطباق عنوان بر معنون نه اینکه اتحاد دارند و فقط در اجمال و تفصیل متفاوتند. لفظ «انسان» بر عنوان آنچه حقیقت انسان را تشکیل می‌دهد وضع شده است. منظور از عنوان لفظ نیست تا منظور ما این باشد که لفظ انسان برای لفظ انسان وضع شده است بلکه منظور از عنوان حقیقت انسان یعنی آنچه حقیقت انسان است نه به اینکه حیوان ناطق است.

 مفهوم «انسان»، «عنوان حقیقت انسان» است و ممکن است ما حقیقت انسان را بدانیم و ممکن است ندانیم و اگر هم حقیقت انسان را ندانیم با این حال می‌دانیم لفظ «انسان» برای «عنوان حقیقت انسان» وضع شده است هر چند آن حقیقت را نه تفصیلا و نه اجمالا ندانیم. یعنی واضع می‌داند که انسان حقیقتی دارد و عوارضی دارد و لفظ انسان را برای آن حقیقت وضع کرده است در مقابل وضع برای عوارضش اما اینکه این حقیقت چیست آیا همان حیوان ناطق است یا چیزی دیگر را ممکن است نداند و بلکه حتی برخی معتقدند شناخت حقیقت اشیاء ممکن نیست. پس لفظ «انسان» برای «عنوان حقیقت انسان» وضع شده است در مقابل «مشی او» و «ضحک او» و ... هر چند حتی خود واضع هم نداند حقیقت «انسان» چیست و لذا اگر بعدا حقیقت آن کشف شد همان «انسان» بر آن منطبق می‌شود. مفهوم «انسان»، «حیوان ناطق» نیست بلکه «عنوان حقیقت انسان» است که بر حقیقت انسان منطبق است و علامیت صحت حمل به این است که وضع لفظ بر «عنوان حقیقت انسان» را به تفصیل می‌دانیم و اگر «حقیقت انسان» هم به صورت مرتکز و اجمال در ذهن و نفس وجود داشته باشد و بتوانیم آن حقیقت را بر آن لفظ با توجه به آنچه برای آن وضع شده است (عنوان حقیقت انسان) حمل کنیم نشانه استعمال حقیقی است.

پس اگر حمل لفظ با معنای تفصیلی‌اش (همان عنوان حقیقت انسان) بر همان حقیقت مرتکز در ذهن صحیح باشد نشانه استعمال حقیقی است و لذا نتیجه صحت حمل «انطباق عنوان بر معنون» است نه «تبدیل معنای اجمالی و مرتکز به معنای تفصیلی» و گرنه حمل اولی از قبیل حمل مرادف بر مرادف خواهد بود در حالی که این خلاف وجدان ما ست.

تفاوت حمل اولی و حمل شایع در این است که ملاک حمل شایع اتحاد در وجود است اما ملاک حمل اولی اتحاد در ذات به همین معنای انطباق مفهوم لفظ بر حقیقت معنا ست. و لذا اشکال نشود که با این بیان معیار حمل اولی هم اتحاد در وجود است بلکه معیار حمل اولی انطباق است یعنی لفظ «انسان» منطَبَق بر «حقیقت انسان» است که فرضا بر اساس مرکوز در ذهن همان «حیوان ناطق» است و این انطباق ملاک صحت حمل است و نتیجه آن این است که حدود معنای موضوع له را بر اساس همین انطباق اثبات می‌کند یعنی اگر «حقیقت انسان»، «حیوان ناطق» است، لفظ «انسان» بر «حقیقت انسان» منطَبَق است پس هر آنچه منطَبَق و مصداق و حد «حقیقت انسان» است منطَبَق لفظ «انسان» هم خواهد بود.

در هر حال حمل اولی و حمل شایع علامت حقیقتند اما مرحوم آقای خویی فرموده‌اند نه حمل اولی و نه حمل شایع علامت حقیقت نیستند چون ملاک حمل اولی اتحاد در حقیقت است چه اینکه لفظ دال بر آن حقیقت باشد یا مجاز باشد. «الانسان حیوان ناطق» یعنی حقیقت و ماهیت انسان همان حقیقت و ماهیت حیوان ناطق است چه اینکه دلالت انسان بر آن ماهیت حقیقت باشد یا مجاز باشد و لذا اگر گفتیم ملک حیوان ناطق، و منظور از ملک همان انسان باشد باز هم حمل اولی صحیح است و هیچ دلالتی بر وضع لفظ ملک برای حیوان ناطق ندارد. به عبارت دیگر حمل اولی در عالم حقایق و ماهیات است و اصلا با عالم الفاظ ارتباطی ندارد در حالی که ما در مورد علائم وضع لفظ بحث می‌کنیم و لذا در حمل اولی شرط نیست دلالت آن لفظ بر آن ماهیت حقیقی باشد بلکه ملاک وحدت حقیقت است.

 

ضمائم:

کلام مرحوم آخوند:

ثم إن‏ عدم صحة سلب اللفظ بمعناه المعلوم المرتكز في الذهن إجمالا كذلك عن معنى تكون علامة كونه حقيقة فيه كما أن صحة سلبه عنه علامة كونه مجازا في الجملة.

و التفصيل أن عدم صحة السلب عنه و صحة الحمل عليه بالحمل الأولي الذاتي الذي كان ملاكه الاتحاد مفهوما علامة كونه نفس المعنى و بالحمل الشائع الصناعي الذي ملاكه الاتحاد وجودا بنحو من أنحاء الاتحاد علامة كونه من مصاديقه و أفراده الحقيقية.

كما أن صحة سلبه كذلك علامة أنه ليس منهما و إن لم نقل بأن إطلاقه عليه من باب المجاز في الكلمة بل من باب الحقيقة و أن التصرف فيه في أمر عقلي كما صار إليه السكاكي و استعلام حال اللفظ و أنه حقيقة أو مجاز في هذا المعنى بهما ليس على وجه دائر لما عرفت في التبادر من التغاير بين الموقوف و الموقوف عليه بالإجمال و التفصيل أو الإضافة إلى المستعلم و العالم فتأمل جيدا.

(کفایة الاصول، صفحه ۱۹)

 

کلام مرحوم آقای خویی:

أمّا الحمل الاوّلي، فجهة الاتّحاد فيه هي الذات، و جهة التغاير هو الاجمال و التفصيل، فانّ مفهوم الحدّ و المحدود في مثل قولنا: الانسان حيوان ناطق، متّحد ذاتا و متغاير بالاجمال و التفصيل، لانّ مفهوم الانسان مفهوم مندمج اجمالي لم تلحظ فيه جهة الاشتراك مع الغير و الامتياز عنه، و مفهوم الحيوان الناطق مفهوم تفصيلي لوحظت فيه جهة الاشتراك مع الغير و جهة الامتياز عنه.

فيكون التغاير بين الموضوع و المحمول بالاجمال و التفصيل نظير ما ذكرناه من الفرق عند التكلّم في وضع المركّب من مثال الدار، فانّ مفهوم الدار مفهوم اجمالي، و تفصيله الحائط و الباب و الغرف و السرداب مثلا.

و على الجملة مفاد الحمل الذاتي هو اتّحاد المفهومين في مقام الذات، مع التغاير بينهما بالاجمال و التفصيل.

و أنت ترى أنّه لا يدلّ على الحقيقة و لا على المجاز بوجه من الوجوه، اذ كون هذا المفهوم متّحدا بالذات مع مفهوم آخر لا يدلّ على أنّ استعمال اللفظ فيه حقيقة أو مجاز.

و بعبارة اخرى: الحمل ناظر الى المعنى و المدلول، و مفاده اتّحاد المفهومين، و الحقيقة و المجاز راجعان الى اللفظ الدالّ على المعنى، باعتبار أنّ اللفظ المستعمل فيما وضع له حقيقة، و اللفظ المستعمل في غيره مجاز، فالحمل أجنبي عن الدلالة على الحقيقة و المجاز.

نعم لو حمل شي‏ء على شي‏ء و تبادر منه معنى من المعاني، دلّ التبادر على أنّ الحمل انّما هو باعتبار اتّحاد هذا المعنى المتبادر، و هذا استكشاف للمعنى الحقيقي بالتبادر لا بالحمل، كما هو ظاهر.

(مصباح الاصول، جلد ۱، صفحه ۱۱۳)



 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است