جلسه سی و نهم ۱۵ دی ۱۳۹۲


این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

حدیث رفع - شمول امور وجودی و عدمی

یکی از جهات باقی مانده در حدیث رفع بحث شمول حدیث رفع نسبت به امور وجودی و عدمی است. اگر مکلف مضطر به ارتکاب ممنوع و حرامی باشد مشمول حدیث رفع است اما اگر مضطر به ترک واجب باشد آیا مشمول حدیث رفع هست؟

مرحوم نایینی منکر شمول حدیث رفع نسبت در موارد اضطرار و نسیان و اکراه نسبت به واجبات هستند. مثلا در روایت داریم کسی که نماز عشاء را نخواند روزه فردا بر او واجب است. ترک نماز عشاء چند صورت دارد یکی نخواندن از روی عمد است و یا ترک از روی اضطرار یا اکراه یا نسیان و ...

آیا حدیث رفع اقتضاء می‌کند که کسی که مضطر یا مکره یا ناسی بوده است مکلف به کفاره نیست؟ آیا همان طور که آثار محرمات بر کسی که مضطر یا مکره یا ناسی بوده است مترتب نیست آیا آثار ترک واجب هم مترتب نیست و اطلاق حدیث رفع محکم است؟

معروف و مشهور این است که حدیث رفع نسبت به موارد ترک واجب هم اطلاق و شمول دارد و آثار ترک واجب نیز مرفوع است.

مرحوم نایینی فرموده‌اند حدیث رفع متکفل نفی و رفع است و با نفی موضوع، نفی آثار می‌کند. اگر حدیث رفع بخواهد شامل ترک واجبات هم بشود مفادش اثبات خواهد بود و این مدلول حدیث رفع نیست.

بین تحقق شیء و عدم تحقق شیء تقابل است اگر حدیث رفع شامل موارد حرام بشود یعنی شارع ما را متعبد به عدم تحقق حرام کرده است و اگر بخواهد شامل موارد ترک واجب بشود یعنی شارع را ما را متعبد کرده باشد به وقوع فعل.

شارع می‌تواند ما را به وقوع فعل متعبد کند مثل اینکه در موارد قاعده تجاوز گفته است بلی قد رکعت.

اما مفاد حدیث رفع نفی است نه اثبات پس حدیث رفع شامل موارد ترک واجب نیست بلکه فقط شامل موارد انجام محرمات است.

پس اینکه حدیث رفع شامل ترک واجبات نیست نه اینکه غیر معقول است بلکه چون حدیث رفع از نظر اثباتی نمی‌تواند شامل آن بشود.

و بعد گفته‌اند از آثار این مبنا این است که اگر کسی جزء‌ یا شرط واجب را فراموش کرد یا مضطر به ترک آن بود حدیث رفع حکم به صحت آن واجب نمی‌کند و لذا نماز فاقد جزء یا شرط به خاطر نسیان یا اکراه یا اضطرار قابل تصحیح نیست.

بعد فرموده‌اند بله اگر مضطر یا مکره یا ناسی فعل مانع باشد در اینجا به خاطر حدیث رفع حکم به صحت واجب می‌شود.

بعد می‌فرمایند اینکه گفتیم حدیث رفع نسبت به ترک واجب شامل نیست در مواردی است که اضطرار یا اکراه یا نسیان مستوعب وقت باشد. اما اگر مستوعب وقت نباشد روشن است که حدیث رفع شامل آن نیست.

لذا اگر در وقت جزء یا شرط منسی را به یاد بیاورد یا اضطرار و اکراه مرتفع شود واجب صحیح نیست چون در این موارد صدق نمی‌کند که جزء‌ یا شرط را نسیانا یا اضطرارا یا اکراها انجام نداده است بلکه ترک نسیانی یا اضطراری و اکراهی جایی صدق می‌کند که این موارد مستوعب همه وقت باشد.

و لذا شارع هیچ جا برای صحت نماز فاقد جزء‌ یا شرط منسی یا مضطر یا مکره به حدیث رفع اشاره نکرده است.

و بعد هم فرموده‌اند این نظر همه فقها باید باشد چون آنها نیز در موارد ترک جزء‌ یا شرط از روی اضطرار یا نسیان یا اکراه حتی اگر مستوعب همه وقت نباشد حکم به صحت عمل کرده‌اند در حالی که حدیث رفع یقینا این موارد را شامل نیست پس حکم به صحت به خاطر دلیل خاص دیگری است و حدیث رفع از شمول نسبت به این موارد قاصر است.

آنچه به نظر ما می‌رسد این است که این کلام کبرویا صحیح است اما تطبیق آن اشتباه است.

حدیث رفع نسبت به امور وجودی شمول ندارد کبرویا صحیح است اما تطبیق آن بر ترک واجبات ناصحیح است و از نظر ما اطلاق حدیث رفع هم فعل محرمات را شامل است و هم ترک واجبات را شامل است.

و لذا همان طور که کسی که نسیانا شرب خمر کند حد ندارد کسی هم که نسیانا ترک صوم کند تعزیر نمی‌شود.

و از ایشان عجب است که در این موارد چه کاری انجام می‌دهد و چگونه نظر می‌دهد؟

حدیث رفع اقتضاء می‌کند آنچه دارای اثر است محقق نشده است. ایشان گفتند اگر حدیث رفع بخواهد نفی ترک واجب کند معنایش این است که فعل واجب انجام شده است.

اما از نظر ما این طور نیست. اگر مفاد حدیث این بود که ترک واجب واقع نشده است می‌گفتیم معنایش این است که فعل واجب انجام شده است.

اما آنچه در حدیث رفع است نفی یک امر وجودی است و آن هم آنچه بر آن اکراه شده است یا مضطر شده است و ...

آنچه اینجا بر آن اکراه شده است ترک واجب است.

ما اکره علیه یا ما اضطروا الیه یک عنوان وجودی است که عنوان برای ترک واجب قرار گرفته است و لذا ترک واجب از این جهت یک امر وجودی است چون عنوان اکراه یا اضطرار بر آن صدق می‌کند و همین برای اینکه شارع آن را امر وجودی در نظر بگیرد و آن را رفع کند کافی است.

اگر شارع ما را متعبد به نفی ترک واجب می‌کرد معنایش تعبد به فعل واجب است چون بین تعبد به عدم ترک و تعبد به فعل تلازم است (چون متقابل هستند) اما اینجا این طور نیست.

نفی و رفع به عنوان وجودی تعلق گرفته است که آن عنوان وجودی منطبق بر ترک واجب شده است و لذا از نظر ما حدیث رفع شامل ترک واجب هم هست اما کبرای کلی که در ذهن ایشان بوده است صحیح است و حدیث رفع نسبت به اثبات امور وجودی قاصر است.

مثلا اگر به کسی گفتند که اگر خانه‌ات را بفروشی تو را می‌کشیم اینجا حدیث رفع اثبات نمی‌کند که بیع واقع شده است و حدیث رفع نسبت به این موارد قاصر است چون حدیث رفع متکلف اثبات و وضع نیست.

همین طور در مورد ترک طلاق از روی اکراه و ...



 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است