استصحاب/ تنبیهات: استصحاب در تدریجیات

بحث در استصحاب در تدریجیات بود. مرحوم آخوند فرمودند در امور تدریجی هم استصحاب جاری است.

اشکالی که مطرح بود این بود که استصحاب در امور تدریجی موضوع ندارد چون شرط جریان استصحاب متوقف بر وحدت موضوع است در حالی که در تدریجیات موضوع مشکوک غیر از موضوع متیقن است.

علاوه که استصحاب متوقف بر عدم تخلل عدم است در حالی که در امور تدریجی، عدم متخلل شده است.

مرحوم آخوند از این دو شبهه، دو جواب دادند. محصل اشکال اول که قبلا بیان کردیم این بود که ما برای جریان استصحاب نیازمند وحدت موضوع نیستیم بلکه برای جریان استصحاب صدق استمرار یا نقض مهم است. اگر جایی نقض و استمرار صدق کند استصحاب جاری است هر چند موضوع واحد نباشد. آنچه در ادله استصحاب آمده بود نهی از نقض یقین به شک است پس هر کجا نقض یقین به شک صدق کند و در مقابل آن استمرار صادق باشد، استصحاب جاری است حتی اگر موضوع واحد نباشد.

و اینکه اصولیین گفته‌اند شرط جریان استصحاب، وحدت موضوع است به این دلیل است که تعدد موضوع در بسیاری از موارد موجب عدم صدق نقض و استمرار است.

در موضوعاتی از قبیل زمان و یا مانند زمان مثل تکلم و مشی و ... اگر چه موضوع متعدد است اما نقض و بقاء و استمرار صادق است و لذا استصحاب جاری است. کسی که لحظاتی پیش در حال صحبت بود و الان در صحبت کردن او شک داریم، اگر به صحبت کردن او حکم کنیم یعنی به استمرار تکلم حکم کردیم هر چند کلام این لحظه متفاوت با کلام لحظه قبل است.

خلاصه اینکه اگر تعدد موضوع مانع صدق نقض و بقاء و استمرار نباشد مخل به جریان استصحاب نیست.

جواب دوم مرحوم آخوند این است که بر فرض که در جریان استصحاب وحدت موضوع شرط باشد، با این حال می‌توان زمان و زمانیات را به امر واحد قار تفسیر کرد. یعنی ثبات و استمرار و وحدت موضوع در آنها تصور کرد.

جواب اول ایشان این بود که در تدریجیات به وصف غیر قار بودن و تدریجی بودن استصحاب جاری است و جواب دوم ایشان این است که این امور قار و ثابت هستند نه اینکه غیر قار و تدریجی باشند.

بیان دوم ایشان بیان دقیقی است که حتی مثل مرحوم اصفهانی هم آن را تلقی نکرده‌اند.

در تدریجیات دو حیثیت وجود دارد یکی حیثیت تدرج و عدم قرار است که مرحوم آخوند از آن به حرکت قطعی تعبیر کرده‌اند. با در نظر گرفتن این جهت، تدریجیات با غیر آنها تباین دارند و جریان استصحاب در آنها نیازمند همان جواب اول است.

و حیثیت دیگر که مرحوم آخوند از آن به حرکت توسطی تعبیر کرده است، عبارت از مجموع حرکت ما بین مبدأ و منتها ست. روز یعنی مجموع لحظات بین طلوع تا غروب. همان طور که انسان اسم مجموع اعضاء و جوارح است، روز هم مجموع آنات و لحظات است که این مجموع نوعی قرار و استمرار دارد. همان طور که آب تا وقتی تبخیر نشده است آب صادق است، تا وقتی مجموع لحظات و آنات نگذرند، روز تمام نشده است و صادق است. روز صادق بر همه اجزاء و لحظات است نه اینکه بر هر لحظه‌ای به تنهایی روز صدق می‌کند.

خصوصیت امور تدریجی و زمان این است که قبل از تحقق همه اجزاء و لحظات، عنوان مجموع صدق می‌کند یعنی با تحقق اولین جزء از روز، عنوان روز صدق می‌کند و می‌گوییم الان روز است.

بر خلاف امور غیر تدریجی که تا وقتی همه اجزاء محقق نشوند عنوان مجموع صدق نمی‌کند. تا وقتی همه اجزاء انسان جمع نشوند، انسان صدق نمی‌کند.

یا مثلا وقتی می‌گویند ساختن هیکل ذوی الارواح حرام است وقتی صادق است که یک مسجمه کامل ساخته شود و گرنه ساختن یک جزء از آن، ساخت ذات الروح نیست بلکه ساخت جزئی از ذات الروح است.

و این بر خلاف تدریجیات است که در آنها با آمدن اولین جزء، عنوان مجموع صادق است هر چند آن عنوان متعلق به مجموع است نه اینکه عنوان بعضی از اجزاء باشد. یعنی روز عنوان همه لحظات بین طلوع و غروب است و لذا بر بخشی از آنها بدون در نظر گرفتن باقی، روز صادق نیست اما این عنوان کل با آمدن اولین جزء صدق می‌کند مگر اینکه بقیه اجزاء به آن ملحق نشوند که در این صورت صادق نیست.

استصحاب/ تنبیهات: استصحاب در تدریجیات

نظیر نکته‌ای که در رد جواب مرحوم آقای خویی به اشکال کلی قسم چهارم بیان کردیم، در کلام مرحوم آقای صدر در بحث تعاقب حادثین مذکور است.

مکلف می‌داند ملاقات با نجاست اتفاق افتاده است اما زمان آن معلوم نیست و می‌دانیم این آب هم کر شده است و زمان آن هم مشخص است و شک داریم آیا ملاقات قبل از کر شدن بوده است و یا قبل از آن بوده است. مرحوم آقای خویی فرموده‌اند در آنچه زمانش معلوم است استصحاب جاری است همان طور که در آنچه زمانش مجهول است نیز استصحاب جاری است. و نکته جریان آن همان نکته جریان استصحاب در فرد مردد است.

مرحوم آقای صدر همین اشکال شبهه مصداقیه بودن برای دلیل استصحاب را مطرح کرده‌اند و بعد می‌فرمایند از این اشکال جواب داده نشود که معنای این حرف شک در یقین خود شخص است و جوابی که ذکر کرده‌اند همان چیزی است که ما دیروز بیان کردیم.

وارد بحث در تدریجیات شدیم. مرحوم آخوند بحث را در دو مقام مطرح کرده است یکی در زمان و زمانیات مثل شب و روز و تکلم و مشی و ....

و دیگری امور مقید به زمان مثل نماز در روز، وقوف در روز عرفه

مرحوم آخوند در زمان و زمانیات فرموده‌اند استصحاب جاری است.

ما گفتیم سه جهت اشکال در جریان استصحاب در زمان  وزمانیات وجود دارد که برای اثبات جریان استصحاب در زمان و زمانیات باید این سه جهت جواب داده شوند:

اول) عدم وحدت موضوع. در زمان و زمانیات، موضوع واحد و ثابتی وجود ندارد چون وجود هر لحظه متفاوت با وجود لحظه سابق است و چیزی غیر از آن است. در حالی که شرط جریان استصحاب بقاء موضوع است یعنی باید موضوع ثابتی وجود داشته باشد که در حکم آن یا وصف آن شک کرده‌ایم در حالی که ذات زمان و زمانیات متعدد است.

آنچه متیقن بود آن سابق بود و آنچه مشکوک است آن لاحق است و این دو با یکدیگر متفاوتند.

ادله استصحاب هم در خصوص زمان و زمانیات جعل نشده است تا بگوییم حتما این موارد را شامل است.

دوم) تخلل عدم بین وجود سابق و وجود محتمل. استصحاب در جایی جاری است که به عدم شیء یقین وجود نداشته باشد و گرنه اگر مورد نقض یقین به شک نیست بلکه نقض یقین به یقین است.

سوم) استصحاب در زمان، استصحاب کلی قسم سوم است و معروف بین محقق عدم جریان آن است.

مرحوم آخوند برای تبیین جریان استصحاب در زمان و زمانیات دو بیان ارائه کرده‌اند:

بیان اول: در زمان و زمانیات موضوع از نظر عرف باقی است. عرف در مواردی مثل زمان، اتصال را مساوق با وحدت می‌داند.

به عبارت دیگر در جریان استصحاب وحدت موضوع ملاک نیست بلکه آنچه مهم است صدق بقاء و استمرار است و لذا اگر حتی با تعدد موضوع، استمرار و بقاء صادق است استصحاب جاری است.

بنابراین اگر چه عرف هم موضوع را در زمان و زمانیات متعدد می‌داند، اما وجود دوم را استمرار و بقای وجود اول می‌داند و عدم آن را نقض حساب می‌کند.

بلکه حتی تخلل عدم هم اگر مخل به صدق استمرار و بقاء نباشد مانع جریان استصحاب نیست.

بنابراین برای ما وجود اتصال از نظر عرف کفایت می‌کند.

 

ضمائم:

کلام مرحوم آخوند:

أنه لا فرق في المتيقن بين أن يكون من الأمور القارة أو التدريجية الغير القارة فإن الأمور الغير القارة و إن كان وجودها ينصرم و لا يتحقق‏ منه جزء إلا بعد ما انصرم منه جزء و انعدم إلا أنه ما لم يتخلل في البين العدم بل و إن تخلل بما لا يخل بالاتصال عرفا و إن انفصل حقيقة كانت باقية مطلقا أو عرفا و يكون رفع اليد عنها مع الشك في استمرارها و انقطاعها نقضا.

و لا يعتبر في الاستصحاب بحسب تعريفه و أخبار الباب و غيرها من أدلته غير صدق النقض و البقاء كذلك قطعا هذا مع أن الانصرام و التدرج في الوجود في الحركة في الأين و غيره إنما هو في الحركة القطعية و هي كون الشي‏ء في كل آن في حد أو مكان لا التوسطية و هي كونه بين المبدإ و المنتهى فإنه بهذا المعنى يكون قارا مستمرا.

فانقدح بذلك أنه لا مجال للإشكال في استصحاب مثل الليل أو النهار و ترتيب ما لهما من الآثار و كذا كلما إذا كان الشك في الأمر التدريجي من جهة الشك في انتهاء حركته و وصوله إلى المنتهى أو أنه بعد في البين و أما إذا كان من جهة الشك في كميته و مقداره كما في نبع الماء و جريانه و خروج الدم و سيلانه فيما كان سبب الشك في الجريان و السيلان الشك في أنه بقي في المنبع و الرحم فعلا شي‏ء من الماء و الدم غير ما سال و جرى منهما فربما يشكل في استصحابهما حينئذ فإن الشك ليس في بقاء جريان شخص ما كان جاريا بل في حدوث جريان جزء آخر شك في جريانه من جهة الشك في حدوثه و لكنه يتخيل بأنه لا يختل به ما هو الملاك في الاستصحاب بحسب تعريفه و دليله حسب ما عرفت.

ثم إنه لا يخفى أن استصحاب بقاء الأمر التدريجي إما يكون من قبيل استصحاب الشخص أو من قبيل استصحاب الكلي بأقسامه فإذا شك في أن السورة المعلومة التي شرع فيها تمت أو بقي شي‏ء منها صح فيه استصحاب الشخص و الكلي و إذا شك فيه من جهة ترددها بين القصيرة و الطويلة كان‏ من القسم الثاني و إذا شك في أنه شرع في أخرى مع القطع بأنه قد تمت الأولى كان من القسم الثالث كما لا يخفى.

هذا في الزمان و نحوه من سائر التدريجيات.

و أما الفعل المقيد بالزمان ف تارة يكون الشك في حكمه من جهة الشك في بقاء قيده و طورا مع القطع بانقطاعه و انتفائه من جهة أخرى كما إذا احتمل أن يكون التعبد به إنما هو بلحاظ تمام المطلوب لا أصله فإن كان من جهة الشك في بقاء القيد فلا بأس باستصحاب قيده من الزمان كالنهار الذي قيد به الصوم مثلا فيترتب عليه وجوب الإمساك و عدم جواز الإفطار ما لم يقطع بزواله كما لا بأس باستصحاب نفس المقيد فيقال إن الإمساك كان قبل هذا الآن في النهار و الآن كما كان فيجب فتأمل.

و إن كان من الجهة الأخرى فلا مجال إلا لاستصحاب الحكم في خصوص ما لم يؤخذ الزمان فيه إلا ظرفا لثبوته لا قيدا مقوما لموضوعه و إلا فلا مجال إلا لاستصحاب عدمه فيما بعد ذاك الزمان فإنه غير ما علم ثبوته له فيكون الشك في ثبوته له أيضا شكا في أصل ثبوته بعد القطع بعدمه لا في بقائه.

لا يقال إن الزمان لا محالة يكون من قيود الموضوع و إن أخذ ظرفا لثبوت الحكم في دليله ضرورة دخل مثل الزمان فيما هو المناط لثبوته فلا مجال إلا لاستصحاب عدمه.

فإنه يقال نعم لو كانت العبرة في تعيين الموضوع بالدقة و نظر العقل و أما إذا كانت العبرة بنظر العرف فلا شبهة في أن الفعل بهذا النظر موضوع واحد في الزمانين قطع بثبوت الحكم له في الزمان الأول و شك في بقاء هذا الحكم له و ارتفاعه في الزمان الثاني فلا يكون مجال إلا لاستصحاب ثبوته.

لا يقال فاستصحاب كل واحد من الثبوت و العدم يجري لثبوت كلا النظرين و يقع التعارض بين الاستصحابين كما قيل.

فإنه يقال إنما يكون ذلك لو كان في الدليل ما بمفهومه يعم النظرين و إلا فلا يكاد يصح إلا إذا سبق بأحدهما لعدم إمكان الجمع بينهما لكمال المنافاة بينهما و لا يكون في أخبار الباب ما بمفهومه يعمهما فلا يكون هناك إلا استصحاب واحد و هو استصحاب الثبوت فيما إذا أخذ الزمان ظرفا و استصحاب العدم فيما إذا أخذ قيدا لما عرفت من أن العبرة في هذا الباب بالنظر العرفي و لا شبهة في أن الفعل فيما بعد ذاك الوقت مع ما قبله متحد في الأول و متعدد في الثاني بحسبه ضرورة أن الفعل المقيد بزمان خاص غير الفعل في زمان آخر و لو بالنظر المسامحي العرفي.

نعم لا يبعد أن يكون بحسبه أيضا متحدا فيما إذا كان الشك في بقاء حكمه من جهة الشك في أنه بنحو التعدد المطلوبي و أن حكمه بتلك المرتبة التي كان مع ذاك الوقت و إن لم يكن باقيا بعده قطعا إلا أنه يحتمل بقاؤه بما دون تلك المرتبة من مراتبه فيستصحب فتأمل جيدا.

إزاحة وهم‏

لا يخفى أن الطهارة الحدثية و الخبثية و ما يقابلها يكون مما إذا وجدت بأسبابها لا يكاد يشك في بقائها إلا من قبل الشك في الرافع لها لا من قبل الشك في مقدار تأثير أسبابها ضرورة أنها إذا وجدت بها كانت تبقى ما لم يحدث رافع لها كانت من الأمور الخارجية أو الأمور الاعتبارية التي كانت لها آثار شرعية فلا أصل (لأصالة عدم جعل الوضوء سببا للطهارة بعد المذي و أصالة عدم جعل الملاقاة سببا للنجاسة بعد الغسل مرة كما حكي عن بعض الأفاضل‏) و لا يكون هاهنا أصل إلا أصالة الطهارة أو النجاسة.

کفایة الاصول، صفحه ۴۰۷

استصحاب/ تنبیهات: استصحاب در تدریجیات

مرحوم محقق ایروانی فرمودند استصحاب در کلی قسم چهارم جاری نیست چون این مورد شبهه مصداقیه دلیل استصحاب است.

در همان مثال که قبلا بیان کردیم که به تحقق دو عنوان علم داشتیم و انطباق آنها بر یکدیگر را احتمال می‌دادیم و می‌گفتیم شاید جنابت حاصل از این اثر در لباس، همان جنابت خاصی باشد که یقینا مرتفع شده است و شاید غیر آن باشد که باقی است.

رکن استصحاب شک در بقاء است و با علم به انتقاض و ارتفاع، موضوعی برای استصحاب باقی نمی‌ماند در اینجا هم شاید مستصحب همان جنابتی باشد که معلوم الارتفاع است که در این صورت مجرای استصحاب نیست پس مورد شبهه مصداقیه دلیل استصحاب است چون شاید همان باشد که یقینا مرتفع شده است.

پس شاید استصحاب در چیزی جاری باشد که معلوم الارتفاع است و شاید غیر آن باشد و لذا شبهه مصداقیه دلیل استصحاب است.

و همین اشکال در استصحاب در فرد مردد هم جاری بود.

مرحوم آقای خویی از این اشکال جواب داده‌اند و فرموده‌اند اینجا شبهه مصداقیه دلیل استصحاب نیست. چون معنای شبهه مصداقیه این است که فرد در یقین داشتن خودش شک کند و این غیر معقول است و انسان عاقل در وجود علم یا عدم آن در نفسش شک نمی‌کند. بله ممکن است نسبت به گذشته فرد شک کند که آیا قبلا یقین داشته است یا نه؟ ولی اینکه در همین حالت فعلی که یقین به جنابت حاصل از این اثر دارد، در یقین داشتن به ارتفاع آن شک داشته باشد. یقین از امور وجدانی است که امر آن دائر مدار بین وجود و عدم است و تردید بین وجود و عدم آن معقول نیست.

درست است که محتمل است جنابت حاصل از این اثر منطبق بر آن جنابت خاص باشد و شاید غیر آن باشد و لذا در بقای آن شک داریم نه اینکه در یقین به ارتفاع آن شک داشته باشیم.

مکلف در این مثال وجدانا یقین ندارد و در بقاء شک دارد و لذا مجرای استصحاب است.

اما حق این است که جواب مرحوم آقای خویی ناتمام است و این جواب نشان می‌دهد که ایشان اشکال مرحوم ایروانی را درست تلقی نکرده‌اند.

مرحوم ایروانی می‌فرمایند اگر مستصحب یک عنوان انتزاعی باشد، بله این اشکال وارد نیست اما اگر این عنوان مشیر به واقع باشد یعنی آن جنابت واقعی حاصل از این اثر، مستصحب باشد، در این صورت جنابت واقعی، مردد بین معلوم الارتفاع و مشکوک الحدوث است. مشار الیه این عنوان انتزاعی مردد بین معلوم الارتفاع و مشکوک الحدوث است پس ما احتمال می‌دهیم آنچه مجرای استصحاب است چیزی باشد که به ارتفاع آن علم داریم و لذا شبهه مصداقیه دلیل استصحاب است.

بله اگر مستصحب عنوان انتزاعی باشد،‌ این اشکال جا ندارد اما اگر مستصحب عنوان انتزاعی به عنوان مشیر به واقع، باشد، شبهه مصداقیه دلیل استصحاب است.

تنبیه بعدی که مرحوم آخوند ذکر کرده‌اند جریان استصحاب در تدریجیات است.

بحث از تدریجیات در دو مقام است:

الف) اموری که ذاتا تدریجی است اعم از زمان و زمانیات

ب)

مرحوم آخوند فرموده‌اند در جریان استصحاب تفاوتی بین امور قاره و غیر قاره نیست.

اما جهت اشکال در امور تدریجی چیست؟ شرط جریان استصحاب، بقای موضوع است. یعنی ما در استمرار وصف و حکم شک داریم، نه اینکه در استمرار موضوع شک داشته باشیم. و در امور تدریجی، موضوع ثابتی وجود ندارد.

در امور قاره اگر می‌گفتیم وحدت به نظر عرف مهم است، در امور غیر قاره از نظر عرف هم وحدت موضوعی نیست. از نظر عرف هم این ساعت با ساعت گذشته وحدت ندارد همان طور که در امور زمانی هم همین طور است.

و حتی اگر از این اشکال هم قطع نظر کنیم با این حال استصحاب در جایی جاری است که عدم در بین اجزاء متخلل نشود در حالی که در امور تدریجی حتما عدم متخلل است. مثلا در بین اجزای تکلم، حتما عدم متخلل است.

دقت کنید که بحث در اینجا در مورد استصحاب شخص است اما برخی خیال کرده‌اند قوام استصحاب در تدریجیات به جریان استصحاب در کلی است. چون فرد در آن دوم غیر از فرد در آن اول است بنابراین استصحاب فرد جاری نیست و بلکه باید کلی استصحاب شود و این مورد هم از موارد کلی قسم سوم است.

صفحه2 از2

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است