معنای شهادت (ج۳-۴-۷-۱۴۰۲)

مرحوم صاحب جواهر گفتند شهادت معنای شرعی ندارد و به همان معنای عرفی موضوع احکام قرار گرفته است و از مرحوم محقق قمی نقل کردند که ایشان تلاش کرده‌اند شهادت را به نحوی تعریف کنند که جامع همه افراد و مانع اغیار باشد و با مواردی مثل روایت متفاوت باشد و بعد در برخی موارد اشکال کرده‌اند که از موارد شهادت است یا روایت و در نهایت اصلی را تاسیس کرده‌اند که از نظر صاحب جواهر هیچ اساسی ندارد.
محقق نراقی در مستند معانی متعددی برای شهادت نقل کرده‌اند و گفته‌اند داعی نیست که برخی را به برخی دیگر برگرداند و مانعی ندارد همه آنها معنای حقیقی باشد و بعد اشکالی مطرح کرده‌اند که به نظر می‌رسد تعریض به کلام صاحب جواهر است که اگر امر بین معنای لغوی و عرفی دائر شود (که صاحب جواهر گفتند مرجع عرف است) اگر منظور از معنای عرفی، عرف زمان حاضر باشد که در عدم اعتبار آن شکی نیست و مرجع در استعمالات شارع معنای لغوی است و اگر منظور عرف زمان شارع است که راهی برای کشف آن وجود ندارد.
عرض ما این است که ظاهر کلمات علماء این طور است که سه مرحله از بحث وجود دارد یکی معنای لغوی و دیگری معنای عرفی و سوم معنای شرعی و تفاوت بین عرف و لغت در کلمات بسیاری از علماء به چشم می‌خورد در حالی که معنای لغوی با معنای عرفی دو چیز نیستند و لغت چیزی غیر از همان وضع عرفی نیست، مثلا لغت عرب یعنی عرف عرب لفظ را در چه معنایی استفاده می‌کنند و این هم مساله روشنی است که مغفول بزرگان نیست لذا تقابل بین عرف و لغت که در کلمات بسیاری از علماء مذکور است یا از این جهت است که منظور از لغت همان لغت قدیم است و منظور از معنای عرفی آن معنایی است که لغت حاضر در زمان شارع است که آن معنای عرفی معیار فهم کلمات شارع است و یا منظور از لغت، کتب لغت و اصطلاح اهل لغت است در مقابل فهم عرفی از کلمه و مرحوم صاحب جواهر اشکال می‌کند که اصطلاح اهل لغت ارزشی ندارد بلکه همان فهم عرفی مهم است علاوه که اولا اصلا معلوم نیست اهل لغت خبره در تشخیص معانی حقیقی و مجازی الفاظ باشد بلکه بسیاری از آنها خبره در موارد استعمال هستند و ثانیا بر فرض که خبره هم باشند اصلا معلوم نیست درصدد ضبط معانی حقیقی بوده باشند بلکه در مقام ضبط موارد استعمال بوده‌اند.
با قطع نظر از این دو توجیه تقابل بین معنای لغوی و عرفی بی‌معنا ست و لغت و عرف دو چیز نیستند بلکه لغت یعنی همان زبان عرف و عرف یعنی لغت خاص و از آن بی‌معناتر بحث از دوران امر بین معنای لغوی و عرفی است و اینکه اگر اصطلاح شرعی وجود نداشت مرجع معنای لغوی است یا عرفی.
در هر حال روشن است که اگر منظور از عرف، عرف زمان متاخر از زمان شارع باشد در مقابل معنای لغوی که منظور از آن معنای عرفی معاصر شارع باشد شکی نیست که مرجع معنای لغوی است چرا که معنای عرفی زمان شارع است که ارزش دارد و معنای زمان ما ارزشی ندارد.
منتها آنچه باید مورد توجه قرار بگیرد این است که دسترسی ما به معانی لغوی یا بر اساس معاجم لغوی و کتب لغت است که این طور کتب برای افرادی که خودشان اهل لغتند مفید وثوق و اطمینان نیستند چرا که با مراجعه به کتب لغت به وضوح روشن می‌شود که اهل لغت (مگر افراد نادر) صرفا جامع موارد استعمالند و حتی جامع مفاهیم لغات (با قطع نظر از حقیقی و مجازی بودن) هم نیستند.
و یا بر اساس حس لغوی و ادراک ارتکازات لغوی است و اهل هر لغتی نسبت به لغت خودشان حس لغوی دارند و فقط نیازمند به منبه هستند.
پس مهم‌ترین راه همان ارتکاز لغوی اهل لغت است که البته در بسیاری موارد به منبه نیاز دارد و فقیه می‌تواند با منبهات، ارتکازات اهل لغت را بفهمد حتی ممکن است خود عرف نتواند از معنایی که مرتکز است تعبیر کند ولی فقیه می‌تواند با استفاده از منبهات ارتکازات عرفی را تشخیص بدهد و ارتکاز عرفی اهل لغت همان معنای لفظ است.
پس معیار در معنای الفاظ همان معنای عرفی و لغوی دقیق است و کتب لغت هم در تشخیص این معنای عرفی دقیق نقشی ندارند و بعد از فهم ارتکاز حاضر و معنای عرفی الان، معنای زمان شارع هم قابل کشف است و این نیست جز با اصل عدم نقل که یک اصل عقلایی است که مرتکز همه عقلاء است و ارتکاز آن هم به نحوی است که شاید خیلی از عقلاء اصلا متوجه آن نشوند. تذکر این نکته هم لازم است که اصل عدم نقل منفک از وثوق به معنای لفظ در قبل نیست چون تغییر معنای لغت از قبیل نقاط عطف است و نقاط عطف ثبت می‌شوند و معلومند. همان طور که تفاوت لغات نسبت به مکان‌های مختلف ثبت و ضبط می‌شده است تفاوت لغات نسبت به زمان‌های مختلف نیز ثبت می‌شود و لذا در صورتی که تفاوت معنایی بیان نشده باشد وثوق به وحدت معنا در زمان‌های مختلف پیدا می‌شود.
بله اگر اصل تغییر معلوم باشد و شک صرفا در تقدم و تاخر آن باشد اصل عدم نقل جاری نیست و لفظ مجمل خواهد بود. پس اصل عدم نقل در جایی است که معنایی برای لفظ مرتکز است و وجود معنای دیگری برای آن در طول زمان از اصل مشکوک است.
مرحوم آقای صدر از این اصل عدم نقل به اصل ثبات تعبیر کرده‌اند و البته اصل ثبات به لغت اختصاص ندارد بلکه در همه امور قار قابل تصور است و لذا در مثل سیره هم قابل تصور است و بسیاری از سیره‌های معاصر زمان معصوم بر اساس همین اصل ثبات قابل اثبات است و گرنه قابل اثبات نیست.
به نظر ما شهادت عرفا و لغتا دو معنای حقیقی و یک معنای مجازی دارد و سایر معانی که در کلمات مثل محقق نراقی ذکر شده است خلط بین موارد استعمال و مفهوم است.
معانی حقیقی شهادت عبارتند از اداء و تحمل. مثلا «شهد عند الحاکم» یعنی در نزد حاکم ادای شهادت کرد و «استشهدوا شهیدین من رجالکم» یعنی دو شاهد تحمل شهادت کنند. و در فارسی از این دو معنا به گواهی دادن و گواه بودن تعبیر می‌شود و هر دو معنا در قرآن استعمال شده است.
معنای مجازی شهادت همان معنای پرتکرار در کلمات علماء است که از آن به حضور تعبیر می‌کنند. «شهد المعرکة» یعنی در معرکه حاضر بوده است. مصحح این استعمال هم از این جهت است که شهادت به معنای تحمل مستدعی حضور است و لذا با توسعه از کسی که حضور پیدا کرده است به شاهد تعبیر کرده‌اند.
پس شهادت چیزی جز تحمل علم یا ادای از روی علم نیست و رکن آن هم حس است و علم غیر حسی (حدسی) شهادت نیست نه اینکه شهادت هست و معتبر نیست. شهادت در مقام اداء اخبار از روی حس است و روشن است که منظور از حس در مقابل حدس است نه در مقابل ظن و حدس یعنی معرفت مبتنی بر مقدماتی که آن مقدمات برای نوع افراد به نتیجه واحد و علم منتهی نمی‌شود. پس رکن اساسی شهادت حس است.

برچسب ها: شهادت, گواه, گواهی, معنای شهادت, اصل عدم نقل, اصل ثبات

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است