معنای شهادت (ج۴-۵-۷-۱۴۰۲)

بحث در معنای شهادت به حسب لغت و متفاهم عرفی بود. گفتیم به نظر ما شهادت دو معنای حقیقی دارد. یکی تحمل شهادت و دیگری اداء آن.
مرحوم محقق نراقی برای شهادت پنج معنا ذکر کرده است و بعد فرموده‌اند بر مجازی بودن برخی از آنها دلیلی نداریم و احتمال دارد همه آنها معانی حقیقی باشند و سپس معنای شرعی آن را از شهید ثانی نقل و به آن اشکال کرده است و اینکه حتما مواردی هست که با اینکه شهادت است اما داخل در این تعریف نیست مثل شهادت بر رویت هلال که حق غیر نیست و ... و هم چنین مواردی هست که این تعریف بر آنها صدق می‌کند با اینکه شهادت نیست مثل اقرار به حق غیر که اخبار جازم از حق غیر در نزد حاکم است.
بعد هم گفتند شهادت در روایات باید بر معنای حقیقی لغوی حمل شود و معنای شرعی اصطلاحی آن اهمیتی ندارد و سپس حقیقت لغوی آن را طوری بیان کرده است که به آنچه ما گفتیم برمی‌گردد. بعد گفته‌اند در برخی موارد نسبت به معنا اجمال حاصل می‌شود که در این صورت باید به قدر متیقن اکتفاء کرد. مثلا شهادت از حیث اخبار ناشی از حس و اخبار ناشی از مطلق علم اجمال دارد.
سپس به این مطلب اشاره کرده‌اند که عدم حمل لفظ در لسان روایات بر معنای اصطلاحی روشن است چون الفاظ بدون قرینه بر اصطلاح خاص حمل نمی‌شوند اما چرا مرجع معنای عرفی نباشد؟ (یعنی ایشان هم مثل صاحب جواهر معنای عرفی و لغوی را متفاوت می‌داند) و از این اشکال جواب داده‌اند که اگر منظور از معنای عرفی، عرف حاضر است که ارزشی ندارد و اگر منظور عرف زمان شارع است که در دسترس ما نیست.
ما در جلسه قبل تفاوت بین معنای لغوی و عرفی را توجیه کردیم به اینکه منظور از معنای لغوی، معنای اصطلاحی اهل لغت باشد و یا منظور از معنای لغوی، معنای قدیم در مقابل معنای عرفی رایج در زمان شارع باشد.
اما اینکه ایشان گفتند معنای عرفی زمان شارع در دسترس ما نیست حرف ناتمامی است و در بسیاری از موارد می‌توان از استعمالات خود شارع و سایر استعمالات آن زمان، معانی عرفی همان زمان را کشف کرد.
در اینجا باید دو مساله را روشن کنیم. یکی خصوصیات دخیل در هر کدام از معنای حقیقی که گفتیم و دیگری اینکه آیا اثری که در کلمات علماء بر تفاوت بین شهادت و اخبار ذکر شده است تمام است؟ گفتیم علماء تصور کرده‌اند اگر بر چیزی اخبار صدق کند یک نفر برای آن کافی است و اگر بر چیزی شهادت صدق کند حتما باید متعدد باشند و به نظر ما این از اشتباهات فاحش است.
شهادت اخص از اخبار است و شهادت اخبار خاص است یعنی خصوصیت حسی بودن در آن دخیل است و خبر عام است اما این طور نیست که صدق عنوان شهادت ملازم با اعتبار تعدد باشد چرا که هیچ دلیلی نداریم که در شهادت تعدد شاهد لازم است و هر جا شهادت صدق کرد باید شهود متعدد باشند لذا در کتاب قضاء هم در برخی موارد شاهد واحد کافی است در عین اینکه بر اخبار او شهادت صدق می‌کند.
اینکه مثلا به اخبار در موضوعات شهادت گفته شود در مقابل اخبار در احکام اشکالی ندارد اما اینکه به نحو کلی حکم شود هر جا شهادت باشد باید شهود متعدد باشند حرف ناتمامی است. بله اگر دلیل حجیت خبر در موضوعات، ادله حجیت بینه باشد برای اعتبار آن تعدد لازم است اما این به این معنا نیست که صدق شهادت متوقف بر تعدد است. اعتبار یا عدم اعتبار تعدد، دائر مدار صدق عنوان شهادت نیست بلکه دائر مدار دلیل اعتبار است. اگر در دلیل تعدد لازم دانسته شده باشد باید متعدد خبر بدهند چه به آن شهادت گفته شود و چه گفته نشود و اگر در دلیل اعتبار تعدد لازم دانسته نشده باشد خبر واحد کفایت می‌کند بدون اینکه تفاوت کند به آن شهادت صدق کند یا نکند.
لذا در مثل موضوعات اگر دلیل حجیت خبر، ادله حجیت بینه باشد تعدد لازم است و اگر دلیل حجیت خبر بنای عقلاء باشد تعدد لازم نیست حتی اگر شهادت بر آن صدق کند.
صدق عنوان شهادت بر فرض اخبار فرد واحد، مستلزم لزوم تعدد شهود نیست و این ناشی از یک خلط است که موجب شده است در کلمات بسیاری از علماء قیود معتبر در اعتبار شهادت در معنای عرفی شهادت دخیل دانسته شود و این حتما اشتباه است. اینکه شهادت فاسق معتبر نیست به این معنا نیست که اخبار او شهادت نیست!
در هر حال شهادت از نظر ما دو معنا بیشتر ندارد که یکی همان تحمل است و دیگری اداء و کسانی که شهادت را به علم (در مقابل اخبار) معنا کرده‌اند ناظر به معنای تحمل بوده‌اند.
اما اینکه در کلمات بسیاری از علماء شهادت به معنای حضور دانسته شده است اگر چه گاهی با معنای تحمل جمع می‌شود اما گاهی منظور از آن حضور در مقابل غیبت است. در هر حال به نظر شهادت حتی به معنای مطلق حضور هم نیست بلکه مراد از آن نوعی حضور است که مستلزم احاطه است لذا کسی که مثلا روی برانکارد در جنگ افتاده باشد در مورد او نمی‌گویند «شهد المعرکة».
و اما معاینه که در کلام محقق نراقی آمده است اگر منظور دیدن با چشم باشد که روشن است شهادت به آن اختصاص ندارد و اگر منظور مطلق حس باشد که تفاوتی با آنچه ما گفتیم ندارد.
پس حضور و علم و معاینه که در کلم محقق نراقی مذکور است همه قابل ارجاع به معنای تحمل هستند.
معنای دیگری که در کلام محقق نراقی ذکر شده است تفسیر شهادت به «اخبار عما عاین» است و همان طور که گفتیم دیدن با چشم در شهادت خصوصیت ندارد و مطلق حس منظور است.
معنای دیگری که در کلام ایشان ذکر شده است تفسیر شهادت به اخبار از روی یقین است و یقین گاهی ناشی از مقدمات حسی است و گاهی ناشی از مقدمات حدسی است و برخی از علماء معتقدند در موارد حدسی تعدد لازم است و در موارد حسی تعدد لازم نیست و ما در جای خودش توضیح دادیم که در حجیت قول خبره تعدد لازم نیست حتی اگر در اخبار حسی از موضوعات تعدد را معتبر بدانیم (هر چند ما در همان جا هم در غیر از موضوعات قضایی تعدد را لازم نمی‌دانیم).
و البته در جای خودش هم توضیح دادیم که ضابطه امور حسی این است که مقدمات واحد برای نوع مردم به نتیجه واحد منتهی شود و بر همین اساس مسائل ریاضی همه حسی محسوب می‌شوند چون مقدمات آن برای کسی که عالم به آن باشد به نتیجه واحد منتهی می‌شود و هم چنین مسائل هیئت و هندسه و ... اما امور حدسی اموری هستند که مقدمات واحد برای نوع مردمی که عالم به آن هستند به نتایج مختلف منتهی می‌شود مثل برخی مسائل پزشکی (البته برخی مسائل پزشکی الان جزو امور حسی محسوب می‌شوند) و فتاوای فقهاء و ...
در هر حال مساله لزوم تعدد یا وحدت شاهد و شرایط اعتبار شهادت به معنای شهادت مرتبط نیست و نباید بین آنها خلط کرد.

ضمائم:
کلام محقق نراقی:
الشهادة مأخوذةٌ من شهد، و فسّره في المحيط و النهاية الأثيريّة و الصحاح و القاموس و المجمع بمعنى حضر، و منه: الشاهد يرى ما لا يراه الغائب، و قوله سبحانه وَ لْيَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ و قوله تعالىٰ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ و المشهد: المحضر و المجمع.
و نقل بعض المتأخّرين من فقهائنا أنّه في اللّغة يجي‌ء بمعنى: علم أيضاً، و ذكره في القاموس أيضاً في تفسير: أشهد أن لا إله إلّا اللّٰه، و في تفسير شَهِدَ اللّٰهُ و منه الشهيد من أسمائه سبحانه، و منه قوله سبحانه نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّٰهِ.
و فسّر بمعنى عاين أيضاً، قال في المجمع: و شهدت علىٰ الشي‌ء: أي اطّلعت عليه و عاينته فأنا شاهد، و شهدت العيد: أدركته، و شاهدته مثل عاينته. و في القاموس: شاهده: عاينه. و ذكروا: أنّ المشاهدة: المعاينة.
و فسّره في المجمع بمعنى أخبر أيضاً، قال: و شهد بكذا يتعدّىٰ بالباء؛ لأنّه بمعنى أخبر. و منه قوله سبحانه وَ مٰا شَهِدْنٰا إِلّٰا بِمٰا عَلِمْنٰا.
و في الثاني: الشهادة في الأصل: الإخبار عمّا شاهده و عاينه. و يمكن أن يكون منه وَ شَهِدَ شٰاهِدٌ مِنْ أَهْلِهٰا.
و فسّر في المسالك الشهادة لغةً بأنّها الإخبار عن اليقين. و يمكن أن يكون منه قوله سبحانه قٰالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّٰهِ.
و أمّا تفسيرها بالخبر القاطع كما في الثلاثة الأخيرة فهو ليس بياناً للمعنىٰ المصدري.
و يحصل من ذلك أنّ الشهادة المصدريّة تفسّر في اللغة بالحضور، و العلم، و المعاينة، و الإخبار عن اليقين، و الإخبار عمّا شاهده و عاينه.
و صرّح مولانا الرضا في صحيحة صفوان: إنّ الحضور شهادة، و فيها: سُئل عن رجلٍ طهرت امرأته من حيضها، فقال: فلانة طالق، و قومٌ يسمعون كلامه، و لم يقل لهم: اشهدوا، أ يقع الطلاق عليها؟ قال: «نعم، هذه شهادة»، و به فسّر قوله تعالىٰ وَ لٰا يَأْبَ الشُّهَدٰاءُ إِذٰا مٰا دُعُوا في بعض الأخبار.
و يحتمل أن تكون جميع تلك المعاني حقائق لغويّة، و أن يكون بعضها مجازاً مأخوذاً من بعضٍ آخر. و أمّا تخصيص الحقيقة بواحدٍ منها فلا دليل عليه.
نعم، الظاهر أنّ المعنىٰ الأول من المعاني الحقيقيّة، و كذا الإخبار عمّا شاهده و عاينه.
هذا بحسب اللغة.
و أمّا شرعاً، فعرّف في المسالك الشهادة بأنّها إخبارٌ جازم عن حقٍّ لازم لغيره، واقعٌ من غير حاكم. أي من حيث إنّه حاكم لا مطلقاً.
و لا يخلو التعريف عن نقض طرداً و عكساً؛ لصدقه علىٰ الإخبار عن ثبوت حقّ الغير علىٰ نفسه للغير، و عدم صدقه علىٰ الشهادة بالجرح و التعديل، و رؤية الهلال، و الطلاق، و الموت، و غير ذلك.
و قد يختلف الأمر باعتبار الموارد في صدق الشهادة عليه و عدمه، كالإخبار عن مجي‌ء الحاج، فإنّه ليس شهادة، فلو نوزع فيه لحقٍّ مترتّب عليه يقال: إنّه شهادة.
هذا، مع أنّ الظاهر من قوله:" شرعاً" إرادة الحقيقة الشرعيّة، و إثباتها هنا مشكل؛ لعدم دليل علىٰ الوضع التعييني.
و أما التعيّني، فحصوله يتوقّف علىٰ كثرة استعمال في المعنىٰ الشرعيّ خاصّة، بحيث يحصل التبادر فيه، و تحقّقه فيما نحن فيه غير معلوم، سيّما مع ملاحظة لفظ الشهود و الشهادة و ما يشتقّ منهما في غير هذا المعنىٰ في كلمات الحجج كثيراً، و لو سلّم فتحقّقها في معنىٰ خاصّ مضبوط يصلح‌ لإناطة الحكم عليه غير معلوم لنا.
فاللازم حملها في كلام الشارع علىٰ الحقيقة اللغويّة؛ و لعدم تعيينها من بين معاني معلومة و احتمال تعدّدها يجب الأخذ بالمتيقّن، و هو الحضور، فيما لم يعلم تضمّنه لمعنىٰ الإخبار، نحو قوله سبحانه وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ وَ لْيَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا و نحو ذلك.
و الإخبار عمّا شاهده و عاينه، أو الإخبار عن اليقين بما شاهده و عاينه فيما تضمّنه، نحو قوله عزّ جاره شَهِدَ شٰاهِدٌ مِنْ أَهْلِهٰا، و قولهم (عليهم السّلام): «تقبل شهادة الأخ لأخيه، و تقبل شهادة الضيف، و تقبل شهادة المسلم» إلىٰ غير ذلك؛ لأنّه المترتّب عليه الحكم يقيناً و غيره مشكوكٌ فيه، و لذا ذكر الفقهاء أنّ مستند الشاهد المشاهدة، أو السماع، أو هما معاً.
فإن قيل: فليحمل علىٰ الحقيقة العرفيّة.
قلنا: إن أُريد العرفيّة في زمان الشارع فتحقّقها غير معلوم، و إن أُريد في الزمان المتأخّر عنه فاللغويّة متقدمةٌ عليها؛ مع أنّ تحقّقها أيضاً غير واضح، و لو سلّم فالمتحقّق منها غير منضبط جدّاً.
(مستند الشیعة، جلد ۱۸ صفحه ۷)

برچسب ها: خبر واحد در موضوعات, شهادت, گواه, گواهی, معنای شهادت, حدس

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است