شهادت وصی و وکیل (ج۱۱۶-۱۹-۲-۱۴۰۳)
گفتیم به نظر ما شهادت وکیل و وصی در آنچه ولایت در آن دارند مسموع نیست و برای آن به مقتضای قاعده استدلال کردیم و علاوه بر آن مکاتبه صفار (که البته حق این است که از آن به صحیحه محمد بن یحیی تعبیر شود چون او خودش کتابت را به صفار نسبت داده و نقل کرده است) هم بر این مطلب دلالت دارد.
مرحوم صاحب جواهر چون از این روایت حجیت شهادت وصی را فهمیده است فرموده اینکه در روایت گفته شده است «فَعَلَى الْمُدَّعِي يَمِين» یا محمول بر استحباب است یعنی قسم استظهاری استحبابی در مقابل قسم در موارد دعوای بر میت که قسم استظهاری وجوبی است و یا محمول بر جایی است که دعوای دین بر یک میت دیگر باشد یعنی «بِدَيْنٍ لَهُ عَلَى رَجُلٍ» آن «رجل» مدعی علیه هم باید میّت فرض شود.
هر دو بیان ایشان ناتمام است. حمل تعبیر «فعلی المدعی الیمین» بر استحباب وجهی ندارد همان طور که تقیید روایت به اینکه شهادت به نفع میت بر میت دیگر باشد نیز موجبی ندارد.
اما گفتیم ممکن است تصور شود مفاد مکاتبه دوم صفار قبول شهادت وصی است.
وَ كَتَبَ أَ يَجُوزُ لِلْوَصِيِّ أَنْ يَشْهَدَ لِوَارِثِ الْمَيِّتِ صَغِيرٍ أَوْ كَبِيرٍ بِحَقٍّ لَهُ عَلَى الْمَيِّتِ أَوْ عَلَى غَيْرِهِ وَ هُوَ الْقَابِضُ لِلْوَارِثِ الصَّغِيرِ وَ لَيْسَ لِلْكَبِيرِ بِقَابِضٍ فَوَقَّعَ ع نَعَمْ يَنْبَغِي لِلْوَصِيِّ أَنْ يَشْهَدَ بِالْحَقِّ وَ لَا يَكْتُمَ الشَّهَادَة
گفته شده در این روایت امام علیه السلام فرمودند شهادت وصی قبول است حتی نسبت به وارث صغیر که خود وصی سهم او را قبض میکند.
به نظر این روایت اگر چه در مورد شهادت وصی است اما در آن فرض نشده است که شهادت وصی در آن چیزی است که در آن وصایت داشته است. صرف اینکه او قابض از طرف صغیر است ملازمه با این ندارد که خودش در آن وصایت داشته باشد بلکه ممکن است اذن در قبض داشته باشد در عین اینکه کسی که ولایت بر آن مال دارد کسی دیگر باشد. روایت اطلاق ندارد چرا که نسبت به این خصوصیات در مقام بیان نیست و در آن چنین چیزی فرض نشده است تا اطلاقی نسبت به آن شکل بگیرد. مفاد این روایت این است که صرف وصیّ میّت بودن موجب ردّ شهادت نیست.
مرحوم آقای خویی برای ردّ شهادت وکیل و وصی به روایاتی استدلال کردهاند که در آنها روایت خصم مردود دانسته شده است. ما قبلا گفتیم این استدلال ناتمام است چون خصم به معنای طرف نزاع نیست بلکه به معنای کسی است که دشمنی دنیوی دارد.
بعد از این مرحوم محقق به یکی دیگر از اسباب ردّ شهادت بر اساس تهمت اشاره کردهاند که شهادتی است که موجب دفع ضرر از شاهد باشد و برای آن سه مورد را مثال زدهاند. یکی عاقله متهم به قتل خطا که به جرح شهود جنایت شهادت بدهند. در این مورد روشن است که طرف دعوای مدعی خود همان عاقله هستند نه قاتل و لذا جرح شهود جنایت توسط آنها ادعای طرف دعوی به جرح شهود مدعی است که به اثبات نیاز دارد و لذا ردّ شهادت در این مورد نه به خاطر وجود تهمت است بلکه به خاطر این است که شهود خودشان طرف ادعاء و مدعی علیه هستند مثل همان جایی که شخص به شرکت خودش در مال شهادت بدهد! همان طور که شهادت خود مدعی قبول نیست شهادت منکر و مدعی علیه هم قبول نیست.
مرحوم محقق شهادت وکیل و وصی به جرح شهود طرف مقابل را هم از موارد دفع ضرر از خودش دانسته است. مثلا اگر کسی ادعای طلبکاری از میت یا موکل دارد و بر آن بینه اقامه کرده است، شهادت وصی یا وکیل به جرح شهود مدعی در حقیقت اثبات ولایت خود وصی و وکیل بر آن مال است پس خود وصی و وکیل مدعی علیه محسوب میشوند و لذا جرح شهود مدعی توسط آنها دقیقا مثل این است که خود موکل شهود مدعی را جرح کند که به اثبات نیاز دارد.
صاحب جواهر هم به همین نکته تصریح کرده است و فرموده: «ضرورة كون الجارح في الجميع هو المدعى عليه، فلا وجه لقبول شهادته في دفع الدعوى عنه، كما هو واضح.»
بر همین اساس معلوم میشود برخی تفاصیل که در کلام شیخ در مبسوط ذکر شده مثل اینکه ردّ شهادت عاقله در جایی است که متمکن باشند اما اگر فقیر باشند یا از افراد طبقات دور باشند به نحوی که با وجود طبقات جلوتر در ضمان دیه نوبت به آنها نمیرسد شهادت آنها قبول است تفصیل درستی است چون در این موارد مانعی از قبول شهادت وجود ندارد.
صاحب جواهر بعد از این از مرحوم علامه نقل کرده است که اگر شخصی شهادت بدهد که فلانی مورثش را مجروح کرده است و این جراحت موجب موت است این شهادت مردود است چون شهادت به نفع خود شاهد است چرا که اگر جنایت عمدی باشد ولایت بر قصاص دارد و اگر جنایت غیر عمدی باشد مستحق دیه است. مرحوم فاضل هندی در کشف اللثام این مساله را توضیح داده و قیودی در کنار آن ذکر کرده است و صاحب جواهر در آن تردید کرده است و بعد هم گفته است این مورد متفاوت است با جایی که شخص به طلب مورث مریضش شهادت بدهد که شهادت شاهد قبول است. توضیح بیشتر مطلب خواهد آمد.
برچسب ها: شرایط شاهد, شهادت وکیل, شهادت وصی, شهادت عاقله