توبه (ج۹ - ۲۸-۶-۱۴۰۳)
مرحوم محقق فرمودهاند:
الخامسة المشهور بالفسق إذا تاب لتقبل شهادته الوجه أنها لا تقبل حتى يستبان استمراره على الصلاح و قال الشيخ يجوز أن يقول تب أقبل شهادتك.
مرحوم صاحب جواهر فرمودهاند وجه ذکر شهرت به فسق از این جهت است که ردّ شهادت او موجب تعییر نیست. سپس فرمودهاند اینکه توبه شخص مشهور به فسق اگر به خاطر قبول شهادت توبه کند قبول نمیشود نه از این جهت است که توبه او محقق است و اثر ندارد بلکه اصلا توبه محقق نشده است. یعنی در جایی که قصد در توبه قبول شهادت باشد نه قربت به خدا یا زشتی گناه، توبه اصلا محقق نمیشود چون اولا توبه پشیمانی از گناه است به علاوه عزم بر عدم تکرار به علاوه قصد قربت که البته ایشان به اخلاص تعبیر کرده است ولی از عبارات ایشان این طور بر میآید که منظورشان از اخلاص همان قصد قربت است نه در مقابل ریاء.
ایشان در ادامه فرمودهاند از خواجه نصیر این طور حکایت شده است که در توبه لازم میداند که پشیمانی از کار به خاطر زشتی و قبح آن باشد و لذا اگر شخص از کار پشیمان است و قصد تکرار هم ندارد اما نه چون کار زشت و قبیح است بلکه به علل دیگر مثلا از آن خوشش نیامده است توبه محقق نمیشود و علاوه بر آن لازم است که شخص از همه گناهانش پشیمان باشد و بر عدم انجام هیچ گناهی عزم داشته باشد و صرف پشیمانی از یک گناه موجب تحقق توبه نیست.
صاحب جواهر گفتهاند حق این است که توبه به تعداد گناهان منحلّ است و لازم نیست که از همه گناهانش پشیمان باشد و بر عدم فعل همه گناهان عزم داشته باشد. همان طور که گناه منحل است، توبه هم منحل است و از هر گناهی میتواند توبه کند. هم چنین لازم نیست پشیمانی به خاطر زشتی و قبح باشد بلکه مهم این است که پشیمان باشد حالا به هر دلیلی و بعید نیست منظور خواجه طوسی نیز از این تعبیر لزوم قصد قربت باشد.
سپس کلام شیخ طوسی را نقل کردهاند که ایشان فرموده است اگر حاکم به فاسق بگوید توبه کن تا شهادت را قبول کنم، توبه او قبول است. برخی مثل شهید ثانی در مسالک گفتهاند شیخ در این عبارت به یک امر اثباتی ناظر است یعنی بعد از آن اگر شخص واقعا توبه کند، توبه او قبول است حتی اگر به خاطر این بوده باشد که شهادتش را بپذیرند و تحقق توبه واقعی به قصد قربت است. پس مراد شیخ این نیست که اگر شخص قصد قربت در توبه هم نداشته باشد توبه او محقق است. قبول شهادت غایت امر حاکم و قبول شهادت برای حاکم است نه غایت توبه. یعنی توبه بکن که اگر توبه کنی من شهادت تو را میپذیرم نه اینکه به خاطر قبول شهادت توبه کن.
صاحب جواهر فرموده است بر این اساس نزاع بین شیخ و محقق یک نزاع لفظی خواهد بود و هر دو قبول دارند که توبه باید با قصد قربت باشد و شیخ گفته است اگر توبه با قصد قربت باشد قبول است و محقق گفته است اگر توبه با قصد قربت نباشد بلکه به خاطر قبول شهادت باشد قبول نیست پس نزاع و اختلافی وجود ندارد. تنها تفاوت این است که شیخ طوسی گفته است بعد از اینکه شخص توبه کرد شهادت او قبول است و محقق گفته است به مجرد توبه شهادت قبول نیست چون شرط قبول شهادت عدالت است و عدالت ملکه است و ملکه به استمرار نیاز دارد. در حقیقت محقق در این عبارت میخواهد بگوید عدالت ملکه است و لذا صرف توبه برای تحقق عدالت کافی نیست بلکه استمرار صلاح او لازم است.
ایشان خودشان میگویند به نظر من نزاع بین شیخ و محقق لفظی نیست. منظور شیخ این است که اگر شخص مشهور به فسق اظهار توبه کند (نه اینکه واقعا توبه کرده باشد بلکه صرفا اظهار توبه میکند)، اصل صحت اقتضاء میکند که توبه صحیح کرده است و لذا شهادت او قبول است و محقق این اصل صحت را قبول ندارد و لذا به صرف اظهار توبه، نمیتوان شهادت او را پذیرفت بلکه باید توبه او معلوم شود که به با استمرار صلاح معلوم میشود.
سپس فرمودهاند به نظر من حق با محقق است و صرف اظهار توبه کافی نیست. چون توبه یک امر قلبی است که حقیقت آن متقوم به نیت و قصد است و بدون آن اصلا توبه نیست و اصلا مجرای اصل صحت نیست. اصل صحت در جایی است که چیزی واقع شده است و در صحت و فساد آن شک شود اما در جایی که اصل وجود فعل معلوم نیست اصل صحت جاری نیست. کسی که اظهار توبه میکند معلوم نیست توبه کرده باشد تا مجرای اصل صحت باشد. این مورد مثل فرضی است که مثلا اجیر بگوید من حج را انجام دادهام آیا با اصل صحت میتوان اثبات کرد که شخص حج انجام داده است و ذمه او بری شده است؟ پس مجرای اصل صحت جایی است که فعل واقع شده باشد و مردد بین صحت و فساد باشد و در جایی که اصل تحقق فعل مشکوک باشد با اصل صحت نمیتوان وقوع فعل را اثبات کرد.
مرحوم صاحب جواهر بعد از این به مناسبت بحث توبه این بحث را مطرح کردهاند که از کلمات عدهای از علماء استفاده میشود که برای توبه در برخی موارد امور دیگری نیز شرط است. در مواردی که هیچ حقی وجود نداشته باشد توبه به همان پشیمانی از گناه و عزم بر عدم تکرار و قصد قربت در آن است. اما در جایی که حقی وجود داشته باشد اگر حق مالی باشد (چه حق الله مثل خمس و چه حق الناس مثل غصب) باید حق را نیز اداء کند و گاهی حق غیر مالی است مثل حدود در برخی گناهان و گاهی حق الناس غیر مالی است مثل قصاص آیا توبه در این موارد به این است که شخص اقرار کند یا خودش را تسلیم حاکم یا اولیای دم کند؟
بحث دیگری که باید در مورد آن بحث کنیم این است که آیا توبه جزو عبادات است که در آن قصد قربت شرط است؟ همچنین آیا توبه از واجبات شرعی است یا اینکه جزو لوازم ایمان است؟
تفصیل بحث خواهد آمد.