تحمل شهادت (ج۸۰-۲۹-۱۰-۱۴۰۳)
بحث در وجوب تحمل شهادت است. به مشهور منسوب است که اگر شخص برای تحمل شهادت دعوت شود تحمل شهادت واجب است و خلاف فقط به ابن ادریس منسوب است با این حال صاحب جواهر اگر چه وجوب تحمل را به شهرت عظیمه وصف کردند اما در اثنای بحث از این نسبت برگشتهاند و فرمودهاند مستفاد از کلمات علماء این است که عدم وجوب مرتکز و مفروغ عنه بوده است و برای آن اقوال عدهای از علماء را نقل کرده است به این ادعاء که از آنها استفاده میشود در ذهن آن تحمل شهادت واجب نبوده است از جمله کلامی از مرحوم صدوق در نهی از شهادت برای مخالفین به دلیل ذلیل شدن نقل کرد که مفاد این روایت این نیست که شهادتی را که متحمل شدهاید اداء نکنید بلکه مفاد آن این است که تحمل شهادت نکنید تا بعد ملزم به اداء باشد و به خاطر عدم پذیرش شهادتان ذلیل شوید پس در ذهن صدوق عدم وجوب تحمل شهادت مفروغ عنه بوده است و لذا روایت را بر آن حمل کرده است.
در هر حال با قطع نظر از کلام ایشان به پنج وجه برای وجوب تحمل استدلال شده است که از نظر ما برخی از آنها تمام است.
یکی از ادله، آیه شریفه است که توضیح آن گذشت و دلیل دیگر روایاتی است که در آنها به آیه استشهاد شده است یا آیه را به تحمل شهادت تفسیر کرده است که در نتیجه مفاد آیه شریفه نهی از ابای تحمل شهادت است.
صاحب جواهر به این استدلال چند جواب داد که از نظر ما همه آنها ناتمام است. از جمله ایشان فرمود در این روایات تعبیر «لا ینبغی» ذکر شده و این تعبیر در عدم حرمت ظاهر است. از نظر ما حتی اگر ظهور این تعبیر در حرمت را انکار کنیم اما حتما در عدم حرمت ظاهر نیست.
برخی مثل مرحوم آقای خویی تصریح کردهاند که این تعبیر در حرمت ظاهر است ولی حتی اگر این را هم نپذیریم اما این تعبیر حتما با حرمت منافات ندارد و این طور نیست که این تعبیر در کراهت ظاهر باشد و چه بسا استعمال این تعبیر در موارد حرمت در روایات شایع هم باشد. در نتیجه روایات مشتمل بر این تعبیر نمیتواند معارض با روایاتی باشد که در آنها این تعبیر استفاده نشده است و در حرمت ظاهرند مثل صحیحه هشام که در آن امام علیه السلام تصریح کردند این آیه به قبل از شهادت مربوط است یعنی در مورد تحمل شهادت است.
یا مثلا در صحیحه داود بن سرحان که صراحتا ذکر شده است شاهد قبل از کتابت از اجابت اباء نکند و اصلا به آیه هم استشهاد نکرده است هر چند بعید نیست اشاره به همان آیه باشد.
اشکال دیگر ایشان این بود که سیاق آیه در مورد سنن و غیر الزامیات است مثل نهی از امتناع از کتابت و نهی از سأم و ...
عرض ما این است که حتی اگر این آیه در این موارد بر عدم حرمت و کراهت حمل شود اما رفع ید از ظهور نهی از اباء از تحمل در حرمت وجهی ندارد و سیاق صلاحیت چنین تصرفی را ندارد همان طور که در مثل «اغتسل للجمعة و الجنابة» که حتی امر واحد است چنین صلاحیتی ندارد چه برسد به جایی که اوامر یا نواهی متعددند و حتی مخاطب آنها هم یکسان نیست. صرف اینکه کسی که کاتب است ملزم به کتابت نباشد دلیل بر این نیست که شاهد هم به تحمل ملزم نباشد.
اشکال دیگر ایشان این بود که عدم وجوب تحمل در کلمات علماء مرتکز و مفروغ عنه بوده است و برای آن به کلمات برخی از علماء استشهاد کرد، عرض ما این است که از کلام مثل صدوق چنین چیزی قابل استفاده نیست. آنچه از کلام ایشان استفاده میشود که در مورد خاص شهادت برای اهل سنت، تحمل واجب نیست بماند که این هم فقط فتوای صدوق است اما اینکه از نظر فقهی، تحمل از اساس واجب نیست و صدوق فقط خواسته آن را بر مورد تطبیق کند از کلام ایشان قابل استفاده نیست.
محقق نیز مخالفت را فقط به ابن ادریس نسبت داده است و اگر عدم وجوب مرتکز و مفروغ عنه بود نسبت خلاف فقط به ابن ادریس وجهی نداشت.
بنابراین التزام به وجوب تحمل مانعی ندارد.
صاحب جواهر در نهایت آیه را طوری معنا کردند که به نظر ایشان مستفاد از روایات متعدد است. ایشان گفتند از روایات این طور استفاده میشود که ادای شهادت در صورتی واجب است که شخص را شاهد گرفته باشند و گرنه ادای شهادت واجب نیست (مگر اینکه موجب ضیاع حق شود). ایشان فرمود مفاد آیه هم همین است که «شهداء از ادای شهادت اباء نکنند اگر برای شهادت دعوت شده باشند» و این تفسیر هم خلاف آن چیزی است که روایت در تفسیر آیه گفته و مشهور به آن ملتزمند که آیه را این طور معنا میکنند که «شهداء از تحمل شهادت وقتی برای تحمل دعوت میشوند اباء نکنند» و هم خلاف تفسیر ابن ادریس است که میگفت معنای آیه این است که «شهداء هنگامی که برای ادای شهادت دعوت شدند از ادای شهادت اباء نکنند».
تفسیر صاحب جواهر مستلزم تقدیر در آیه است و اینکه متعلق اباء را چیزی در تقدیر بگیرد که با متعلق دعوت متفاوت است و لذا باید کلمهای مثل «کانوا» را بعد از «إذا» در تقدیر بگیرد و در نتیجه حکم نهی از اباء مقید است به فرض دعوت برای تحمل، اما ابن ادریس به تقدیر نیاز ندارد و از نظر او متعلق اباء همان متعلق دعوت است و هر دو ادای شهادت است و لذا از نظر او حکم نهی از اباء مطلق است و حتی اگر «إذا ما دعوا» هم نبود از روایات فهمیده میشد چون باید برای صدق اباء باید مقتضی فرض شود و مقتضی در فرضی است که او را به ادای شهادت دعوت کنند، اما کلام ابن ادریس خلاف ظاهر آیه و هم چنین روایات مفسر آیه است و کلام مشهور نه به تقدیر نیاز دارد و نه خلاف ظاهر آیه و روایات است.
صاحب جواهر یکی دیگر از منبهات عدم وجوب را این قرار داده است که اگر به عموم آیه تمسک کنیم یعنی اگر شخص مثلا هزار نفر را برای تحمل شهادت دعوت کند، باید بر همه هزار نفر واجب باشد که برای تحمل شهادت حاضر شوند در حالی که چنین حکمی قابل التزام نیست و این منبه عدم وجوب تحمل شهادت است.
اما این وجه به نظر ما تمام نیست چون این مطلب در آیه در ضمن اشهاد دو شاهد یا یک شاهد مرد و دو شاهد زن ذکر شده است یعنی آن مقداری که شارع برای شخص ولایت قرار داده است دعوت از دو نفر یا یک مرد و دو زن است نه بیشتر لذا آیه نسبت به بیش از آن نظارتی ندارد و لذا اگر به نحو عام دعوت کند مثلا به هزار نفر بگوید دو نفر از شما برای شهادت حاضر شوید، چه اشکالی دارد که به نحو وجوب کفایی بر آنها واجب باشد همان طور که برای دفن میت یک نفر کافی است اما به نحو وجوب کفایی بر همه واجب است.
این مطلب صاحب جواهر بر این اساس است که ایشان وجوب کفایی تحمل را انکار کرده است و آن را واجب عینی قلمداد کرده و توضیح آن خواهد آمد. اما اگر وجوب تحمل کفایی باشد و شخص فقط به مقدار دعوت دو نفر ولایت دارد این اشکال صاحب جواهر ناتمام است.