احراز عدالت (ج۸۷-۲۸-۱۱-۱۴۰۲)

مقام سوم از بحث در عدالت مقام اثبات عدالت است. معروف طریق اثبات عدالت را علم و یا اقامه بینه دانسته‌اند و حتی اگر شیاع را هم ذکر کرده‌اند شیاع مفید علم را پذیرفته‌اند.
به برخی از علماء منسوب است که در موارد عدم احراز عدالت، اصل را عدالت می‌دانند و در نتیجه آنچه نیازمند اثبات است عدم عدالت است اما معروف منکر چنین اصلی هستند و عدالت را نیازمند اثبات می‌دانند.
برخی دیگر از علماء گفته‌اند اگر چه عدالت نیازمند اثبات است اما ظن و گمان به عدالت هم برای اثبات عدالت کافی است. مرحوم نراقی این نظر را به والد خودش نسبت داده است.
در هر حال معروف معتقدند عدالت فقط با علم وجدانی و بینه احراز می‌شود و در مقابل برخی دیگر معتقدند عدالت با حسن ظاهر هم اثبات می‌شود. توجه کنید که حسن ظاهر با اصل عدالت متفاوت است. بنابر اصل عدالت یعنی عدالت نیازمند به اثبات نیست اما قائلین به کفایت حسن ظاهر معتقدند عدالت باید احراز شود اما حسن ظاهر را حجت بر اثبات عدالت می‌دانند.
نتیجه اینکه سه قول در مقام وجود دارد:
اول: عدالت مقتضای اصل است و نیازمند احراز و اثبات نیست بلکه خلاف آن نیاز به اثبات دارد. پس برای ترتیب آثار عدالت همین مقدار بس است که فسق او محرز نباشد.
دوم: عدالت به احراز نیاز دارد و راه اثبات آن منحصر در علم و بینه است.
سوم: عدالت به احراز نیاز دارد و حسن ظاهر برای اثبات آن کافی است.
قول اول را به برخی از قدماء مثل مرحوم صدوق، مرحم شیخ و مرحوم علامه نسبت داده‌اند.
مثلا از کلام علامه در ذیل ترجمه احمد بن اسماعیل بن سمکة اصل عدالت را برداشت کرده‌اند. « و لم ينص علماؤنا عليه بتعديل و لم يرو فيه جرح فالأقوى قبول روايته مع سلامتها من المعارض‏» (الخلاصة صفحه ۱۷)
حتی برخی گفته‌اند از نظر قائلین به اصل عدالت معتقدند فحص از عدالت جایز نیست.
به نظر ما نسبت اصل عدالت به علماء شیعه صحیح نیست و هیچ کدام از فقهای امامیه به این اصل معتقد نیستند. بله ابن قدامة در مغنی از برخی اهل سنت این مطلب را نقل کرده است و برای آن به سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و قضات استدلال کرده‌اند که هیچ گاه از عدالت شهود فحص نمی‌کرده‌اند و به برخی از روایات خودشان هم استدلال کرده‌اند مثل اینکه کسی به هلال نزد پیامبر صلی الله علیه و آله شهادت داد و ایشان از او پرسید که آیا به وحدانیت خدا و نبوت من شهادت می‌دهی؟ او گفت بله و پیامبر بدون فحص از عدالت او و به صرف اسلام به ثبوت اول ماه حکم کردند. و البته خود مثل ابن قدامة هم با این نظر مخالف است و آن را به شدت ردّ کرده است و شواهد متعددی هم از سیره پیامبر صلی الله علیه و آله بر خلاف آن ذکر کرده است.
اصل عدالت را به شیخ طوسی نسبت داده‌اند در حالی که شیخ طوسی در عبارات متعدد تصریح کرده است که عدالت باید احراز شود. عبارتی در خلاف مذکور است که به نظر ما از آن هم اصل عدالت استفاده نمی‌شود اما به نظر ما شیخ کلام اهل سنت مبنی بر اصل عدالت را به خوبی تلقی نکرده است. اصل عدالتی که اهل سنت به آن قائلند مثل اصل طهارت است اما مرحوم شیخ از آن برداشت کرده است که مراد ظهور حال و حسن ظاهر است و خودش به آن ملتزم شده است.
نتیجه اینکه اصل عدالت مثل اصل طهارت و اصل حلّ قائل در بین اهل سنت دارد اما نسبت آن به علمای شیعه صحیح نیست و از علمای شیعه کسی به این اصل معتقد نیست و بلکه در عبارات متعدد صراحتا به خلاف آن اذعان کرده‌اند. البته ممکن است برخی عبارات موهم باشد اما با توجه به عبارات صریح آنها نمی‌توان به آن وهم توجه کرد که ما بعدا به صورت مفصل به این عبارات خواهیم پرداخت. مثلا اصل عدالت را به مرحوم صدوق هم نسبت داده‌اند در حالی که ایشان تصریح می‌کند تنها به کسی می‌توان اقتداء کرد که به دین و ورع او اطمینان وجود داشته باشد.
حتی عبارت علامه هم در ترجمه احمد بن اسماعیل بر اصل عدالت دلالت ندارد چون گفته است از اهل فضل و ادب و علم بوده است و برای او برخی مدائح را نقل کرده است و بعد می‌گوید در حق او جرحی نقل نشده است. این خودش بالاترین حسن ظاهر است و بر اساس حسن ظاهر عدالت او منکشف است نه اینکه اصل را بر عدالت گذاشته باشد. آنچه علامه بر اساس آن به عدالت او حکم کرده است شبیه همان چیزی است که در زمان ما به قاعده مشاهیر معروف شده است که اگر کسی از اشخاص معروف و مشهور باشد و در حق او قدح و جرحی نقل نشود عادل است چون چنین کسانی اگر قدح و جرحی داشتند به طور طبیعی نقل می‌شد. و روشن است که این مفاد هیچ ارتباطی با اصل عدالت ندارد.

برچسب ها: عدالت, راه شناخت عدالت, اثبات عدالت, اصل عدالت, اصالة العدالة

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است