اصول سال ۹۱-۱۳۹۰

اصول سال ۹۱-۱۳۹۰ (127)

جلسه نود و نهم ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱

منتشرشده در اصول سال ۹۱-۱۳۹۰

تکمیل برای بحث مطلب دیگری باید اضافه کنیم که تطبیقی است از بحث انحلال. در بحث اقل و اکثر ارتباطی مبنای مشهور بین محققین عدم وجوب احتیاط است. اگر نماز مردد بین ده جز یا یازده جز باشد مثلا شک در این باشد که سوره جز نماز است یا نیست. و موارد زیاد دیگری که از آنها تعبیر به اقل و اکثر ارتباطی می کنند. در بین قدماء معروف و مشهور احتیاط است اما معروف در بین متاخرین حکم به برائت است و در نتیجه جواز اکتفای به اقل است. این حکم مبتنی بر انحلال علم اجمالی به نحو انحلال حکمی است. یعنی علم اجمالی به وجوب اقل یا اکثر حکما منحل است به اینکه شاید اقل واجب باشد و سوره جزو نماز نباشد و با همین شاید دیگر اصل در اقل جاری نمی شود جریان اصل در اکثر بدون معارض است. اینکه اصل در اقل جاری نمی شود چون اثری در آن ندارد و منجر به مخالفت قطعی می شود.

در موارد دیگر انحلال حکمی هم همین است یعنی مثلا در آنجایی که احتمال می دادیم این هزار روایت همان معلوم بالاجمال ما باشد چون این هزار روایت حجت هستند اصل در اطراف آنها جاری نیست و اگر اصل در آنها جاری بشود دلیل حجیت لغو خواهد بود و لذا اصل در باقی اطراف بدون معارض خواهد بود.

یکی دیگر از موارد تطبیق این مساله دوران امر بین تعیین و تخییر است. نمی دانیم در عصر غیبت در روز جمعه متعین خواندن نماز جمعه است یا تخییر بین نماز جمعه و نماز ظهر است. حتی کسانی مثل مرحوم نایینی با اینکه در بحث اقل و اکثر ارتباطی قائل به برائت شده اند در این جا قائل به احتیاط شده اند اما عده ای از محققین در دوران بین تعیین و تخییر هم قائل به برائت شده اند. چون گفته اند علم اجمالی حکما منحل است و اصل برائت از تعیین جاری می شود و اصل برائت از جامع جاری نیست.

مرحوم نایینی دو شرط دیگر مطرح کرده اند که ما آنها را به عنوان یک شرط مطرح کردیم و آن اینکه شارع اعمال ولایت نکند در تغییر واقع در فرض اجمال و اشتباه و تردید.

اگر شارع در فرض اجمال و اشتباه و تردید اعمال ولایت کرد به تغییر واقع علم اجمالی منجز نیست چون بعد از اعمال ولایت شارع دیگر علم اجمالی باقی نخواهد ماند.

مرحوم نایینی این را در ضمن دو شرط مطرح کرده است که شرط اول آن گذشت که ایشان گفت شارع علم به خصوصیت را دخیل در حکم قرار ندهد اگر شارع علم به خصوصیت را در حکم اخذ بکند نتیجه اش این است که با این دیگر علم اجمالی ارزشی نخواهد داشت و مثال هم به اختلاط و شرکت زدند که اگر دو مال با هم مخلوط شوند اختلاط دو مال از اسباب شرکتند چون اینجا علم به خصوصیت دخیل در مالکیت متعین است و اگر دو مال با هم مخلوط شوند چون علم به خصوصیت نیست حکم به ملکیت متعین از بین می رود و واقعا منقلب می شود به ملکیت مشاع.

امر دیگری که ایشان به عنوان شرط مطرح کرده اند و ما این را جزو همان شرط عدم اعمال ولایت شارع می دانیم این است که جایی علم اجمالی منجز است که مانعی از تاثیر علم اجمالی محقق نشود اگر مانعی از تاثیر علم اجمالی محقق شد علم اجمالی موثر در تنجیز نیست. مانع از قبیل اشتباه حال و تنازع یا حکم حاکم یا اقرار. مثلا نمی دانیم مبیع این فرش است یا گلیم است. اگر مانعی از تنجیز علم اجمالی و تاثیر علم اجمالی در تنجیز محقق شد دیگر علم اجمالی از اثر ساقط است یا واقعا یا در ظاهر.

بعد به تفصیل اینها را بیان کرده است.

مثلا فرموده است اگر بین دو نفر نزاع شد که مبیع این فرش است یا گلیم. گفته می شود اینجا با تنازع و تحالف حکم به انفساخ می شود. و در نتیجه شخص سوم می تواند هر دو را از بایع بخرد در حالی که شخص سوم می داند یکی از آنها را از غیر مالک خریده است در اینجا علم اجمالی هست که یکی از این دو بیع فاسد است چون یکی از این دو مال مشتری اول است و مشتری دوم از کسی که مالک نیست می خرد. ایشان می فرماید بعد از انفساخ بیع به خاطر تنازع و تحالف بایع مالک هر دو خواهد بود. و با انفساخ که خودش مانع از تاثیر علم است دیگر علم اجمالی منجز نیست.

یا مثلا اگر دو نفر ادعا کردند که این خانه مال هر کدام از آنها ست بعد از تحالف حکم می شود به اینکه هر کدام نصف خانه را مالکند در اینجا نفر سوم می تواند بیاید خانه را از این دو نفر بخرد در حالی که علم اجمالی دارد که بالاخره نصف این خانه را از غیر مالکش خریده است اما این قبل از حکم شارع است. اینجا حکم حاکم حکم واقع است. طبق ضوابط ما باید می گفتیم حکم حاکم طریقی و ظاهری است اما اینجا می گویند حکم حاکم واقع است نه نسبت به دو نفر که ادعا کرده اند بلکه نسبت به نفر سوم که خانه را می خرد. چون اگر حکم در حق او هم ظاهری باشد او حق خرید خانه را نخواهد داشت چون می داند که نصف خانه را از غیر مالک می خرد. در حالی که از نظر ایشان مسلم است که شخص ثالث می تواند بخرد.

نتیجه حرف نایینی این است که معامله واحد به نسبت مشتری صحیح است واقعا و ملکیت محقق می شود واقعا اما نسبت به بایع این طور نیست. وصحت بیع بایع ظاهری است و هر کدام که می دانند دروغ گو هستند بیعش باطل است و مالک ثمن نمی شود.

جای دیگر اقرار است. مثلا اگر فرد اقرار کرد که این خانه مال او نیست و مال کسی دیگر است و بعد گفت اشتباه کردم مال شخص سومی است اینجا حاکم حکم می کند که این خانه مال زید است و ثمن آن را باید از این مقر بگیرند و به شخص سوم بدهند.

و بعد خانه و ثمن به شخص چهارمی منتقل می شود مثلا وارث هر دو بوده است این شخص چهارم می داند که یا خانه حق او نیست یا ثمن حق او نیست. با این حال این علم اجمالی منجز نیست چون اقرار مانع از آن است.

خود ایشان هم متوجه بوده است بین این دو شرط آخر تفاوتی نیست و بعد خواسته است تفاوت بگذارند که در شرط قبل صرف اشتباه مانع از تنجیز علم اجمالی است اما در شرط پنجم علاوه بر اشتباه حکم حاکم یا اقرار یا تنازع باید باشد.

و کلام این است که این اختلاف موضوع است و برگشت هر دو به همان جامعی است که ما می گوییم که شرط تاثیر علم اجمالی این است که علم باید طریقی باشد اگر جایی شارع علم به خصوصیت را در موضوع اخذ کرد دیگر علم طریقی نیست و موضوعی است. و لذا علم اجمالی منجز نخواهد بود. موضوع ملکیت متعین علم تفصیلی است موضوع ملکیت در بحث انفساخ عدم نزاع و تحالف است و با تحالف دیگر ملکیتی در کار نیست.

شرط دوازدهم تاثیر علم اجمالی این است که علم اجمالی در حق یک مکلف باشد. یعنی اطراف علم اجمالی مربوط به یک مکلف باشد. اما اگر اطراف علم اجمالی متعلق به یک نفر نباشد علم اجمالی منجز نیست. مثلا فرد علم اجمالی دارد یا او جنب است یا رفیقش جنب است. در اینجا دخول برای هر دو در مسجد جایز است یا حج هر دو صحیح است و ...

در اینجا اگر چه علم اجمالی داریم به اینکه یکی از این دو نفر جنب است اما عمل هر دو صحیح است.

مرحوم نایینی بعد از ذکر این شرط گفته اند مگر در موردی که اصول در اطراف علم اجمالی تعارض کنند که ایشان چهار مورد را ذکر کرده است که به نظر ما این موارد استثنای منقطع است.

جلسه نود و هشتم ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۱

منتشرشده در اصول سال ۹۱-۱۳۹۰

بحث در انحلال علم اجمالی بود. گفتیم اگر علم اجمالی منحل بشود به علم تفصیلی یا به علم اجمالی اصغر دیگر علم اجمالی منجز نخواهد بود. و تفاوتی بین انحلال حکمی و حقیقی نیست.

ضابطه انحلال حقیقی این است که معلوم بالاجمال به یقین و جزم منطبق بشود بر معلوم به تفصیل یا معلوم به اجمالی دیگر. همانی که از آن تعبیر به این همان است می کردیم. مثلا در تاریکی علم اجمالی داریم به اینکه یکی از این دو لیوان به خاطر وقوع خون در آن نجس شده است و بعد از روشن شدن چراغ می بینیم که یکی از دو لیوان رنگش تغییر کرده است اینجا علم اجمالی حقیقتا منحل می شود به علم تفصیلی به نجاست آن متغیر و عدم نجاست دیگری. و این معلوم به تفصیل همان معلوم به اجمال است. ضابطه انحلال حقیقی این است که به نحو یقین و جزم معلوم به تفصیل یا علم اجمالی دیگر منطبق با همان معلوم بالاجمال باشد.

اما ضابطه انحلال حکمی این است که معلوم بالاجمال منطبق بر معلوم به تفصیل یا معلوم به اجمال دیگری باشد به نحو احتمال.

البته جایی که اصول در برخی از اطراف جاری نشود. مثلا علم اجمالی به وقوع خون در یکی از این دو لیوان داریم در حالی که می دانیم یکی از آنها خمر است. در اینجا آن لیوان که خمر است جزما همان نیست که خون در آن افتاده است بلکه احتمال دارد همان باشد ولی اصل در طرف خمر جاری نیست و اصل در لیوان دیگر بدون معارض جاری است و علم اجمالی اینجا منحل است حکما.

و بر همین اساس همه موارد انحلال حقیقی و انحلال حکمی را تطبیق کنید. مثلا در علم اجمالی به وجود تکلیف در شریعت اگر علم پیدا کردیم که همان تکالیف همان هایی است که در روایات وسائل آمده است انحلال حقیقی است و اگر جزما نگفتیم این همان است بلکه به همان تعداد تکلیف معلوم بالاجمال روایتی داشتیم که احتمال می دادیم همان تکالیف باشد و اصل در آن تعداد جاری نیست انحلال حکمی خواهد بود اصلا این روایات معلوم نیست حکم باشند بلکه فقط حجت هستند.

ثمره این بحث در دو جا روشن می شود یکی در بحث حجیت خبر واحد و اینکه آیا عمل به همه اخبار آحاد لازم است یا نه و ثمره دیگر جایی است که مثلا اگر عام قرآنی داشتیم نمی توان به روایات مخالف آن عمل کرد چون آن روایات حجت نیستند بلکه روایات از باب علم اجمالی باید مورد احتیاط قرار می گرفت لذا در جایی که حجیت قطعی بر خلاف آن هست دیگر نمی توان به آن روایات عمل کرد.

امر دهم از شروط منجزیت علم اجمالی که در کلمات مرحوم نایینی و دیگران ذکر شده است این است که علم اجمالی باید با اجمالش صلاحیت برای تحریک مکلف به امتثال عملی داشته باشد. مثلا علم اجمالی به خمریت یکی از دو ظرف صلاحیت برای تحریک عبد به امتثال و اجتناب از آن دو ظرف را دارد. اما اگر جایی علم اجمالی صلاحیت برای تحریک نداشته باشد علم اجمالی منجز نیست مثل دوران امر بین محذورین. که علم اجمالی هست به وجوب نماز جمعه یا حرمت نماز جمعه. در اینجا علم اجمالی صلاحیتی برای تحریک ندارد و لذا علم اجمالی منجز نیست.

اصل این کبری درست است و همه قبول دارند. مرحوم نایینی در اینجا وارد بحث مفصلی شده اند که شروط عدم تحریک در دوران بین متباینین چیست. مثلا شرط این است که واقعه واحد باشد وگرنه اگر واقعه متعدد باشد و مخالفت قطعی برای مکلف ممکن باشد در اینجا علم اجمالی منجز است.

و شروط دیگر که جای بحثش اینجا نیست ولی اصل کبرایی که ایشان ذکر کرده است درست است.

مرحوم نایینی دو شرط مستقل دیگر ذکر کرده اند که به نظر ما یک شرط است

شرط یازدهم این است که شارع اعمال ولایت نکند. اگر شارع اعمال ولایت کند و واقع را تغییر بدهد در این صورت علم اجمالی منجز نیست. یکی از این موارد درهم ودعی است که اگر کسی دو درهم امانت گذاشت و فرد دیگری یک درهم امانت گذاشت و یکی از این سه درهم را دزدیدند شارع اعمال ولایت کرده است و گفته است یک و نیم درهم به صاحب دو درهم می رسد و نیم درهم هم به صاحب یک درهم می رسد در حالی که این یقینا خلاف علم ما ست. اما اینجا شارع اعمال ولایت کرده است و گفته است در این موارد آن درهم واقعا مال هر دو است.

مرحوم نایینی تعبیری که از شرط کرده اند این است جایی علم اجمالی منجز است بدانیم علم به خصوصیت دخیل در حکم نیست و مقوم حکم نباشد و الا اگر خصوصیت دخیل باشد علم اجمالی منجز نیست. و مثال دیگری هم زده اند غیر از درهم ودعی به اینکه اگر دو کیسه گندم مخلوط شدند شراکت حاصل می شود هر چند بدانیم که در سهم این طرف از گندم های طرف دیگر هم وجود دارد. تا قبل از اختلاط ملکیت مشخص بود و بعد از اختلاط ملکیت مشاع است. و این حکم واقعی است و لذا حکم روایت سکونی در مورد درهم ودعی را همه جا قائل نیستیم. طبق قاعده ای که اینجا پذیرفته اند اگر دراهم مخلوط شده باشند باید به صاحب دو درهم باید دو سوم از دو درهم را بدهند و یک سوم از دو درهم را به صاحب یک درهم بدهند. در حالی که روایت خلاف این قاعده است. یعنی چون شرکت به نحو اشاعه است.

جایی حکم به تنصیف یک درهم می شود که دراهم قبلا مخلوط نشده باشند و الا اگر مخلوط شده باشند طبق همین قاعده شرکت باید عمل بشود.

آقای خویی اینجا اشکال کرده اند هم صغرویا هم کبرویا و حق با مرحوم آقای خویی است اما چون مساله فقهی است ما در مورد آن بحث نمی کنیم. اما اصل کبرای کلی اصولی مرحوم نایینی صحیح است. ما از این شرط تعبیر کردیم به اینکه اعمال ولایت نشده باشد حال گاهی این اعمال ولایت در مثل اشاعه است و گاهی در مثل درهم ودعی است.

جلسه نود و هفتم ۹ اردیبهشت ۱۳۹۱

منتشرشده در اصول سال ۹۱-۱۳۹۰

شرط نهم تنجیز علم اجمالی این بود که علم اجمالی منحل به علم تفصیلی یا علم اجمالی اصغر نباشد چه انحلال حقیقی و چه انحلال حکمی.

مرحوم آخوند هم این شرط را پذیرفته است اما استدلال را در بحث حجیت خبر واحد نپذیرفته است به خاطر نکته خاصی که در آن مساله هست و آن این است که نتیجه استدلال حجیت خبر واحد نیست.

تقریب حرف این است که ما اخبار و روایات فراوانی داریم که قسمت زیادی از آنها را صاحب وسائل جمع آوری کرده است. و ما هم می دانیم انسان تکالیفی دارد که او را از بهائم متمایز می کند و علم داریم که در همین روایات تکالیف الزامی وجود دارد که وافی به معظم فقه است. نتیجه علم اجمالی ما این است که مکلف هر کجا احتمال بدهد که آنجا تکلیف الزامی دارد باید احتیاط کند. یعنی مکلف در هر موردی که احتمال بدهد تکلیف الزامی هست باید احتیاط کند.

این علم اجمالی به شرطی منشا وجوب احتیاط در همه اطراف است که منحل نشود. ولی اگر منحل بشود احتیاط لازم نیست.

انحلال هم دو صورت دارد گاهی انحلال به علم اجمالی است و گاهی انحلال به علم تفصیلی است. انحلال به علم تفصیلی این است که ما به تعدادی که علم اجمالی به تکلیف داشتیم دلیل قطعی بر تکلیف الزامی داشته باشیم.

سرش هم این است که گفتیم علم اجمالی از علم تفصیلی که بالاتر نیست و علم تفصیلی هم تا جایی منجز است که علم بودن آن محفوظ باشد و اگر جایی علم نباشد و شک باشد دیگر منجز نیست علم اجمالی هم تا جایی منجز است که علم بودن آن محفوظ باشد و در این جا اگرچه  علم اجمالی حدوثا هست اما بقاء علم اجمالی باقی نیست.

اما اگر ما به تعدادی که علم اجمالی داشتیم دلیل قطعی بر حکم نداشتیم اما علم داریم که در همین روایات منقول در وسائل همان تعداد حکم الزامی مطابق با واقع هست. اینجا علم اجمالی صغیر داریم که می دانیم برخی از این روایات که به تعداد علم اجمالی اول ما ست حتما صادر شده است و مطابق با واقع است اینجا علم اجمالی کبیر اول منحل است حقیقتا به علم اجمالی صغیر به روایاتی الزامی وارد شده در وسائل. و همین که در اطراف همان تعداد روایات الزامی در وسائل احتیاط کنیم کافی است. و به همان نکته قبل احتیاط واجب نیست.

اما اگر ما علم به مطابقت برخی از این روایات با واقع نداشته باشیم اما  گفته اند که برخی از این روایات حجت است از باب اینکه تعدادی از این روایات هستند که ثقه و عدل آنها را نقل کرده است و خبر ثقه و عدل حجت است بنابر فرض. و در ضمن این روایات همان تعداد تکلیف الزامی هست اما اینجا علم اجمالی حقیقتا منحل نیست چرا که صدق العادل واقعیت را درست نمی کند بلکه حجیت درست می کند. اینجا علم اجمالی حکما منحل است.

جلسه نود و ششم ۳ اردیبهشت ۱۳۹۱

منتشرشده در اصول سال ۹۱-۱۳۹۰

شرط هفتم برای علم تنجیز علم اجمالی این است که در مورد علم اجمالی برای مکلف علم تفصیلی به تکلیف دیگری وجود نداشته باشد.

مثلا اگر مکلف علم اجمالی دارد که یکی از این دو ظرف با خون نجس شده است و تفصیلا می داند که یکی از این دو ظرف خمر است در اینجا علم اجمالی منجز نیست.

سر این شرط هم این است که با فرض اینکه یکی از دو ظرف خمر است هر چند مکلف علم اجمالی دارد که خون در یکی از این دو ظرف افتاده است اما این علم اجمالی حقیقتش علم به حدوث تکلیف نیست بدون فرق بین اینکه علم تفصیلی مقارن یا سابق نسبت به علم اجمالی باشد یا متاخر. یعنی اگر علم تفصیلی به خمریت یکی از این دو ظرف بعد از علم اجمالی به وقوع دم در یکی از این دو ظرف باشد باز هم علم تفصیلی منشا الغای علم اجمالی است. فرقی نیست علم من به معلوم تفصیلی قبل از علم اجمالی باشد یا بعد از علم اجمالی باشد.

پس باید برخی از اطراف علم اجمالی معلوم به تفصیل نباشد. سر آن هم این بود که علم اجمالی در آن طرف معلوم به تفصیل اثری ندارد و لذا منجز نیست چون با علم تفصیلی اصلا ماهیت علم اجمالی، علم به تکلیف نخواهد بود برای اینکه اگر این قطره خون در خمر افتاده باشد تکلیفی پیش نمی آید. علم اجمالی جایی منشا تاثیر است که علم اجمالی باشد به تکلیف در هر صورت. در اینجا هم اصل عملی در طرف معلوم به تفصیل جاری نیست.

شرط هشتم برای تنجیز علم اجمالی در تکلیف این است که تکلیف در همه اطراف اثر الزامی داشته باشد. و اگر اثر الزامی در برخی اطراف نباشد علم اجمالی منجز نیست.

مثلا علم اجمالی داریم قطره خون یا در این لیوان آب افتاده است یا در این ظرف که آبش کر است. در اینجا علم اجمالی منجز نیست چرا که وقوع نجاست در آب کر اثر الزامی ندارد.

در حقیقت این شرط با شرط سابق یک جامع دارد و آن اینکه علم اجمالی در همه اطراف در هر صورت اثر الزامی داشته باشد.

شرط نهم برای تاثیر علم اجمالی این است که علم اجمالی منحل است به علم تفصیلی یا به علم اجمالی اصغر نشود حال این انحلال حقیقی باشد یا حکمی فرقی ندارد. در چند بحث مختلف در اصول این مساله کاربرد دارد مثلا به عنوان یکی از ادله حجیت خبر واحد مرحوم آخوند ذکر کرده است.

اگر علم اجمالی حقیقتا منحل بشود واضح است که علم اجمالی موثر در تنجیز نیست. و تفاوتی ندارد منحل به علم تفصیلی بشود یا به علم اجمالی اصغر از علم اول.

مثلا ما علم اجمالی داریم به اینکه برخی روایات حکمشان واقعی است. یعنی با فرض اینکه دلیلی بر حجیت اخبار نداریم ما علم داریم که برخی از این روایات حکم الزامی مطابق با واقع است. این علم اجمالی حقیقتا منحل است. از این روایاتی که در دست ما ست تعدادی در کتب اربعه یا وسائل است و باقی هم روایاتی است که در سایر کتب آمده است کسی که علم اجمالی دارد برخی از روایات حکم الزامی مطابق واقع هستند و علم اجمالی دارد به اینکه مثلا از روایات موجود در وسائل همان تعداد مطابق با واقع است و حکم الزامی است  در اینجا علم اجمالی منحل است حقیقتا به اینکه در روایات خارج از وسائل هیچ حکم الزامی مطابق با واقع نیست و آن روایات الزامی مطابق با واقع حتما در ضمن در همان روایات وسائل است. اینجا انحلال حقیقی به علم اجمالی اصغر است. و در نتیجه لازم نیست به روایات خارج از وسائل مراجعه کند و آن ها را بررسی کند. و همین طور اگر علم تفصیلی پیدا کند به مطابقت آن تعداد از روایات با واقع علم اجمالی منحل به علم تفصیلی است.

در انحلال حقیقی آنچه تفصیلا مشخص شده است همان است که قبلا علم اجمالی به آن بود.

شرط تنجیز علم اجمالی این است که علم محفوظ باشد.

اما جایی که علم اجمالی حکما منحل باشد. مثلا صدق العادل داریم و علم اجمالی هم داریم به مطابقت برخی روایات با واقع. حال در این روایات به همان تعداد معلوم بالاجمال روایت ثقه داریم که مشمول صدق العادل است در اینجا علم اجمالی حکما منحل است. یعنی در اینجا ممکن است آن تعداد روایاتی که می دانستیم مطابق با واقع است همین روایات ثقه باشد و ممکن است نباشد پس علم اجمالی حقیقتا منحل نیست اما حکما منحل است و اصول در اطراف این تعداد روایات ثقه جاری نیست و لذا جریان اصل در باقی اطراف بدون معارض است.

جلسه نود و پنجم ۲ اردیبهشت ۱۳۹۱

منتشرشده در اصول سال ۹۱-۱۳۹۰

بحث در اضطرار به ارتکاب برخی اطراف علم اجمالی بود. گفتیم با اضطرار به ترک برخی اطراف، علم اجمالی منجز نخواهد بود. دلیل این شرط هم این بود که مکلف بعد از اضطرار به برخی اطراف دیگر علم به تکلیف نخواهد داشت. چون در یک طرف که مضطر به است یقینا تکلیف نیست و وجود تکلیف در طرف دیگر مشکوک است به شک بدوی.

ما گفتیم اگر رفع ضرورت و اضطرار شد و مرتکب یکی از اطرف شد ممکن است علم اجمالی دیگری به تکلیف دیگری ایجاد شود که آن منجز باشد.

بعد اشاره شد به شبهه ای که در اینجا وجود دارد و آن اینکه اگر مکلف مضطر به ارتکاب یک طرف بود چرا باید با ارتکاب برخی اطراف علم اجمالی منجز شود؟ مثلا در مثال علم اجمالی به نجاست آب و لباس گفتیم بعد از خوردن آب، علم اجمالی منجز است چون علم به نجاست لبش یا لباسش دارد. سوال این بود چرا باید علم اجمالی منجز باشد خود علما قبول دارند که اجتناب از ملاقی با برخی اطراف لازم نیست پس اینجا هم علم اجمالی باید منجز نباشد.

جواب از شبهه این است که ما آیه و اجتنابی بر عدم وجوب اجتناب از ملاقی اطراف نداریم بلکه این حکم علی القاعدة است و آن قاعده هم نکته ای دارد و هر جا آن نکته باشد آن حکم هم خواهد بود و گرنه حکم هم نیست.

اگر قبل از ملاقات علم اجمالی منجز باشد در این صورت است که اجتناب از  ملاقی با برخی اطراف لازم نیست چون در این مورد اصول در اطراف علم اجمالی تعارض و تساقط می کنند و بعد ملاقات حاصل می شود در اینجا شک در تکلیف هست و اصل در این مورد جاری است و معارض ندارد چون اصل در طرف مقابل قبلا ساقط شده است و وجود ندارد تا معارضه کند. الساقط لا یعود. دلیل ملاقات نمی تواند این مورد را شامل بشود چون اگر بخواهد اصل جاری بشود بدون معارض است.

اما در اینجا که محل بحث ما ست چون اصل در یک طرف جاری نیست پس اصل در طرف دیگر کماکان باقی است و این اصل با اصل جاری در طرف ملاقی معارضه می کند. و لذا علم اجمالی منجز خواهد بود.

اضطرار به برخی اطراف دو حالت دارد:

  1. اضطرار به معین
  2. اضطرار به غیر معین

آنچه تا کنون بیان کردیم مربوط به اضطرار معین حتما بوده است. اما اگر اضطرار به غیر معین باشد محل اختلاف بین علما ست. مرحوم آخوند فرموده است در اینجا علم اجمالی منجز نیست و فرموده است فرقی بین اضطرار به معین و غیر معین نیست.

اما برخی قائلند که در اضطرار به غیر معین علم اجمالی منجز است از جمله مرحوم آقای خویی. یعنی در این موارد به مقدار ضرورت می توان مرتکب اطراف شد اما باید از باقی اطراف اجتناب کرد.

مرحوم آقای خویی می فرمایند با اضطرار به غیر معین مکلف مضطر به ارتکاب حرام نیست بلکه مضطر به جامع است و جامع حرام نیست چون یکی از اطراف آن حلال است. پس چون اضطرار به حرام نیست لذا علم اجمالی منجز است.

همین طور اگر جایی این فرد مضطر به ارتکاب بعض از یک طرف علم اجمالی باشد در این جا هم علم اجمالی منجز است چون اصل در باقی مانده آن طرف جاری است و با اصل در طرف دیگر تعارض می کند. جایی اضطرار به برخی اطراف مانع تنجز علم اجمالی می شود جایی است که اضطرار مستوعب برخی اطراف باشد.

جلسه نود و چهارم ۳۰ فروردین ۱۳۹۱

منتشرشده در اصول سال ۹۱-۱۳۹۰

اشکال چهارم مرحوم خویی به مرحوم نایینی اشکالی نقضی است. ایشان می فرماید فرض کنید مکلف علم اجمالی دارد یا کون در این مکان در این لحظه حرام است یا بودن در مکان دیگری بر او حرام است به صورتی که مکلف تمکن از جمع هر دو ندارد چون نمی تواند در همان لحظه در هر دو مکان باشد بودن در این دو مکان از قبیل ضدین است که مکلف تمکن از جمع بین آنها ندارد. در این مورد مکلف هر چند تمکن از اجتناب هر دو مکان دارد اما شما باید بگویید چون یک طرف از محل ابتلای او خارج است بر او امتثال لازم نیست.

مرحوم آقای خویی این را به عنوان نقض ذکر کرده اند اما جواب این است که مرحوم نایینی ملتزم به این است. ملاک عدم تمکن از مخالفت قطعیه است حال چه به خاطر کثرت اطراف باشد یا در این موردی که ایشان ذکر کرده است. و لذا مرحوم نایینی در دوران امر بین محذورین ایشان فرموده است جریان اصل در اطراف مشکلی ندارد و علم اجمالی منجز نیست چون مکلف تمکن از مخالفت قطعیه ندارد.

اشکال پنجم آقای خویی این است که مرحوم نایینی فرمود جایی که جریان اصل مستلزم ترخیص در مخالفت قطعیه باشد محذور خواهد بود اما در محل بحث ما چون جریان اصول مستلزم ترخیص در مخالفت قطعیه نیست جریان اصول مشکل ندارد. آقای خویی می گویند همان طور که ترخیص در مخالفت قطعیه قبیح است ترخیص قطعی هم در مخالفت هم قبیح است. در همین مثالی که گفتیم که یا بودن در این مکان حرام است یا بودن در مکان دیگری در همین ساعت حرام است اگر شارع بگوید هم می توانی در این مکان باشی هم در آن مکان باشی این قبیح است. درست است که مکلف تمکن از مخالفت قطعی ندارد اما این اذن شارع ترخیص قطعی در مخالفت است. این یعنی قطعا ترخیص در مخالفت داده است.

در شبهات غیر محصوره هم اگر شارع بگوید هر کدام از اطراف را مرتکب شدی مشکلی ندارد این یعنی اذن قطعی در مخالفت داده است و این قبیح است.

جواب این اشکال هم این است که چه دلیلی بر قبح ترخیص قطعی هست؟ تا وقتی ترخیص قطعی در مخالفت منجر به مخالفت قطعی نشود اشکالی ندارد. آنچه قبیح است این است که مولی اذن در مخالفت قطعی به مکلف بدهد اما ترخیص قطعی در مخالفت قبیح نیست. ترخیص در آنچه مکلف مخالفت بودنش را بداند قبیح است اما جایی که مکلف نمی تواند مخالفت کند اذن در مخالفت قبیح نیست.

شرط ششم: عدم اضطرار مکلف به ارتکاب برخی اطراف علم اجمالی. اگر مکلف مضطر به برخی اطراف بود علم اجمالی منجز نیست. و ارتکاب همه اطراف جایز است.

سر در این شرط این است که رکن علم اجمالی این است که علم اجمالی به تکلیف باشد و با اضطرار به برخی اطراف علم اجمالی به تکلیف نیست. مثلا من می دانم یا این لیوان حرام است یا آن لیوان حرام است اما مضطر به خوردن یکی از آنها هستم. اگر این لیوان حرام باشد که به خاطر اضطرار حرام نیست و لذا علم اجمالی به تکلیف نیست. جریان اصل در ناحیه غیر مضطر به محذوری ندارد چرا  که ارتکاب طرف مضطربه بدون نیاز به جریان اصل جایز است و اضطرار حکم واقعی است و با حکم واقعی نیازی به جریان اصل نیست. و وقتی اصل در یک طرف جاری نبود در طرف دیگر اصل بدون معارض و محذور جاری است.

مرحوم آخوند فرموده اند در برخی موارد با وجود اضطرار علم اجمال منجز است مثلا مکلف مضطر است به شرب این مایع و علم اجمالی دارد که یا لبش نجس است و یا لباسش نجس است اما با خوردن آن مایع نماز خواندن در لباس جایز نیست. چرا که با خوردن این مایع مکلف علم اجمالی دارد به نماز با نجاست چون می داند یا لبش نجس است و یا لباسش نجس است. نگویید از قدیم گفته اند اجتناب از ملاقی اطراف شبهه لازم نیست و اینجا فقط لب ملاقی با یک طرف از اطراف شبهه شده است

جلسه نود و سوم ۲۹ فروردین ۱۳۹۱

منتشرشده در اصول سال ۹۱-۱۳۹۰

بحث در شبهات غیر محصوره بود. بیان مرحوم نایینی این بود که علم اجمالی در اطراف شبهات غیر محصوره منجز نیست چون در این شبهات برخی از اطراف از ابتلای مکلف خارج است.

در کلمات این گونه آمده بود که آنچه منشا تنجیز علم اجمالی است جریان اصول در تمام اطراف علم اجمالی است به گونه ای که اگر اصل فقط در برخی اطراف جاری باشد و در سایر اطراف جاری نباشد علم اجمالی منجز نیست. جریان اصول فرع وجود موضوع اصل در اطراف است. پس منشا تنجیز علم اجمالی در حقیقت وجود موضوع اصل نسبت به تمام اطراف علم اجمالی است به صورتی که اگر اصل در برخی از اطراف جریانش مختل شد به خاطر عدم تحقق موضوعش و اصل در باقی اطراف جاری شد دیگر علم اجمالی منجز نیست.

اصول در صورت علم اجمالی نیز جاری هستند چون موضوع اصول شک است و مقام شک حتی با وجود علم اجمالی نیز محفوظ است. اگر علم اجمالی بود و اصل در برخی اطراف علم اجمالی جاری شد با اینکه علم اجمالی وجود دارد در عین حال تنجیز و تاثیر نخواهد داشت. آنچه در نهایت به علم اجمالی تاثیر می بخشد در حقیقت جریان اصل در همه اطراف علم اجمالی است چرا که در صورت جریان اصول در همه اطراف چون مستلزم مخالفت قطعیه است اصول با یکدیگر تعارض می کنند و علم اجمالی منجز است اما اگر جایی این تعارض شکل نگرفت علم اجمالی دیگر منجز نیست.

حرف مرحوم نایینی این است که ملاک در تنجیز علم اجمالی جریان اصول در تمام اطراف هم نیست. ممکن است اصل در تمام اطراف هم جاری باشد در عین حال علم اجمالی منجز نباشد. آنچه منشا تنجز علم اجمالی است جریان اصلی است که منشا مخالفت قطعیه بشود. اگر جایی اصل در اطراف علم اجمالی جاری شد ولی منشا مخالفت قعطیه نبود باز هم علم اجمالی منجز نیست. شبهات غیر محصوره همین طور است. یعنی اصل در همه اطراف علم اجمالی جاری است علی البدل ولی علم اجمالی منجز نیست. شارع می تواند اذن در همه اطراف علم اجمالی شبهه غیر محصوره بدهد چرا که این اذن منتهی به مخالفت قطعیه نمی شود و این اذن در حقیقت عملا بدلی است. آنچه محذور جریان اصل است مخالفت قطعیه است نه اذن در مخالفت. یعنی شارع به گونه ای مکلف را مجاز کند که عملا بتواند مخالفت قطعیه بکند. اما اگر شارع اجازه در همه اطراف داد ولی مکلف عملا توان مخالفت قطعیه ندارد و این اذن منتهی به مخالفت قطعیه نمی شود در این صورت این اذن قبیح نیست و علم اجمالی منجز نیست.

تکمیلی برای حرف ایشان باید عرض کنیم و آن اینکه این بیان ایشان شبیه خطاب ترتبی است. مرحوم آقای صدر هم در موضعی همین تعبیر را دارند. در خطاب ترتبی می گفتند اگر خطاب اهم را معصیت کردی واجب است مهم را انجام بدهی و این مشکلی ندارد چون این خطاب مهم باعث مخالفت قطعیه در ناحیه اهم نمی شود. اینجا هم می گوییم آنچه مانع از تنجیز علم اجمالی است این است که اصل منشا مخالفت قطعیه باشد اما اگر جریان اصل منشا مخالفت قطعیه نباشد مشکلی نیست.

مرحوم نایینی می خواهد با اطلاقات ترخیص در برخی اطراف شبهات غیر محصوره را درست کند و این به همان نکته علی البدل است. آنچه مشکل دارد ترخیص در همه اطراف علی الاطلاق است اما ترخیص در همه اطراف علی البدل هیچ مشکلی ندارد.

همین بیان را مرحوم عراقی در شبهات محصوره به عنوان اشکال بر مشهور بیان کرده است. ایشان خودشان می گویند ترخیص در برخی اطراف مطلقا جایز نیست اما مشهور قائلند ترخیص در بعض اطراف علم اجمالی جایز است و می گویند تاثیر علم اجمالی در موافقت قطعیه در حد مقتضی است نه علیت. ایشان فرموده اند اگر این حرف را قبول کردید و پذیرفتید که شارع می تواند ترخیص در مخالفت قطعیه بدهد اما چون اثباتا نداده است لذا احتیاط واجب است.

اگر این بیان است ترخیص اثباتی آن را می توان با همین بیان ترتبی اثبات کرد. یعنی شارع می تواند بگوید یا این لیوان را بخور یا آن لیوان را بخور که علم داریم به نجاست یکی از آنها. یعنی می تواند ترخیص بدهد. حال از دلیل حلیت به مقدار ضرورت رفع ید می کنیم و محذور فقط در جایی است که بگوید این لیوان را بخور در صورتی که دیگری را می خوری. اما اگر گفت این را بخور اگر آن را نخوردی اشکالی ندارد. پس اطلاقات خودشان از نظر اثباتی می توانند این ترخیص در برخی اطراف در علم اجمالی در شبهات محصوره اثبات کنند و مشهور که از نظر ثبوتی مانعی از ترخیص در برخی اطراف نمی بیند باید اینجا قائل بشود که در شبهات محصوره هم ارتکاب برخی اطراف جایز است در حالی که چنین چیزی قائل نیستند.

مرحوم آقای خویی به آقای نایینی اشکالاتی وارد کرده اند که یکی از آنها را بیان کردیم و آن اینکه خروج از محل ابتلا ملازم با غیر محصوره بودن نیست و ممکن است شبهه محصوره باشد و برخی از اطراف از محل ابتلا خارج باشند. که جواب این بود که ایشان می گوید غیر محصوره بودن ملازم با خروج از محل ابتلا ست.

اشکال دوم ایشان می گوید  خروج از محل ابتلا ضابطه مناسبی برای تشخیص غیر محصوره بودن نیست خروج از محل ابتلا به نسبت به افراد مختلف و موارد مختلف متفاوت است. نمی توان یک ضابطه کلی نسبت به آن بیان کرد.

جواب این اشکال این است که بالاخره مرحوم نایینی ضابطه ای بیان کرده است لازم نیست ضابطه حتما عدد مشخصی باشد. مثلا گفته اند یکی از ضوابط نبود حکم حرجی بودن است و حرج ضابطه مشخصی ندارد چون به اختلاف اشخاص و موارد متفاوت است پس حرجی بودن ضابطه خوبی نیست؟

اشکال سوم این است  که این همه شبهات غیر محصوره ای که مثال زده اند بله ارتکاب آنی آنها ممکن نیست اما تدریجا ممکن است و علم اجمالی در تدریجیات هم منجز است پس برای شبهات غیر محصوره مثال چندانی باقی نمی ماند.

این چه اشکالی است که ایشا مطرح کرده اند خوب فرضا موردی چندانی باقی نماند این چه اشکالی است.

جلسه نود و دوم ۲۸ فروردین ۱۳۹۱

منتشرشده در اصول سال ۹۱-۱۳۹۰

شرط پنجم تنجیز علم اجمالی این بود که اطراف علم غیر محصور نباشد. نکته ای که باید توجه کرد این است که برخی از شروط به یک نکته برمی گردند و آن این است که اصل در همه اطراف جاری نیست یا تکلیف در همه اطراف فعلی نیست اما اینکه ما اینها را به عنوان شرط مستقل ذکر کردیم به خاطر نکاتی است که در هر کدام هست و غرض تعدد شروط نیست.

برای شرط پنجم دو بیان تقریر شد یکی بیان مرحوم شیخ بود که گفتند در شبهات غیر محصوره در هر یک از اطراف اطمینان به عدم وجود تکلیف در آن طرف هست و لذا ارتکاب آن مانعی ندارد.

بیان دوم کلام مرحوم نایینی بود. ایشان این شرط را در حقیقت به شرطیت مبتلا به بودن همه اطراف برگرداند. یعنی ایشان گفتند که چون در شبهات غیر محصوره تمکن عرفی از انجام برخی از اطراف ندارد و برخی از اطراف از ابتلای مکلف خارج است و لذا علم اجمالی منجز نخواهد بود چون اصول در اطرافی که محل ابتلا نیست جاری نمی شود و اصول در باقی اطراف بدون معارض جاری است. اصل جاری در برخی اطراف که محل ابتلا هستند دیگر ترخیص در مخالفت قطعی نیست و لذا اشکالی در جریان آنها نیست.

باید توجه کرد اجرای اصل ربطی به مکلف ندارد بلکه در جایی که مکلف شک دارد شارع اصل را جاری می کند و لذا جریان یا عدم جریان آن به اختیار مکلف نیست و اصلا فعل اختیاری مکلف نیست بلکه حکم شرعی و فعل شارع است پس عدم جریان اصول در برخی اطراف به اختیار مکلف نیست بلکه عدم جریان آن باید مستند به عدم وجود موضوع آن باشد. در موارد علم اجمالی شمول دلیل اصل برای همه اطراف علم اجمالی چون مستدعی ترخیص در مخالفت قطعیه است دلیل اصل اطراف علم اجمالی را شامل نیست اما اگر جایی موضوع اصل محقق نبود و جریان اصل در اطراف علم اجمالی ملازم با ترخیص در مخالفت قطعیه نبود اصل جاری نخواهد بود و دلیل اصل باقی اطراف را شامل است و بدون معارض جاری خواهد بود.

گفتیم خروج از محل ابتلا یعنی به حسب متعارف داعی بر انجام آن نباشد نه اینکه تمکن عقلی نباشد. مرحوم نایینی می فرمایند ضابطه غیر محصوره بودن این است که کثرت به حدی باشد که مکلف داعی بر ارتکاب همه اطراف نداشته باشد به نحوی که برخی اطراف قهرا متروک باشد. و در این موارد اصل در مواردی که از محل ابتلا خارج باشد جاری نیست و جریان آن لغو خواهد بود.

تفاوت این خروج از محل ابتلا با بحث سابق این است که در بحث سابق خروج از ابتلا به خاطر تنفر ذاتی بود یا به خاطر بعد مسافت بود و اینجا عدم ابتلا به خاطر کثرت اطراف است یعنی چون اطراف کثیر است مکلف عرفا داعی بر انجام اطراف ندارد.

بله نکته ای که باید دقت کرد که در این جا هست اما در آن موارد خروج از محل ابتلا نیست این است که در مورد عدم ابتلای به خاطر تنفر طبع یا بعد مسافت اصل در یک طرف متعین جاری نمی شود و در طرف متعین دیگری جاری می شود اما در جایی که اطراف به سبب کثرت از محل ابتلا خارج باشد اصل در همه اطراف علی البدل جاری است اصل در همه اطراف به صورت مجموعی جاری نیست اما در همه اطراف به صورت علی البدل جاری است.

ضابطه تنجز علم اجمالی در جایی بود که اصل به خاطر ترخیص در مخالفت قطعی جاری نباشد و مکلف با جریان اصل به مخالفت قطعی وادار شود اما اگر ترخیص در مخالفت قطعی نبود اصل جاری است و علم اجمالی منجز نیست. اینکه اصل در اطراف خارج از محل ابتلا جاری می شود به خاطر این است که مکلف وادار به مخالفت قطعیه نمی شود.

معیار در جریان اصل و تعارض آنها تمکن از مخالفت قطعیه است و در شبهات غیر محصوره تمکن از مخالفت قطعیه نیست و لذا اصل در همه اطراف جاری نیست و تعارضی نیز رخ نخواهد داد به خلاف شبهه محصوره که مخالفت قطعیه ممکن است. معارضه در جایی است که به لحاظ ظرف ارتکاب این طرف امکان ارتکاب طرف دیگر هم وجود داشته باشد و در شبهات غیر محصوره امکان ارتکاب اطراف دیگر در حین ارتکاب این طرف نیست.

آقای خویی سه اشکال به کلام مرحوم نایینی ذکر کرده اند.

اشکال اول این است که ملازمه ای بین خروج از محل ابتلا و غیر محصوره بودن اطراف نیست. بلکه ممکن است شبهه محصوره باشد و برخی از اطراف از محل ابتلا خارج باشند.

خوب این اشکال واضح البطلان است. مرحوم آقای نایینی که ادعا نکردند که خروج از محل ابتلا با غیر محصوره بودن ملازم است بلکه فرمودند غیر محصوره بودن اطراف ملازم با خروج از محل ابتلا ست و از آقای خویی این اشکال عجیب است. آقای روحانی هم همین جواب را به آقای خویی بیان کرده اند.

جلسه نود و یکم ۲۷ فروردین ۱۳۹۱

منتشرشده در اصول سال ۹۱-۱۳۹۰

یکی از شروطی که در کلمات برای منجزیت علم اجمالی ذکر شده است و اجماعی است این است که معلوم بالاجمال دائر بین اطراف غیر محصور نباشد. اصطلاح اینکه شبهه غیر محصوره نباشد در کلمات ذکر شده است و علم اجمالی را در شبهات غیر محصوره منجز نمی دانند. این بحث در سه مرحله واقع می شود:

۱. ضابطه محصوره بودن و غیر محصوره بودن چیست؟

۲. دلیل اعتبار این شرط چیست؟ به چه دلیل غیر محصوره بودن باعث عدم منجزیت علم اجمالی می شود؟ برخی مثل مرحوم آخوند در مباحث اشتغال تصریح دارند که علم اجمالی در شبهات محصوره و غیر محصوره متفاوت نیست.

۳. موارد شک در محصوره و غیر محصوره بودن اطراف چه حکمی دارد؟

اما مرحله اول که ضابطه محصوره و غیر محصوره بودن چیست را بعد از بحث از دلیل اعتبار این شرط بیان خواهیم کرد.

اما مرحله دوم چند وجه برای اعتبار این شرط ذکر شده است که برخی از آنها اجنبی از این بحث است. ضابطه وجوهی که قابل  طرح است این است که برای غیر محصوره بودن عنوانی درست کند که یا خود غیر محصوره بودن مانع از تنجز بشود یا اینکه غیر محصوره بودن ملازم با تحقق عنوانی باشد که آن عنوان مانع از تنجز باشد.

برخی از بیانات که صناعی نیست این است که مثلا گفته اند در شبهات غیر محصوره چون برخی از اطراف از محل ابتلا خارج است علم اجمالی منجز نیست. این بیان دلیل بر اعتبار این شرط نیست و در شبهات غیر محصوره نیز قابل تصور است که همه اطراف محل ابتلای مکلف باشند.

این بیان اخص از مدعا ست و دلیل بر اعتبار این شرط نیست.

به نظر دو بیان بر اعتبار این شرط قابل طرح است:

الف - در کلمات مرحوم شیخ اعظم آمده است که در شبهات غیر محصوره احتمال تکلیف در هر طرف موهوم است یعنی اطمینان به عدم وجود تکلیف در هر طرف هست و اطمینان عقلائیا و عرفا به ضمیمه امضای شارع که سکوت از ردع از عمل به اطمینان است حجت است و در هر کدام از اطراف علم اجمالی در شبهات غیر محصوره اطمینان به عدم وجود تکلیف در آن طرف هست و لذا علم اجمالی منجز نیست.

پس چون در هر کدام از اطراف علم اجمالی احتمال تکلیف آن قدر ضعیف است که اطمینان به عدم تکلیف در آن طرف هست علم اجمالی منجز نیست.

با این بیان ضابطه غیر محصوره بودن نیز روشن می شود که هر جا کثرت اطراف به حدی باشد که اطمینان به عدم وجود تکلیف در اطراف باشد شبهه غیر محصوره است.

جواز ارتکاب در اطراف شبهه غیر محصوره مستند به اطمینان است نه اصل عملی و در حقیقت علم اجمالی در اینجا منحل است به اطمینان به عدم وجود تکلیف در طرفی که مکلف مرتکب می شود و اطمینان به وجود تکلیف در اطراف دیگر. و لذا چون علم اجمالی منحل است منجز نیست.

این بیان از طرف مرحوم عراقی مورد اعتراض قرار گرفته است و این حرف را ناتمام دانسته است و اطمینان در برخی از اطراف یا صغرویا نیست و یا اگر هم باشد و اطمینان در هر طرف باشد جعل حجیت برای این اطمینان ها معقول نیست.

مرحوم شیخ گفتند در همه اطراف اطمینان به عدم تکلیف است اما همان مشکلی که در حجیت اصل عملی در همه اطراف علم اجمالی بود در اینجا وجود دارد. در آنجا ترخیص در حقیقت ترخیص مخالفت قطعیه است. اینجا هم اگر شارع بگوید همه این اطمینان ها حجت هستند در حقیقت ترخیص در مخالفت قطعیه داده است و ترخیص در مخالفت قطعیه امکان ندارد و معقول نیست.

مرحوم آقای صدر خواسته اند از شیخ دفاع کنند و اشکال آقا ضیاء را دفع کنند به این بیان که اگر فرد بر اساس اطمینان عمل کند مرتکب برخی از اطراف می شود و با ارتکاب برخی اطراف اطمینان دارد که مرتکب حرام نشده است اما نسبت به سایر اطراف فرض این است که مکلف مرتکب نمی شود. مکلف تا جایی مجاز به ارتکاب اطراف است که اطمینان به عدم ارتکاب معصیت داشته باشد. اما اگر این اطمینان نباشد حق ارتکاب ندارد. تا جایی اطمینان وجود دارد که فرد اکتفای به مخالفت برخی اطراف بکند و جایز نیست از حدی که این اطمینان به عدم معصیت خدشه دار شود تجاوز کند.

ب - بیان مرحوم نایینی است که ایشان فرمودند که در موارد شبهات غیر محصوره تمکن از مخالفت قطعیه نیست. منظور تمکن عقلی نیست بلکه یعنی از محل ابتلا خارج است. شبهه غیر محصوره یعنی کثرت اطراف به حدی باشد که با آن مقدار از کثرت مکلف تمکن عرفی از ارتکاب کل اطراف نداشته باشد. حال یا تمکن نیست یا داعی نیست. این ضابطه با حرف مرحوم شیخ متفاوت است و حتی اگر اطمینان به عدم وجود تکلیف در برخی اطراف نباشد باز هم ارتکاب جایز است. و این جواز ارتکاب مستند به اصل عملی است. و این نکته فارق بیان مرحوم شیخ با بیان مرحوم نایینی است.

جلسه نودم ۲۶ فروردین ۱۳۹۱

منتشرشده در اصول سال ۹۱-۱۳۹۰

شرط چهارم برای تنجیز علم اجمالی این است که تکلیف معلوم بالاجمال در همه اطراف علم اجمالی و فروض یا فعلی باشد به اینکه تکلیف مشروط نباشد یا اگر هم تکلیف مشروط بوده است به سبب تحقق شرطش فعلیت پیدا کرده باشد. علم اجمالی در فرضی موثر در تنجیز است که یا تکلیف مطلق باشد و مشروط نباشد یا اگر مشروط است شرطش در خارج محقق شده باشد. اگر تکلیف هر چند به لحاظ برخی اطراف مطلق نباشد و مشروط باشد و شرط محقق نشده باشد علم اجمالی منجز نخواهد بود.

مثلا مکلف اگر علم اجمالی داشته باشد که یا لباس او نجس است یا این ظرف این علم اجمالی منجز نیست. چون اگر نجاست به لباس او باشد تکلیف او فعلی است و اگر نجاست به ظرف خالی باشد تکلیف مشروط است و فعلی نیست و لذا نماز با این لباس صحیح است. اثر نجاست لباس فعلی است و فرد تکلیف الزامی به عدم صلاة با این لباس دارد ولی اگر نجاست به ظرف باشد اثر فعلی نیست چون اثر نجاست ظرف، نجاست ملاقی است و این مساله مشروط است یعنی اگر چیزی با این کاسه ملاقات کرد باید از آن اجتناب کرد. الان تکلیف فعلی در مورد ظرف نجس نیست. به خلاف جایی که مثلا علم اجمالی باشد که یا لباس نجس است یا غذا نجس است که در هر دو طرف حکم فعلی هست.

مثال دیگر اگر شما علم اجمالی داشته باشید که نجاست یا به لباس برخورد کرده است یا به زمین در اینجا علم اجمالی منجز است چون هر دو اثر فعلی دارند. اثر نجاست لباس عدم جواز نماز با آن است و اثر نجاست زمین عدم جواز سجود بر آن است. اما اگر علم اجمالی باشد که یک قطره خون یا به لباس برخورد کرده است یا به زمین در اینجا علم اجمالی منجز نیست چون برخورد قطره خون که کمتر از درهم است به لباس اثر فعلی ندارد.

مثلا مکلف در مسجد است علم اجمالی دارد یا لباس او نجس شده است یا فرش مسجد نجس است در اینجا علم اجمالی منجز است چون تکلیف فعلی است اما اگر علم اجمالی داشته باشد یا لباسش نجس است یا فرش خانه اش نجس است در اینجا علم اجمالی منجز نیست چون نجاست فرش اثر فعلی ندارد.

ضابطه این است که اگر علم اجمالی در برخی از اطراف اثر فعلی ندارد و تکلیف مشروط است و شرطش محقق نشده است و تدریجا هم محقق نمی شود و یا معلوم نیست محقق شود در این موارد علم اجمالی منجز نیست. و اصل عملی در همه اطراف جاری نیست چون اصل عملی جایی جاری است که اثر عملی باشد و در تکلیف مشروط اثر عملی وجود ندارد پس اصل عملی در آن طرف جاری نیست و لذا اصل عملی در سایر موارد جاری است و تعارضی نخواهد داشت.

در روایات هم چنین چیزی داریم.

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ رَعَفَ فَامْتَخَطَ فَصَارَ بَعْضُ ذَلِكَ الدَّمِ قِطَعاً صِغَاراً فَأَصَابَ إِنَاءَهُ هَلْ يَصْلُحُ لَهُ الْوُضُوءُ مِنْهُ فَقَالَ إِنْ لَمْ يَكُنْ شَيْ‌ءٌ يَسْتَبِينُ فِي الْمَاءِ فَلَا بَأْسَ وَ إِنْ كَانَ شَيْئاً بَيِّناً فَلَا يَتَوَضَّأْ مِنْهُ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ رَعَفَ وَ هُوَ يَتَوَضَّأُ فَيَقْطُرُ قَطْرَةٌ فِي إِنَائِهِ هَلْ يَصْلُحُ الْوُضُوءُ مِنْهُ قَالَ لَا‌ (الکافی ج ۳ ص ۷۴)

در اینجا فرد علم اجمالی دارد به اینکه یا پشت ظرف نجس شده است یا داخل ظرف افتاده است اینجا چون نجاست پشت ظرف اثر فعلی ندارد علم اجمالی منجز نیست.

و ذیل روایت این احتمال را که روایت در مقام بیان این است که قطعات کوچک نجاست منجس نیست رد می کند.

این روایت یکی از تطبیقات همین شرطی است که بیان شد.

صفحه3 از10

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است