استعمال لفظ در معنای متعدد

گفتیم اشتراک در لغت اتفاق افتاده است و بین لغت عربی و غیر آن هم از این جهت تفاوتی نیست. در همه زبان‌ها، الفاظی هستند که برای معنای متعددی وضع شده‌اند که جامع مفهومی ندارند و متباینند. مثلا اسد به عنوان اسم جنس حیوان مفترس و به عنوان علم برای فردی از انسان.

در آنچه گفتیم دو نکته مهم بود. یکی اینکه بحث اشتراک از مقومات بحث استعمال لفظ در متعدد است نه اینکه صرفا یک صغری برای آن بحث ایجاد می‌کند و به غیر از آن هم صغریات دیگری دارد چون مواردی مثل استعمال لفظ در معنای حقیقی و مجازی ثمره‌ای ندارد به همان بیانی که توضیح دادیم. آنچه دارای ثمره است استعمال لفظ مشترک که دارای معانی حقیقی متعدد است در بیش از یک معنا ست. و گرنه استعمال لفظ در معنای حقیقی و مجازی حتی اگر جایز هم باشد، هیچ گاه ظهور با آن مساعد نیست چون حمل لفظ بر معنای مجازی خلاف اصل است تفاوتی ندارد معنای مجازی مستقلا مراد باشد یا در کنار معنای حقیقی اراده شده باشد و ادعای ظهور فقط در بحث مشترک لفظی معنا دارد.

و نکته دوم بحث وجوب وقوع اشتراک که برای توجیهی ذکر کردیم و آن را بعید ندانستیم. گفتیم بر اساس حکمت وضع، وقوع اشتراک واجب است یعنی نه تنها واقع است بلکه باید واقع شود. اثبات این مطلب متوقف بر چند مقدمه است:

اول) حکمت وضع تفهیم است.

دوم) بسیاری از موارد وضع در اثر کثرت استعمال رخ می‌دهند نه به صورت قراردادی و تعیینی

سوم) اگر چه معانی نامتناهی عقلی نیستند اما محدودیت آنها بیش از محدودیت معانی است. چرا که الفاظ مرکب از حروف و حرکاتند علاوه بر آن حسن استعمال و موافق طبع بودن نیز در آنها لازم است. هم چنین بر اساس لهجه و شیوه و چگونگی ادای حروف، مخارج حروف و ... دچار محدودیت هستند و این طور نیست که هر ترکیبی از حروف در هر زبانی پذیرفته شود و یا قابلیت به کار گیری داشته باشد.

با توجه به این مقدمات و بیشتر بودن معانی از الفاظ، نیاز به تفهیم طبیعتا و قهرا به کثرت استعمال لفظ واحد در معانی متعدد منجر خواهد شد و این کثرت استعمال به وضع منتهی می‌شود.

نتیجه اینکه به خاطر کمتر بودن الفاظ از معانی و نیاز به تفهیم، اشتراک باید واقع شود نه فقط اینکه واقع شده است.

بحث اصلی این است که آیا استعمال لفظ در معنای متعدد جایز است؟ ذکر چند نکته به عنوا مقدمه لازم است:

مطلب اول: مرحوم آخوند و بسیاری دیگر از بزرگان تذکر داده‌اند که منظور از استعمال لفظ در معنای متعدد، استعمال لفظ در معنای متعدد به صورت منفرد و مستقل است. مرحوم محقق ایروانی اشکال کرده‌اند که طرح مساله به این صورت مستلزم تناقض است چون از یک طرف استعمال لفظ در بیش از یک معنا در صورت مساله فرض شده است و از طرف دیگر استعمال به صورت منفرد لازم دانسته شده است.

به نظر می‌رسد اشکال ایشان وارد نیست چون منظور قوم و مرحوم آخوند از این تعبیر روشن است. منظور تحرز از استعمال لفظ در مجموع به عنوان معنای واحد است. اگر امور متعدد به عنوان یک مجموع در نظر گرفته شود و لفظ در آن مجموعه استعمال شود اشکالی ندارد چون الفاظ همان طور که بر بسائط وضع می‌شوند بر مرکبات هم وضع می‌شوند لذا استعمال لفظ در امور متعدد که همه یک مجموعه در نظر گرفته شده‌اند اشکالی ندارد و محل بحث نیست آنچه محل بحث است این است که لفظ واحد در معانی متعدد به گونه‌ای استعمال شود که هر کدام از معانی مستقلا مستعمل فیه باشند نه اینکه جزء معنا باشند به گونه‌ای که انگار لفظ فقط در هر کدام از معنای استعمال شده است و این طور نیست در هر استعمال، معنای دیگر هم منظور باشد بلکه هر هر حکایتی طوری باشد که انگار لفظ فقط همین معنا استعمال شده است و لاغیر و هر معنا تمام معنا باشد نه جزء آن. پس محل بحث استعمال لفظ در معانی متعدد به عنوان معانی متعدد است نه به عنوان جزئی از یک معنای واحد و مرکب شبیه به حکایت ماهیت از افراد، همان طور که حکایت انسان از زید و بکر و خالد حکایت مستقل است و از هر کدام مستقلا حکایت می‌کند نه اینکه از مجموع آنها حکایت کند و لذا بود و نبودن بکر و خالد هیچ دخالتی در حکایت انسان از زید ندارد.

اما در موارد استعمال لفظ در مجموع، حکایت لفظ از هر جزئی به واسطه حکایت از کل است مثل حکایت نماز از اجزاء آن.

خلاصه اینکه «علی سبیل الانفراد» نه به این معنا ست که هر کدام از معانی جزء معنا باشند که در این صورت استعمال در متعدد نیست، و نه به این معنا ست که معنای دیگری منظور نباشد تا تناقض باشد بلکه به این معنا ست که حکایت لفظ از هر یک از معانی متعدد وابسته به حکایت لفظ از دیگری نیست.

مطلب دوم: منظور استعمال لفظ در متعدد به معنای متباین است و موارد استعمال لفظ در جامعی که از مصادیق متعدد حکایت می‌کند داخل در محل نزاع نیست چون مصادیق معنا، مستعمل فیه نیستند بلکه مستعمل فیه همان معنای جامع است که دارای مصادیق متعدد است.

مطلب سوم: بحث در اینجا در استعمال لفظ است نه اینکه حکم مجموعی است یا استغراقی. بحث اینکه حکم در قضیه به نحو استغراق است یا مجموع به استعمال مرتبط نیست بلکه به کیفیت لحاظ حکم ارتباط دارد. آنچه در این بحث منظور است استعمال لفظ در معانی متعدد است اما اینکه تعلق حکم به آن معانی متعدد به نحو مجموعی است یا استغراقی به استعمال ربط ندارد بلکه به کیفیت اراده بستگی دارد. اگر استعمال لفظ در معانی متعدد ممکن باشد و لفظ در معانی متعددی استعمال شود ممکن است حکم به نحو مجموعی لحاظ شده باشد یا به نحو استغراقی و هر دو ممکن است و این طور نیست که استعمال لفظ در متعدد به معنای تعلق حکم به نحو مجموعی باشد یا اگر استعمال به صورت منفرد باشد تعلق حکم به نحو استغراقی باشد.

عام مجموعی مثل اینکه یک سنگ را ده نفر بلند می‌کنند. بلند کردن سنگ به مجموعه ده نفر متقوم است نه اینکه به هر کدام استناد داده شود، اما عام استغراقی مثل اینکه این سنگ را هر کدام از این ده نفر بلند می‌کنند. پس اینکه عام مجموعی باشد یا استغراقی، کیفیت تعلق حکم است و ربطی به استعمال لفظ در معنایش ندارد. اینکه گفتیم بحث در استعمال لفظ در معنای متعدد به نحو مستقل است به این معنا نیست که حکم هم به صورت استغراقی و استقلالی است نه مجموعی.

مطلب چهارم: از نظر ما در عنوانی که مرحوم آخوند مطرح کرده است مشکل دیگری وجود دارد و آن اینکه طرح بحث با این عنوان ثمره و فایده‌ای ندارد بلکه بحث باید به عنوان دیگری مطرح شود که بعدا به آن اشاره خواهیم کرد.

مطلب پنجم: آیا استعمال لفظ در متعدد جایز است؟ مرحوم آخوند فرموده‌اند در مساله اقوال مختلفی ذکر شده است مثل جواز مطلقا یا امتناع مطلقا یا تفصیل بین مفرد و بین تثنیه و جمع و ...

مختار مرحوم آخوند امتناع عقلی استعمال لفظ در متعدد است نه اینکه خلاف ظاهر است.

مبنای این بحث به حقیقت استعمال گره خورده است. آیا استعمال صرفا حکایت لفظ از معنا ست و صرفا علامت معنا ست؟ یا اینکه استعمال نوع خاصی از به کار گیری لفظ است؟

اگر استعمال صرفا علامیت لفظ برای معنا باشد، همان طور که لفظ می‌تواند علامت بر اراده معنای واحد باشد می‌تواند علامت بر معانی متعدد هم باشد اما حقیقت استعمال صرف علامیت لفظ برای معنا نیست بلکه استعمال یعنی به کارگیری لفظ در معنا به عنوان وجه و عنوان برای معنا، استعمال یعنی یکی دانستن لفظ با معنا اعتباراً، یعنی بین لفظ و معنا وحدت اعتباری است.

در وضع، لفظ وجه معنا فرض شده است نه اینکه لفظ علامت معنا باشد بلکه وضع یعنی لفظ اعتباراً همان معنا فرض شده است، استعمال یعنی آنچه در مقام وضع فرض شده است به فعلیت می‌رسد و معنای اعتباری القاء می‌شود (در استعمال وقتی لفظ بیان می‌شود حقیقتا لفظ است که القاء می‌شود اما قرار شد لفظ همان معنا باشد اعتباراً پس استعمال یعنی القای اعتباری معنا پس به کار بردن لفظ یعنی حاضر کردن معنا تنزیلا) پس اگر بر اساس وضع لفظ وجود اعتباری و تنزیلی معنا ست و هر وضع یعنی لفظ وجود تنزیلی همان معنای موضوع له است در این صورت با فرض اینکه لفظ تنزیلا وجود یک معنا ست نمی‌تواند در عین حال وجود تنزیلی برای معنای دیگری هم باشد و استعمال لفظ در دو معنا، فراتر از ظرفیت لفظ است چون لفظ در هر وضع فقط وجود تنزیلی برای یک معنا ست و لذا نمی‌تواند لفظ در زمان واحد وجود تنزیلی هر دو معنا باشد. یک لفظ در یک استعمال ظرفیت افاده بیش از یک معنا را ندارد و این استحاله عقلی است نه اینکه لفظ قاصر است تا با استعمال مجازی قابل تصحیح باشد.

وقتی لفظ وجود تنزیلی معنا و وجه معنا باشد، القای لفظ به معنای القای معنا ست و با هر بار استعمال لفظ نمی‌توان چیزی بیش از یک معنایی که لفظ ظرف آن است القاء کرد. اینکه می‌گوییم لفظ وجود اعتباری و تنزیلی معنا ست یعنی لفظ و معنا اعتباراً واحدند و لفظ ظرف اعتباری معنا ست و معنا تمام آن ظرف را پر می‌کند و این طور نیست که معنا بخشی از ظرفیت لفظ را اشغال کند تا قابلیت اراده کردن معنای دیگری هم باشد. هر معنایی تمام ظرفیت لفظ را پر می‌کند و امکان دربرگیری غیر آن نیست. استعمال یعنی به کارگیری لفظ در القای آن معنایی که لفظ ظرف آن است و معنایی که پر کننده همه ظرفیت لفظ است چون قرار شد استعمال لفظ در معنای متعدد طوری باشد که انگار همین معنا از لفظ اراده شده است. استعمال واحد ظرفیت حکایت از بیش از معنای واحد را ندارد.

با این تقریر برخی اشکالاتی که به کلام آخوند وارد شده است مندفع می‌شود و توضیح بیشتر خواهد آمد.

 

ضمائم:

کلام مرحوم ایروانی:

لا إشكال عندهم في جواز استعمال اللفظ في أكثر من معنى واحد على سبيل الانضمام و التركيب بان كان كل من المعنيين أو المعاني جزء للمستعمل فيه لا تمامه و كان المجموع هو تمام المستعمل فيه فان اللفظ حینئذ انما يكون مستعملا في معنى واحد أعني به المجموع المركب من المعنيين أو المعاني كما لا إشكال أيضا في جواز استعماله في القدر المشترك بين المعنيين و هو المسمى بعموم الاشتراك أو عموم المجاز

(و الّذي هو) محل النزاع في المقام هو استعمال اللفظ في معنييه الحقيقيّين أو المجازيين أو بالاختلاف أو معانيه كذلك على سبيل الاستقلال بان يكون كل من المعنيين تمام المستعمل فيه لا جزأه ليكون اللفظ في إطلاق واحد و استعمال فارد ذا معاني متعددة

(إذا عرفت ذلك) فاعلم ان جعل العنوان المزبور محلا للبحث امر لم أتعقله بل هو من صريح المناقضة لأن الاستعمال في معنى على سبيل الاستقلال معناه انه ليس وراء ذلك المعنى معنى اخر أريد من اللفظ ليكون هو جزء المراد و هذا لا يجتمع مع كون معنى اخر أيضا مرادا من اللفظ فان لازم ذلك كون هذا جزء المراد لا تمامه و قد فرض انه تمام المراد

(و بالجملة) لازم إرادة المتعدد في استعمال واحد كون كل واحد من ذلك المتعدد جزء المراد لا تمامه و استقلاله بالإرادة و قد عرفت ان إرادة المتعدد كذلك مما لا إشكال فيه فلایبقي معنى معقول ليقع النزاع فيه (نعم) استقلال كل من المعنيين في الحكم و في مقام توجه النفي و الإثبات في القضية إليه امر معقول كما في العموم الاستغراقي لكن ذلك أجنبي عن الاستعمال في المعنيين استقلالا بل الاستعمال وقع في معنى واحد أعني به المجموع و ان كان الحكم تعلق بكل واحد من المعنيين أو المعاني على استقلاله كما هو الحال في العموم الاستغراقي (فهناك امران) استعمال و حكم اما الاستعمال فقد تعلق بالمجموع و اما الحكم فقد تعلق بكل واحد واحد بلا منافاة بين الأمرين و لذا لا يعد العموم الاستغراقي من استعمال اللفظ في أكثر من معنى واحد مع تعلق الحكم فيه بكل واحد واحد من‏ الافراد التي أريدت من اللفظ و سيجي‏ء من المصنف (قده) في مبحث العام و الخاصّ ان اختلاف أنحاء العمومات الثلاثة من الاستغراقي و المجموعي و البدلي ليس باختلاف لحاظ المعنى في مرحلة الاستعمال بل انما هو باختلاف الحكم في القضية

(و بالجملة) لا أتعقل معنى يتنازع فيه في المقام بعد خروج الاستعمال في مجموع المعنيين عن محل البحث فان الاستعمال في المعنيين استعمال في مجموع المعنيين لا محالة إذ لا يعقل الاستعمال في المعنيين من دون ان يكون ذلك الاستعمال استعمالا في مجموع المعنيين ليكون ذلك محلا للبحث و موردا للنفي و الإثبات‏

(نهایة النهایة، جلد ۱، صفحه ۵۴)

صحیح و اعم

قبل از ورود به بحث اشتراک، دو نکته را در تکمیل بحث سابق ذکر می‌کنیم.

اول: ما سه ثمره بین اینکه چیزی جزء مستحب باشد یا مستحب نفسی در ضمن عمل باشد ذکر کردیم متفاوت با آنچه در کلام محقق رشتی مذکور بود.

یکی بحث ریا بود. گفتیم در اعمالی که عدم ریا و اخلاص در آنها شرط است، ریای در مستحب نفسی مستقل، موجب بطلان عملی که ظرف آن مستحب نفسی است نمی‌شود اما ریای در جزء مستحب موجب بطلان نماز است.

سر آن هم این است که ریای در مستحب نفسی مستقل (حتی اگر این مستحب نفسی در ظرف و ضمن عمل دیگری واقع شود) منشأ سرایت ریا به آن عملی که ظرف است نمی‌شود. مثل اینکه کسی در هنگام نماز، از روی ریا به نامحرم نگاه نمی‌کند.

اما ریای در جزء مستحب عمل، مثل ریای در جزء واجب موجب بطلان عمل است نه از این باب که عمل مشتمل بر جزء ریایی است بلکه از این جهت که ریای در جزء عمل، با ریای در ذات همان عمل مشتمل بر این جزء ملازمه عقلی و تکوینی دارد. چون فرض جزئیت برای عمل و ریای در آن، به اعتبار اشتمال عمل اصلی بر این جزء مساوی است با ریای در عمل اصلی. مثلا کسی که در خشوع در قرائت ریا می‌کند، در حقیقت در نماز مشتمل بر خشوع در قرائت ریا می‌کند پس حقیقتا قصد ریا در نماز کرده است و لذا نماز باطل است. پس بطلان نماز به این دلیل نیست که مشتمل بر جزء مستحب ریایی است بلکه چون ریای در جزء مستحب از ریای در عمل مشتمل بر این جزء منفک نیست. بنابراین همان طور که ریای در جزء واجب یا ریای در یکی از اوصاف اجزاء واجب موجب بطلان کل عمل است، ریای در جزء مستحب هم به همان نکته موجب بطلان کل عمل است و آن نکته همین است که ریای در جزء عمل مساوی با ریای در ذات عمل مشتمل بر آن جزء است. اگر ریای در جزء عمل، موجب ریای در ذات عمل مشتمل بر آن جزء نبود، نهایتا موجب بطلان جزء (چه واجب و چه مستحب) می‌شد و همان طور که گفتیم بطلان جزء (حتی واجب) همیشه با بطلان همه عمل تلازم ندارد.

دوم: برخی از دوستان سوال کردند در صورت شک در اینکه چیزی جزء مستحب است یا مستحب نفسی در ظرف عمل، مقتضای اصل عملی چیست؟ با آنچه در ثمرات اشاره کردیم جواب این سوال هم روشن می‌شود چرا که ما برای جزء مستحب یک اثر الزامی تصویر کردیم و آن هم لزوم رعایت شرایط افعال در آن جزء است و عدم رعایت آن شرایط در برخی موارد موجب می‌شود جزء مستحب فاسد مصداق زیادی عمدی در نماز یا تخلل کلام آدمی در نماز باشد در حالی که این اثر الزامی در مستحب نفسی مستقل وجود ندارد. پس اگر در اشتراط عمل به شرطی شک کنیم یا در ثبوت الزام نسبت به رعایت شرطی در عمل شک کنیم، داخل در بحث اقل و اکثر ارتباطی است که از نظر ما مقتضای اصل برائت از شرط زائد و الزام است و نتیجه آن ترتب آثار مستحب نفسی مستقل است پس با عدم رعایت شروط افعال، زیادی عمدی یا کلام آدمی بر آن صدق نخواهد کرد.

اما بحث بعدی که در کلام آخوند مطرح شده است مساله اشتراک است و گفتیم این بحث در حقیقت مقدمه بحث جواز استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد است. و البته ذکر این نکته هم لازم است که بحث از امتناع استعمال لفظ در متعدد، بر اثبات اشتراک متوقف نیست و حتی استعمال لفظ واحد در دو معنای مجازی یا یک معنای مجازی و یک معنای حقیقی نیز قابل بحث است.

اما نکته بحث که همان مساله ظهور کلام و قابلیت حمل کلام بر متعدد در موارد استعمال لفظ در معنای حقیقی و معنای مجازی وجود ندارد چون لفظ بر معنای مجازی حمل نمی‌شود چه مستقلا و چه در ضمن معنای حقیقی. اما چون در بحث اشتراک، لفظ در معانی متعدد حقیقت است، این بحث جا پیدا می‌کند که آیا استعمال لفظ در معانی متعدد ممکن است یا نه و اگر امکان آن اثبات شد از این بحث می‌شود که ظهور هم با آن مساعد است یا نه؟ و بحث ظهور از این جهت مطرح می‌شود که هر دو معنا، حقیقی‌اند، اما در جایی که یک معنای حقیقی باشد و دیگری مجازی ظهور لفظ در معنای حقیقی و مجازی بحثی نخواهد داشت چون لفظ بر معنای مجازی حمل می‌شود چه مستقلا و چه در ضمن معنای حقیقی. و لذا اگر اشتراک لفظی اثبات نشود، بحث از استعمال لفظ در معنای واحد، ثمره نخواهد داشت هر چند بحث از استعمال لفظ در معنای حقیقی و مجازی معقول است اما آنچه از آن متوقع و مورد انتظار است صرف معقولیت بحث نیست بلکه قابلیت حمل لفظ هم مهم است و این قابلیت بر وجود معنای حقیقی متعدد و امکان استعمال لفظ در متعدد متوقف است. اگر معنای متعدد وجود نداشته باشد بلکه یک معنا حقیقی باشد و دیگری مجازی، حتی اگر استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد هم ممکن باشد اما ظهور با آن مساعد نیست چون ظهور از حمل لفظ بر معنای مجازی اباء دارد اما در مشترک لفظی این مشکل وجود ندارد و بحث فقط در امکان استعمال لفظ در متعدد است.

وقوع اشتراک لفظی روشن است و هر چند برخی خیلی مفصل در مورد آن بحث کرده‌اند اما روشنی وقوع اشتراک لفظی به قدری روشن است که تردید در آن جا ندارد. اشتراک نه امتناع ذاتی دارد و نه امتناع وقوعی دارد و اثباتا هم واقع شده است و شاهد آن هم نقل معانی متعدد برای لفظ واحد توسط لغویین است. البته منظور وثوق و اطمینان از این نقل است و یا نقل متواتر و قطعی، نه اینکه تعبد به قول لغوی باشد و البته معنای آن هم این نیست که هر موردی که لغویین برای آن معانی متعدد ذکر کرده‌اند مشترک است چرا که الفاظ بسیاری هستند که ذکر معانی متعدد در آنها ناشی از خلط و اشتباه توسط لغویین است در حالی که لفظ معنای واحد دارد و آن معانی متعدد، مصادیق متعدد معنای واحدند و این با آنچه برخی علماء گفته‌اند که لغویین در مقام ذکر معانی حقیقی نیستند متفاوت است. عرض ما این است که حتی اگر لغوی در مقام نقل معانی حقیقی لفظ هم باشد با این حال خیلی از مواردی که به عنوان معنای متعدد ذکر کرده‌اند در حقیقت مصادیق متعدد معنای واحد است که در کلام لغویین به اشتباه معنای مستقل به حساب آمده است و لذا نه تنها بسیاری از کتب لغت معد برای اعم از معنای حقیقی و مجازی‌اند بلکه برخی از کتب لغت حتی برای این هم نگاشته نشده‌اند بلکه معد برای ذکر مصادیق معانی الفاظ هستند نه مفاهیم به عبارت دیگر نه تنها لغوی مقید به حکایت معانی حقیقی نیست بلکه حتی مقید به ضبط معانی هم نیست بلکه برای ضبط موارد استعمالی است که بسیاری از آن موارد استعمال مصادیق معنای واحد هستند.

در حال ثبوت معانی متعدد برای لفظ واحد بر اساس نقل قطعی اهل لغت موارد زیادی دارد. خصوصا برخی کتب لغوی مثل معجم مقائیس اللغة دقت خوبی در این امور دارند.

علاوه بر این، تبادر برای خود اهل لغت نیز دلیل قطعی بر وقوع اشتراک است. بنابراین اشتراک نه تنها ممکن است که واقع است و آنچه به عنوان محاذیر اشتراک ذکر کرده‌اند اشتباه است. برخی وقوع اشتراک را مطلقا ممتنع دانسته‌اند چون با غرض وضع منافات دارد چرا که اشتراک موجب اجمال لفظ است و این خلاف تفهیم و تفهم است که غرض وضع است. مرحوم آخوند می‌فرمایند وقتی می‌توان با قرینه اجمال را برطرف کرد، اشتراک خلاف حکمت وضع نیست. برخی دیگر گفته‌اند اشتراک خلاف حکمت است و این هم اشتباه است چون اولا گاهی حکمت و غرض مطابق با اجمال است و ثانیا رفع اجمال با قرینه ممکن است.

برخی دیگر اگر چه اصل اشتراک را پذیرفته‌اند اما استعمال الفاظ مشترک در قرآن را منکرند چون استعمال لفظ مشترک بدون ذکر قرینه موجب اجمال است و غرض خداوند مجمل گویی نیست و رفع اجمال مستلزم ذکر قرینه است که ذکر قرینه هم تطویل بدون دلیل است چرا که تا وقتی می‌توان به جای لفظ مشترک از لفظ غیر مشترک استفاده کرد، استعمال لفظ مشترک و ذکر قرینه برای آن تطویل بدون دلیل خواهد بود و این قبیح است.

مرحوم آخوند از این استدلال هم جواب داده‌اند که ذکر قرینه همه جا موجب تطویل نیست چرا که ممکن است قرینه حالی باشد یا اگر مقالی باشد به غرض دیگری ذکر شده باشد که در ضمن آن موجب تعیین معنای مشترک هم خواهد بود. علاوه که گاهی اجمال متعلق غرض است و خداوند تعمدا به صورت اجمال صحبت کرده است و لذا خداوند خود تصریح کرده است که در قرآن، آیات متشابه وجود دارند. (البته این استدلال متوقف بر این است که منظور از متشابه، متشابه در مفهوم باشد اما شاید گفته شود منظور از متشابه، متشابه در تطبیق است). در هر حال عقلا استعمال لفظ مشترک در قرآن مانعی ندارد.

برخی دیگر در مقابل این دو قول، وجوب اشتراک را پذیرفته‌اند چرا که معانی غیر متناهی است و الفاظ متناهی است و برای رسیدن به معانی نامتناهی و تفهیم آنها، جز اشتراک و وضع معانی متعدد برای یک لفظ چاره‌ای نیست. مرحوم آخوند از این هم توهم هم پاسخ داده‌اند که اگر فرضا معنای غیر متناهی باشند، وقوع اشتراک برای معانی نامتناهی مستلزم وضع نامتناهی خواهد بود در حالی که وضع امر حادثی است که متناهی و محدود است و لذا وضع نامتناهی معنا ندارد و غیر معقول است. علاوه که وضع الفاظ برای کلیات معانی (که محدودند)، از وضع الفاظ برای جزئیات به نحو اشتراک کفایت می‌کند. هم چنین تفهیم با مجاز هم ممکن است و وضع لازم نیست.

البته می‌توان از اشکال مرحوم آخوند می‌توان جواب داد که منظور قائل از اینکه معانی غیر متناهی است غیر متناهی عقلی نیست تا مستلزم وضع نامتناهی باشد که غیر معقول است بلکه منظور کنایه از کثرت است که یعنی الفاظ محدودیت دارند (چرا که باید حسن طبع و فصاحت و زیبایی هم داشته باشند علاوه که الفاظ باید مرکب از حروف و حرکات باشند و تعداد حروف و حرکات هم محدود است) و لذا تعداد معانی از الفاظ حسن الاستعمال بیشتر است و این اقتضاء می‌کند الفاظ برای معانی متعدد وضع شده باشند. پس اگر چه الفاظ و معانی هر دو محدودند اما محدودیت الفاظ بیش از معانی است و این باعث لزوم و وجوب وقوع اشتراک است. صرف امکان وضع برای کلیات معانی یا استعمال مجازی نمی‌تواند این محدودیت را برطرف کند چون معانی کلی هم از الفاظ بیشترند و مجاز هم خلاف اصل است و به صورت طبیعی برای معانی که مورد نیازند وضع هم شکل می‌‌گیرد چرا که وضع در خیلی موارد صرف یک امر قراردادی نیست بلکه یک امر قهری و طبیعی ناشی از کثرت استعمال است و معانی که مورد استفاده قرار می‌گیرند بیش از الفاظند و به صورت قهری و طبیعی برای برخی الفاظ بیش از یک معنا شکل می‌گیرد و شاهد هم اینکه حتی الان هم که الفاظ مشترک هم داریم، برای تفهیم بسیاری از معنای نیازمند به ترکیب الفاظ متعدد با یکدیگر هستیم.

بحث دیگر در مورد منشأ اشتراک است. آیا اهل یک لغت با علم به وضع یک لفظ برای یک معنا، آن را برای معنای دیگری هم وضع کرده‌اند؟ یا اینکه گروه‌های مختلف برای هر لفظ وضع مستقلی داشته است و ارتباط بین گروه‌های مختلف اهل یک زبان، به اشتراک منجر شده است؟ در این بحث هم ثمره‌ای نیست لذا در مورد آن بحث نمی‌کنیم.

بحث بعد جواز استعمال لفظ در اکثر از معنای واحد است که خواهد آمد ان شاء الله.

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است