بررسی دلالت نهی بر تکرار (ج۹۵-۲۶-۱۱-۱۴۰۱)

مرحوم آخوند فرمودند تفاوت امر و نهی در امتثال به خاطر حکم عقل است که وجود طبیعت به وجود فرد واحد محقق می‌شود ولی عدم آن به انعدام همه افراد است و گرنه مفهوم امر و نهی و متعلق آنها یکی است. مرحوم اصفهانی این کلام را نپذیرفتند و گفتند این تفاوت به خاطر حکم عقل نیست بلکه ناشی از اطلاق امر و نهی است. ایشان گفتند مطلوب در امر و نهی نقیض یکدیگرند پس برای مقایسه و پیدا کردن تفاوت باید طبیعت را به صورت یکسان در متعلق امر و نهی لحاظ کرد چون نقیض هر چیزی عدم همان چیز است و اگر این کار را بکنیم روشن خواهد شد که از نظر حکم عقل هیچ تفاوتی در امتثال امر و نهی وجود ندارد.

اینکه گفته می‌شود نقیض سالبه کلیه، موجبه جزئیه است به این معنا نیست که نقیضین در جزئیت و کلیت متفاوتند چون منظور از این نقیض در اینجا غیر از تناقض اصطلاحی است بلکه منظور این است که این دو با یکدیگر قابل جمع نیستند چون سالبه کلیه مشتمل بر نقیض موجبه جزئیه هم هست و گرنه سالبه جزئیه با موجبه جزئیه قابل جمع است. تقابل اقتضاء می‌کند که هر چه مورد ایجاب است همان مورد سلب قرار بگیرد و این طور نیست که اگر کلی مورد سلب باشد نقیض جزئی باشد که مورد ایجاب است. پس این جمله منطقی هم با آنچه مرحوم اصفهانی به درستی گفته‌اند منافاتی ندارد و عدم هر چیزی نقیض وجود همان چیز است نه اینکه نقیض وجود او چیزی دیگر باشد.

مرحوم اصفهانی فرمودند بنابراین تفاوت امتثال امر و نهی ناشی از حکم عقل نیست بلکه ناشی از اطلاق آن است به این بیان که فهم عرفی از نهی این است که نهی بر اساس وجود مفسده در متعلق است و افراد طبیعت از حیث اشتمال بر مفسده با یکدیگر تفاوتی ندارند و لذا فهم عرفی از نهی، انحلال است و غیر آن نیاز به قرینه دارد و در نقطه مقابل فهم عرفی از امر این است که بر اساس وجود مصلحت در متعلق و نقش آن در تحقق غرض است و با فرد واحد غرض محقق می‌شود پس فهم عرفی از امر انحلال نیست و غیر آن نیاز به قرینه دارد.

بعد کلامی از مرحوم آقای صدر نقل کردیم و ایشان فرموده بودند درست است که رابطه کلی و فرد رابطه آباء و ابناء است اما این رابطه وجودی آنها ست و گرنه رابطه عنوان و مصداق رابطه اب و ابناء است و آنچه متعلق تکالیف است عنوان است نه وجود و ما گفتیم کلام ایشان همان کلام مرحوم اصفهانی است.

در هر حال این جهت سوم از بحث (امتثال نهی به ترک کل افراد طبیعت) در کلمات برخی از علماء مثل مرحوم نایینی مغفول است و بحث در جهت چهارم را مطرح کرده‌اند و برخی دیگر مثل مرحوم عراقی بین جهت سوم و چهارم خلط کرده‌اند.

اما بحث در جهت چهارم این است که بعد از اینکه اثبات شد امتثال نهی به ترک کل افراد طبیعت است آیا در صورتی که یک فرد از افراد طبیعت وجود پیدا کند، نهی ساقط می‌شود به نحوی که بعد از آن انجام سایر افراد طبیعت منهی نیست یا اینکه هم چنان انجام سایر افراد طبیعت منهی است؟

برای تقریب به ذهن می‌توان به مساله افطار در ماه رمضان مثال زد. البته در مثل افطار در ماه رمضان آنچه منهی است افطار است و افطار یعنی اولین چیزی ممسک می‌خورد لذا اولین چیزی که فرد می‌خورد افطار است منهی است و موجب کفاره است و بعد از آن هر چه بخورد اکل هست اما افطار نیست و آنچه ممنوع بود افطار بود نه اکل و بر همین اساس هم در مساله جماع در روز ماه رمضان مرحوم آقای خویی بر خلاف مشهور به تکرر کفاره با تکرار جماع فتوا داده‌اند از این جهت که در دلیل جماع موضوع حکم قرار گرفته است و دفعات بعدی هم جماع در روز ماه رمضان هستند و موجب کفاره، و مشهور هم از این جهت به وحدت کفاره فتوا داده‌اند که متفاهم از دلیل را افطار به جماع دانسته‌اند و اینکه دفعات بعدی افطار نیست و لذا کفاره واحد دارد.

در هر حال جهت چهارم بحث در این است که آیا نهی به طبیعت به نحو مجموعی تعلق گرفته است به نحوی که اگر یک فرد از آن طبیعت محقق شود نهی عصیان شده و ساقط است و بعد از آن نهی وجود ندارد یا اینکه نهی به طبیعت به نحو استغراقی تعلق گرفته است به نحوی که هر کدام از افراد طبیعت منهی است و لذا بعد از انجام یک فرد، سایر افراد همچنان منهی است.

مرحوم آخوند فرموده‌اند بعد از انجام یک فرد از طبیعت، نهی عقلا نسبت به ترک باقی افراد اقتضایی ندارد چون آنچه در نهی مطلوب بود عدم طبیعت و ترک طبیعت بود و این عدم با اولین وجود منتقض شده است و با انجام اولین فرد، عدم طبیعت (که مطلوب به نهی بود) برای مکلف ممکن نیست (چون مطلوب ترک همه افراد بود و بعد از انجام یک فرد از افراد طبیعت دیگر ترک کل برای مکلف ممکن نیست) و لذا ترک سایر افراد مقتضی ندارد مگر اینکه اطلاقی وجود داشته باشد که در مقام بیان همین حیث باشد یعنی در مقام بیان همین مخالفت بعد از انجام یک فرد و عصیان باشد. مرحوم آخوند که لزوم ترک همه افراد را در امتثال نهی بر اساس حکم عقل و اقتضاء عقلی دانستند در اینجا هم گفته‌اند که وقتی مطلوب در نهی ترک همه افراد نهی است و اینکه طبیعت وجود پیدا نکند اگر طبیعت با یک فرد وجود پیدا کند عقل نسبت به ترک سایر افراد اقتضایی ندارد و انحلالی بودن نهی بر اساس حکم عقل قابل کشف نیست بلکه باید از دلالت لفظ فهمیده شود.

عرض ما این است که آنچه مرحوم آخوند در انتهای کلامشان گفته‌اند اطلاق نیست (همان طور که مرحوم اصفهانی هم تذکر داده‌اند) چون اطلاق یعنی طبیعت محور باشد که شامل حالات و طواری مختلف باشد و آنچه آخوند مطرح کرده‌اند اطلاق نیست بلکه در حقیقت منع مستقل از انجام سایر افراد است. لذا اطلاق در کلام آخوند،‌ اطلاق مصطلح نیست و البته خود ایشان هم به این متفطن هستند و لذا گفتند نهی نسبت به بعد از انجام یک فرد و عصیان، اقتضایی ندارد و لذا این اشکال به کلام آخوند نیست هر چند آخوند اطلاق را در معنای اصطلاحی به کار نبرده‌اند. در نتیجه کسی که یک فرد از افراد طبیعت منهی را انجام بدهد، نهی را عصیان کرده است و نهی ساقط است و در نتیجه انجام سایر افراد بعد از آن منهی نیست همان طور که ترک سایر افراد بعد از آن امتثال نهی نیست.

با آنچه گفتیم تفاوت جهت چهارم و جهت سوم روشن می‌شود و آنچه در جهت سوم محل بحث بود این بود که آیا متعلق به نهی مجموع تروک است به این معنا برای امتثال نهی نمی‌توان به ترک یک فرد اکتفاء کرد و باید همه افراد عرضی و طولی طبیعت را ترک کرد و در جهت چهارم بحث این است که بعد از اثبات اینکه امتثال نهی به ترک همه افراد (عرضی و طولی) است اگر نهی عصیان شد و فردی از افراد طبیعت محقق شد آیا انجام سایر افراد طبیعت مورد نهی است یا نه؟

مرحوم نایینی در جهت چهارم گفته‌اند اطلاق اقتضاء می‌کند که بعد از انجام یک فرد از افراد طبیعت نهی ساقط است و بعد از آن برگشته‌اند به همان بیانی که در کلام مرحوم اصفهانی ذکر شده است.

برچسب ها: مره, تکرار, صیغه نهی, وجود طبیعی, عدم طبیعی, کلی و فرد, آباء و ابناء, اب و ابناء, ترک بعد از عصیان

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است