واجب نفسی و غیری (ج۶۴-۱۱-۱۰-۱۴۰۰)

مرحوم نایینی در دوران تعلق قید به هیئت یا ماده، مثل مرحوم شیخ معتقدند قید به ماده تعلق می‌گیرد. دلیل ایشان این است که تعلق قید به هیئت کلفت و مؤنه بیشتری نسبت به تعلق قید به ماده دارد و ظاهر کلام ایشان این است که این مطلب را حتی در مخصص منفصل هم ادعا می‌کنند چون گفته‌اند این مطلب حتی در جایی که مقید دلیل لبی از قبیل اجماع باشد هم وجود دارد.

هم چنین معتقدند در موارد بیان قید با حال، غالبا قید به ماده تعلق می‌گیرد و از باب الحاق شیء به اغلب، در موارد شک باید به رجوع قید به ماده حکم کرد.

مرحوم آقای صدر هم همین مطلب را در قیود منفصل و مواردی که که قید به صورت جمله مستقل متصل به کلام ذکر شده باشد، پذیرفته‌اند و معتقدند در این موارد کلام مجمل نیست.

این ادعا در جایی درست است که قید مذکور در جمله، از قبیل قید منفصل باشد و گرنه در مانعیت آنچه متصل به کلام است و صلاحیت قرینیت را دارد از شکل گیری ظهور، تفاوتی نیست قید متصل به صورت جمله مستقل باشد یا غیر آن. آنچه باعث شده‌ است امثال ایشان دچار اشتباه شوند، این است که در جایی که قید به صورت جمله مستقل ذکر شود، ظهور ابتدایی برای کلام شکل می‌گیرد در حالی که روشن است که این ظهور بدوی ملاک شکل گیری ظهور حتی به لحاظ دلالت هم نیست بلکه ظهوری است که از سنجیدن تمام کلام با یکدیگر حاصل می‌شود و لذا تا وقتی کلام واحد باشد، قید متصل موجب اجمال و عدم شکل گیری ظهور است تفاوتی ندارد «ما یصلح للقرینیة» قید کلام باشد یا به صورت جمله مستقل متصل به کلام ذکر شده باشد. در نتیجه نه آنچه در کلام مرحوم نایینی ذکر شده است و نه آنچه در کلام مرحوم آقای صدر به تبع ایشان ذکر شده است ناتمام است.

اما اینکه مرحوم نایینی فرموده‌اند حتی در جایی که قید به صورت دلیل لبی باشد، تقیید ماده مؤنه کمتری از تقیید هیئت دارد معنای محصلی ندارد. چون اگر مراد از دلیل لبی اموری است که مثل قرینه منفصل هستند یعنی از قبیل احکام ضروری و قطعی نیستند، مانند دلیل منفصل است و کمتر بودن کلفت رجوع این قید به ماده نسبت به هیئت معنای محصلی ندارد و  اگر از قبیل قرائن متصل به کلام محسوب شود، مانع شکل گیری ظهور و باعث اجمال دلیل خواهد شد. لذا اینکه ایشان برای دلیل لبی، شأن مستقلی ذکر کرده‌اند ناتمام است و قرینه لبی هم یا مانند قرینه متصل است که موجب اجمال دلیل خواهد بود و یا از قبیل قرینه منفصل است که چون در ظهور دلیل سابق تأثیری ندارد مقتضای قاعده، اکتفای به قدر متیقن است که گفتیم قدر متیقن رفع ید از اطلاق ماده است نه هیئت.

تقسیم دیگری که در کلام مرحوم آخوند برای واجب ذکر شده است تقسیم به وجوب نفسی و غیری است که در آثار بین آنها تفاوت است و این نشانه تفاوت آنها در ماهیت است. وجوب نفسی، اطاعت و عصیان مستقل دارد بر خلاف وجوب غیری که اطاعت و عصیان مستقل ندارد. هم چنین بعدا خواهد آمد وجوب غیری نمی‌تواند تعبدی باشد و همیشه توصلی است بر خلاف وجوب نفسی که ممکن است تعبدی یا توصلی باشد.

علماء تلاش کرده‌اند ماهیت وجوب نفسی و غیری را تعریف کنند و به صرف بیان اختلاف آثار اکتفاء نکنند. مرحوم آخوند ابتداء تعریفی را ارائه کرده‌اند و به آن اشکال کرده‌اند و بعد از آن دفاع کرده‌اند. ایشان می‌فرماید ایجاب باید به خاطر داعی باشد و واجب هم به خاطر داعی واجب است. اختلاف واجبات در دواعی‌شان غیر از اختلاف ایجابات در دواعی‌شان است. یعنی وقتی شارع ایجاب می‌کند یک داعی دارد و چیزی هم که واجب می‌شود، در واجب شدنش داعی وجود دارد. مثلا نماز به داعی نهی از فحشاء و منکر، واجب شده است اما شارع آن را به داعی ایجاب چیز دیگری ایجاب نکرده است بلکه آن را به خاطر خودش ایجاب کرده است اما مثلا ایجاب وضو، به خاطر ایجاب نماز است. پس اگر ایجاب چیزی برای ایجاب چیزی دیگر نباشد واجب نفسی است و اگر به داعی ایجاب دیگری باشد واجب غیری است. بنابراین فارق بین وجوب نفسی و غیری بود و نبود داعی واجب نیست و لذا واجب غیری هم ممکن است داعی و هدف و فایده‌ای داشته باشد.

ایشان اشکال کرده‌اند واجب نفسی هم به خاطر داعی واجب، ایجاب شده است و اگر آن داعی و فایده در واجب نبود، شارع هم آن را ایجاب نمی‌کرد چه تفاوتی هست بین ایجاب نماز به خاطر نهی از فحشاء و منکر که وجوب نفسی دارد و بین ایجاب وضو به خاطر نماز که وجوب غیری دارد؟

سپس به بیان مرحوم صاحب معالم در دفاع از تعریف اشاره کرده‌‌اند که بین این دو مثال تفاوت است چون ترتب نماز بر وضو، ترتب قهری نیست بلکه یک ترتب اختیاری است و لذا وضو واجب غیری است اما ترتب انتهاء از فحشاء و منکر بر نماز، قهری است نه اختیاری و چون تعلق تکلیف به امر غیر مقدور محال است، پس وجوب به نماز تعلق گرفته است نه به انتهاء از فحشاء و منکر در نتیجه نماز به خاطر واجب دیگری واجب نشده است چرا که انتهاء از فحشاء و منکر واجب نیست چون غیر مقدور است.

مرحوم آخوند در جواب این مطلب گفته‌اند هر چند ترتب انتهاء از فحشاء و منکر بر نماز قهری باشد اما مقدور است چرا که صحت تعلق تکلیف مشروط به قدرت مباشری نیست بلکه قدرت با واسطه کافی است. مسبب به خاطر تعلق قدرت به سببش، مقدور است و تعلق تکلیف به آن هم مانعی ندارد. پس این بیان نمی‌تواند دافع آن اشکال باشد و بین ایجاب نماز به خاطر نهی از فحشاء و منکر و با ایجاب وضو برای نماز تفاوتی نیست.

ایشان برای دفاع از تعریف می‌فرمایند فرق بین واجب نفسی و غیری این است که واجب نفسی، حسن ذاتی دارد و واجب غیری، حسن مقدمی دارد. پس منظور از اینکه واجب نفسی چیزی است که به خاطر خودش واجب شده است نه به خاطر چیزی دیگر، این است که واجب نفسی چیزی است که به خاطر حسن خودش واجب شده است در مقابل واجب غیری که به خاطر حسن ذاتی خودش واجب نشده است.

بعد می‌فرمایند اگر داعی که در واجب وجود دارد (که باعث ایجاب آن می‌شود) باعث شود عمل حسن و مطلوبیت ذاتی پیدا کند وجوب متعلق آن هم نفسی است اما اگر آن داعی باعث حسن ذاتی آن عمل نمی‌شود بلکه آن عمل هیچ مطلوبیتی ندارد مگر همان رسیدن به غیر، وجوب غیری خواهد بود. پس نماز اگر چه به خاطر نهی از فحشاء و منکر واجب شده است اما ترتب انتهاء از فحشاء  و منکر بر نماز باعث شده است که نماز، مطلوبیت ذاتی پیدا کند و لذا نماز واجب نفسی است اما ایجاب وضو فقط به این دلیل است که مقدمه نماز است.

به تعبیر دیگر، در مثل نماز، انتهاء از فحشاء و منکر، حیثیت تعلیلیه است و موجب می‌شود خود نماز به حسن متصف شود اما در وجوب غیری، حیثیت مقدمیت، حیثیت تقییدیه است یعنی موجب نمی‌شود که مقدمه به حسن متصف شود. نصب نردبان هیچ مطلوبیتی ندارد مگر اینکه مقدمه بودن روی پشت بام است اما شرب آب خودش مطلوب است هر چند به داعی رفع تشنگی است. دقت کنید اینکه گفته می‌شود حیثیت مقدمیت حیثیت تعلیلیه است با آنچه گفتیم منافات ندارد. منظور از اینکه حیثیت مقدمیت، حیثیت تعلیلیه است منظور این است که عنوان مقدمه مهم نیست بلکه ذات مقدمه است که مهم است و متعلق امر است و آنچه گفتیم که حیثیت تقییدیه است یعنی ذات مقدمه با قطع نظر از مقدمیتش مطلوبیت ندارد.

و به عبارت سوم در واجبات نفسی، قید ترتب فایده ملحوظ نیست یعنی نماز حسن است چون موجب انتهاء از فحشاء و منکر است پس خود نماز مطلوب است اما در واجبات غیری، قید ترتب فایده ملحوظ است یعنی مطلوب فقط همان نماز است و وضو هیچ مطلوبیتی ندارد. یا نصب نردبان هیچ مطلوبیت ندارد و مطلوب همان بودن روی پشت بام است.

در پایان هم گفته‌اند شاید مراد از تعریف واجب نفسی به اینکه چیزی است که به خاطر چیزی دیگر واجب شده است همین باشد که ما گفتیم و گرنه مشخص است که همه واجبات به خاطر داعی واجب شده‌اند.

برچسب ها: وجوب نفسی, وجوب غیری, واجب نفسی, واجب غیری

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است