ترتب (ج۱۳۰-۲۵-۳-۱۴۰۱)
گفتیم امر ترتبی هیچ گاه مکلف را به جمع بین ضدین دعوت نمیکند به صورتی که حتی اگر بر فرض محال مکلف بر جمع بین ضدین هم قدرت داشت، جمع از او مطلوب نبود و لذا اینکه مرحوم آخوند گفتند امر ترتبی به واقع جمع دعوت میکند نادرست است.
مشکل دیگری که مرحوم آخوند بیان کردند این بود که بین امر به اهم و مهم مطارده وجود دارد. اگر امر به مهم فعلی است (که قائل به ترتب به آن معتقد است) به انجام متعلقش دعوت میکند و اینکه هیچ چیزی نباید مانع از امتثال آن شود حتی اگر فعل اهم باشد و امر به اهم هم فعلی است و به انجام متعلقش دعوت میکند و اینکه هیچ چیزی نباید مانع امتثال آن شود حتی اگر فعل مهم باشد و این مطارده است. اگر این بیان درست باشد نه تنها امر ترتبی بین اهم و مهم محال است بلکه حتی ترتب بین دو متساوی هم محال خواهد بود چون با تقیید موضوع هر کدام از آنها به ترک دیگری، بین آنها مطارده خواهد بود.
و بر فرض هم که مطارده نباشد و امر به مهم به خاطر تقیید موضوعش به عصیان اهم به ترک اهم دعوت نکند، اما امر به اهم به انجام متعلقش و ترک مهم دعوت میکند و امر به مهم هم به انجام متعلق خودش دعوت میکند و همین طرد از یک طرف برای امتناع ترتب کافی است.
ما گفتیم اصلا مطارده بین امر به اهم و امر به مهم تعقل نمیشود و حتی طرد از یک طرف هم تعقل نمیشود. مشکل مرحوم آخوند این است که بین فعلیت و طرد اتحاد و یکانگی تصور کرده است. امر به مهم فعلی است و به انجام متعلقش دعوت میکند اما نسبت به موضوع خودش ساکت است و به ایجاد موضوع خودش دعوت نمیکند. موضوع امر به مهم، عصیان امر به اهم است و لذا امر به مهم به عصیان اهم دعوت نمیکند بلکه در فرضی که عصیان اهم محقق باشد به انجام متعلق خودش دعوت میکند. اصلا محال است امر به مهم به ترک و عصیان اهم دعوت کند چون اگر امر به مهم به عصیان اهم دعوت کند یعنی در رتبه علت برای ترک اهم است در حالی که خود امر به مهم معلول ترک اهم است (چون ترک اهم موضوع آن است). و به عبارت دیگر تحقق امر مهم متوقف بر فرض تحقق ترک اهم است و چطور معقول است که مهم به ترک اهم دعوت کند؟ بنابراین اصلا معقول نیست که امر به مهم، امر اهم را طرد کند و مکلف را به ترک اهم دعوت کند. و با این بیان مشخص میشود که حتی اگر ترتب بین اهم و مهم محال باشد، ترتب بین دو متساوی محال نیست.
اما اینکه ایشان فرمودند اگر مطارده نباشد اما در همان فرض فعلیت امر به مهم و دعوت به انجام متعلقش، امر به اهم، مکلف را به ترک مهم دعوت میکند پس امر به اهم، امر به مهم را طرد میکند در عین اینکه امر به مهم هم به انجام متعلقش دعوت میکند.
اما به نظر ما این حرف هم ناتمام است و امر به اهم، نه امر به مهم را نفی و طرد میکند و نه فعل مهم را. توضیح مطلب:
امر به اهم فعل مهم را طرد نمیکند چون امر به اهم به ترک موانع تحقق متعلقش دعوت میکند و در اول بحث ضد اثبات کردیم که فعل یک ضد مانع از انجام ضد دیگر نیست و لذا مقدمه آن هم نیست.
امر به اهم، امر به مهم را هم طرد نمیکند چون همان طور که گفتیم امر به اهم به ترک موانع تحقق متعلقش دعوت میکند و امر به مهم در صورتی مانع از اهم است که امر به مهم مکلف را به ترک اهم دعوت کند در حالی که گفتیم امر به مهم به ترک و عصیان اهم دعوت نمیکند. بله اگر امر به مهم مطلق بود و معلق بر عصیان اهم نبود از موانع انجام متعلق اهم بود و امر اهم آن را نفی میکرد اما امر به مهم مطلق نیست و مقید به فرض ترک و عصیان اهم است و بر همین اساس هم به ترک اهم دعوت نمیکند و در نتیجه امر به اهم هم آن را طرد و نفی نمیکند.
محقق اصفهانی بعد از نقل سه بیان برای اثبات ترتب گفتهاند:
و التحقيق الحقيق بالتصديق في تجويز الترتّب هو: أن الأمر بالإضافة إلى متعلّقه من قبيل المقتضي بالإضافة إلى مقتضاه، فإذا كان المقتضيان المتنافيان في التأثير لا على تقدير، و الغرض من كل منهما فعلية مقتضاه عند انقياد المكلّف له، فلا محالة يستحيل تأثيرهما و فعلية مقتضاهما و إن كان المكلّف في كمال الانقياد.
و إذا كان المقتضيان مترتّبين- بأن كان أحد المقتضيين لا اقتضاء له إلّا عند عدم تأثير الآخر- فلا مانع من فعلية مقتضي الأمر المترتّب، و حيث إن فعلية أصل اقتضاء المترتب منوطة بعدم تأثير المترتّب عليه، فلا محالة يستحيل مانعيته عن تأثير الأمر المترتب عليه. إذ ما كان اقتضاؤه منوطا بعدم فعلية مقتضى سبب من الأسباب يستحيل أن يزاحمه في التأثير، و لا مزاحمة بين المقتضيين إلّا من حيث التأثير، و إلّا فذوات المقتضيات بما هي لا تزاحم بينها.
(نهایة الدرایة، جلد ۲، صفحه ۲۴۱)
این نهایت تحقیقی است که مرحوم اصفهانی بعد از اشکال در سایر تقریرات ترتب به آن رسیدهاند و بعید نیست مراد مرحوم نایینی هم در برخی از مواضع کلامشان همین باشد هر چند عبارت ایشان از رساندن این مطلب قاصر است.
برچسب ها: ترتب