منبهات دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم (ج۱۱۳ -۱۶-۲-۱۴۰۳)
گفتیم مرحوم صاحب وسائل معتقد است قضیه شرطیه مفهوم ندارد و برای اثبات ادعای خود به آیات متعددی از قرآن استشهاد کرده است که از آنها مفهوم فهمیده نمیشود و در مقابل صاحب حدائق معتقد است بر اساس روایات، قضیه شرطیه و لو تعبدا مفهوم دارد و این مفهوم حجت است و البته قبل از ایشان مرحوم شبّر در اصول الاصیلة به موارد بیشتری استدلال کرده است و البته به نظر ما موارد دیگری هم وجود دارد که در کلمات علماء مذکور نیست.
قبل از اینکه به منبهات دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم اشاره کنیم ذکر این نکته لازم است که مثالهایی که مرحوم صاحب وسائل برای انکار دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم بیان کرده است ناتمام است.
تعداد زیادی از مثالهایی که ایشان ذکر کرده است قضیه مصدر به «إذا» است و ما بارها گفتهایم «إذا» برای ظرفیت است و گاهی در معنای شرط استعمال شده است. ما در زبان فارسی هم بین ظرف و شرط را کاملا احساس میکنیم. مثلا «هنگامی که باران ببارد هوا مطبوع میشود» ظرف است نه شرط. شرط یعنی اگر این نباشد جزاء هم نیست اما ظرفیت چنین نیست.
برخی دیگر از مثالهایی که ایشان ذکر کرده است قضایای مشتمل به «لو» است و این حرف اگر چه در شرط هم استعمال میشود اما معانی دیگری هم دارد از جمله تمنی و این در کتب ادبی و لغت هم به این نکته تصریح شده است. مثلا «وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» (البقرة ۱۰۲) که معنای آیه این نیست که اگر میدانستند خودشان را به بد چیزی فروختند بلکه معنای آیه این است که خودشان را به چیز بدی فروختند ای کاش میدانستند. در برخی از کتب هم به این مطلب تصریح شده است که در مثل این قضیه اگر «لو» را شرطیه بدانیم باید جزاء را محذوف بدانیم.
برخی دیگر از مثالهایی که ایشان ذکر کرده است از قضایای شرطیه مسوق برای بیان موضوع است نه اینکه شرط مبتنی بر موضوع مذکور در سابق باشد.
برخی دیگر از مثالهای ایشان قرینه متصل بر عدم مفهوم دارد و از جمله آنها مواردی است که قضیه به چیزی تعلیل شده است که اعم از جزاء است. مثلا «فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (البقرة ۲۰۹) ایشان گفته است که در این جمله شرطیه مفهوم وجود ندارد در حالی که این اشتباه این است که جزاء در این قضیه محذوف است مثل اینکه اگر اشتباه کردید از خداوند ناامید نشوید و ... و آن جزاء به چیزی تعلیل شده است که اعم از شرط مذکور است. یا مثلا مواردی که «لو وصلیة» است که روشن است اصلا معنای شرط ندارد و مفاد آن حصر نیست بلکه برای بیان ترقی است و اگر این هم بود جزاء محقق بود چه برسد به اینکه نباشد. مثل آیه «وَ لَوْ أَنَّ مَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ» (لقمان ۲۷)
در برخی دیگر از مثالهای ایشان عدم مفهوم صرف ادعای ایشان است.
خلاصه اینکه مثالهایی که ایشان بیان کردهاند مانعی در مقابل دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم نیست. قبل از ذکر مثالها و منبهات وضع قضیه شرطیه برای مفهوم تذکر این نکته مجددا لازم است که ما قصد نداریم استعمالاتی را ذکر کنیم که قضیه شرطیه مفهوم دارد چون این موارد صرفا صحت استعمال قضیه شرطیه در مفهوم را اثبات میکند و این مساله محل نزاع نیست و منکرین مفهوم هم قبول دارند که استعمال قضیه شرطیه در مفهوم شایع است بلکه مقصود ذکر مواردی است که دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم مفروغ عنه فرض شده است و بر این اساس به آن استشهاد شده یا با چنین فرضی استعمال شده است و حتی یک مورد هم برای اثبات ادعای وضع کافی است و در جای خودش هم توضیح دادهایم که اگر کسی که اهل لسان است چیزی را با مفروغیت دلالت بر معنایی بدون قرینه استعمال کند نشانه وضع است. بر این اساس روشن میشود که برخی از مثالهایی که مرحوم شبّر ذکر کرده است ناتمام است چون استعمال قضیه شرطیه در مفهوم را اثبات میکند نه وضع را مثل اینکه در سوال سائل قرینه وجود دارد. مثلا سائل از حدّ حکم پرسیده است و امام علیه السلام در جواب حدّ را بیان کردهاند یا در خود کلام امام علیه السلام قرینهای وجود دارد که نشان میدهد امام علیه السلام در مقام بیان حدّ حکم است. همان طور که گفتیم برخی از مثالهای مرحوم شیخ حرّ برای انکار دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم مشتمل بر قرینه بر عدم مفهوم است.
این نکته را هم قبلا تذکر دادیم که ما برای اثبات وضع با چنین استعمالاتی به روایت صحیح السند نیاز نداریم بلکه شعر و نثر عربی برای اثبات وضع کافی است.
از جمله منبهات دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم مواردی است که جمله شرطیه در کلام دیگری آمده است و شخص دیگری با مفروغیت دلالت آن بر مفهوم آن را بیان کرده است. در جلسه قبل به دو مورد از این موارد استشهاد کردیم.
مورد سوم قضیهای است که از هشام حکایت شده است که اگر چه معصوم نیست اما عرب و اهل لغت است و اگر استعمال او حاکی از مفروغیت دلالت قضیه بر مفهوم بدون قرینه باشد برای اثبات وضع قضیه شرطیه بر مفهوم کافی است. همان طور که به فهم و استعمالات عرف برای اثبات دلالت امر بر وجوب و نهی بر حرمت استدلال میشود مثل اینکه آمر با امر خودش را از مأمور طلبکار و مستحق مطالبه میداند و مأمور را در صورت مخالفت مستحق عقوبت میبیند. قضیه مورد استشهاد ما در کلام شیخ صدوق نقل شده است:
قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ لَمَّا بَلَغْتُ هَذَا الْمَوْضِعَ ذَكَرْتُ فَصْلًا لِهِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ مَعَ بَعْضِ الْمُخَالِفِينَ فِي الْحَكَمَيْنِ بِصِفِّينَ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ وَ أَبِي مُوسَى الْأَشْعَرِيِّ فَأَحْبَبْتُ إِيرَادَهُ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ مِنْ جِنْسِ مَا وَضَعْتُ لَهُ الْبَابَ قَالَ الْمُخَالِفُ إِنَّ الْحَكَمَيْنِ لِقَبُولِهِمَا الْحَكَمَ كَانَا مُرِيدَيْنِ لِلْإِصْلَاحِ بَيْنَ الطَّائِفَتَيْنِ فَقَالَ هِشَامٌ بَلْ كَانَا غَيْرَ مُرِيدَيْنِ لِلْإِصْلَاحِ بَيْنَ الطَّائِفَتَيْنِ فَقَالَ الْمُخَالِفُ مِنْ أَيْنَ قُلْتَ هَذَا قَالَ هِشَامٌ مِنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْحَكَمَيْنِ حَيْثُ يَقُولُ إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما فَلَمَّا اخْتَلَفَا وَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُمَا اتِّفَاقٌ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ وَ لَمْ يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا عَلِمْنَا أَنَّهُمَا لَمْ يُرِيدَا الْإِصْلَاحَ رَوَى ذَلِكَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ. (من لایحضره الفقیه، جلد ۳، صفحه ۵۲۲)
در این نقل هشام برای اثبات اینکه دو حکم در صفین اراده اصلاح نداشتند به آیه شریفه قرآن استدلال کرده است و عدم ترتب جزاء را نشانه عدم اراده اصلاح پنداشته است. البته هشام در این استدلال در حقیقت به انتفای جزاء برای انتفای شرط استدلال کرده است و این غیر از مفهوم (اثبات انتفای جزاء با انتفای شرط) است اما همان طور که خواهد آمد این نیز ناشی از ارتکاز مفهوم داشتن جمله شرطیه است و این اشتباه در تطبیق به آنچه ما درصدد آن هستیم خللی وارد نمیکند.
برچسب ها: مفهوم شرط, منبهات مفهوم شرط