منبهات دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم (ج۱۱۶ -۱۹-۲-۱۴۰۳)

بحث در روایاتی است که بر دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم دلالت دارند. برخی از روایات هستند که من ندیدم کسی به این روایات تمسک کنند. یکی از این روایات حدیث ثقلین است.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيّاً ص يَقُولُ‏ وَ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ مَا أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ مُؤْمِناً وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ كَافِراً وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ ضَالًّا فَقَالَ لَهُ قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ أَمَّا أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ مُؤْمِناً أَنْ يُعَرِّفَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَفْسَهُ-
فَيُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ يُعَرِّفَهُ نَبِيَّهُ ص فَيُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ يُعَرِّفَهُ إِمَامَهَ وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطَّاعَةِ قُلْتُ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِنْ جَهِلَ جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ إِلَّا مَا وَصَفْتَ قَالَ نَعَمْ إِذَا أُمِرَ أَطَاعَ وَ إِذَا نُهِيَ انْتَهَى وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ كَافِراً مَنْ زَعَمَ أَنَّ شَيْئاً نَهَى اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِهِ وَ نَصَبَهُ دِيناً يَتَوَلَّى عَلَيْهِ وَ يَزْعُمُ أَنَّهُ يَعْبُدُ الَّذِي أَمَرَهُ بِهِ وَ إِنَّمَا يَعْبُدُ الشَّيْطَانَ وَ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ ضَالًّا أَنْ لَا يَعْرِفَ حُجَّةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ شَاهِدَهُ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِي أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَتِهِ وَ فَرَضَ وَلَايَتَهُ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صِفْهُمْ لِي فَقَالَ الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِنَفْسِهِ وَ نَبِيِّهِ فَقَالَ- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ‏ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ أَوْضِحْ لِي فَقَالَ الَّذِينَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي آخِرِ خُطْبَتِهِ يَوْمَ قَبَضَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي مَا إِنْ‏ تَمَسَّكْتُمْ‏ بِهِمَا- كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ مُسَبِّحَتَيْهِ وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ الْمُسَبِّحَةِ وَ الْوُسْطَى فَتَسْبِقَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَا تَزِلُّوا وَ لَا تَضِلُّوا وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا. (الکافی، جلد ۲، صفحه ۴۱۴)
مطابق این روایت امام علیه السلام به حدیث ثقلین تمسک کردند برای اینکه اثبات کنند فقط کسی که تمسک به کتاب و عترت با هم بکند گمراه نمی‌شود و هر کس به آن دو با هم تمسک نکند گمراه می‌شود. اگر قضیه شرطیه بر حصر جزاء بر شرط دلالت نکند چنین استدلالی ناتمام است و ممکن است فرد به کتاب و عترت با هم تمسک نکند و گمراه نشود. اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله انحصار راه هدایت در تمسک به کتاب و عترت را با قضیه شرطیه بیان کرده‌اند و حضرت امیر المؤمنین علیه السلام هم به همین فهم استدلال کرده‌اند و طرف مقابل هم همین را قبول کردند به خوبی نشان می‌دهد که قضیه شرطیه مفهوم دارد و بر انحصار جزاء در شرط دلالت دارد.
این روایت با سایر موارد نقل حدیث ثقلین متفاوت است از این جهت که امام علیه السلام بر حدیث ثقلین متفرع کردند که «فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَا تَزِلُّوا وَ لَا تَضِلُّوا وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا» یعنی به کتاب و عترت تمسک کنید و از آن دو تخطی نکنید و گمراه نشوید و اگر به چیزی دیگر تمسک کنید و چیزی را بر آنها مقدم کنید گمراه می‌شوید.
فهم امت اسلامی (حتی منحرفین از حق) هم از حدیث ثقلین همین است و لذا خلیفه دوم مانع از این شد که پیامبر صلی الله علیه و‌ آله قبل از رحلت این مطلب را بنویسند.
در کلمات برخی از علماء به برخی روایات دیگر هم اشاره شده مثلا مرحوم صاحب هدایة المسترشدین و صاحب فصول استدلال به یک روایت را نقل کرده‌اند و به آن پاسخ داده‌اند.
عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّال‏ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْحَسَنِ الصَّيْقَلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ طَلَاقاً لَا تَحِلُّ لَهُ حَتَّى تَنْكِحَ‏ زَوْجاً غَيْرَهُ‏ فَتَزَوَّجَهَا رَجُلٌ مُتْعَةً أَ تَحِلُّ لِلْأَوَّلِ قَالَ لَا لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ- فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ‏ زَوْجاً غَيْرَهُ‏ فَإِنْ طَلَّقَها وَ الْمُتْعَةُ لَيْسَ فِيهَا طَلَاقٌ. (تهذیب الاحکام، جلد ۸، صفحه ۳۴)
به نظر ما استدلال به این روایت تمام نیست و درست است که امام علیه السلام به این آیه استشهاد کرده‌اند که اثبات کنند با نکاح متعه حلیت حاصل نمی‌شود اما استشهاد به مفهوم شرط نیست بلکه استدلال به مفهوم غایت است و «فَإِنْ طَلَّقَها» قرینه است که «حَتَّى تَنْكِحَ‏ زَوْجاً غَيْرَهُ» منظور نکاح دائم است و لذا این آیه مثل این است که گفته باشد «برای او حلال نیست تا وقتی که با یک شخص دیگر ازدواج دائم بکند» و روشن است که این مطلب به مفهوم شرط مرتبط نیست بلکه مفهوم غایت است.
در اینجا بحث از منبهات و مثبتات مفهوم شرط به پایان می‌رسد اما قبل از شروع تنبیهات مفهوم شرط ذکر دو نکته لازم است:
اول: مرحوم صاحب هدایة المسترشدین برای اثبات دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم به قول بعضی از اهل لغت استدلال کرده است که معتقدند قضیه شرطیه مفهوم دارد. اگر اهل لغت از وضع قضیه شرطیه بر مفهوم خبر می‌دهند و قول ثقه هم حجت باشد وضع اثبات می‌شود. دقت کنید که این دلیل تمسک به قول لغوی نیست تا گفته شود مساله حجیت قول لغوی محل اختلاف است بلکه تمسک به قول اهل لغت است. آنچه در اصول به عنوان حجیت قول لغوی مطرح شده است منظور اهل لغت نیست بلکه منظور اصحاب کتب لغت است و لذا به آن اشکال کرده‌اند که آنها خبره در ضبط موارد استعمال هستند نه خبره در تشخیص معانی حقیقی و مجازی. توضیح بیشتر این مطلب خواهد آمد.

برچسب ها: مفهوم شرط, منبهات مفهوم شرط, حدیث ثقلین

چاپ

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است