اصول سال ۹۳-۱۳۹۲

اصول سال ۹۳-۱۳۹۲ (123)

جلسه هشتاد و یکم ۲۰ اسفند ۱۳۹۲

منتشرشده در اصول سال ۹۳-۱۳۹۲

ادله احتیاط: روایات

طایفه دوم روایات، روایاتی است که در شبهات حکمیه در موارد خاص حکم به احتیاط کرده‌اند. که یکی از آنها معتبره عبدالله بن وضاح بود. اگر این روایت دال بر وجوب احتیاط باشد برای تعدی در موارد دیگر نیاز به الغای خصوصیت دارد.

گفتیم در این روایت تعبیر به احتیاط از طرف امام علیه السلام تقیه‌ای است و معنا ندارد امام در شبهات حکمیه به احتیاط جواب بدهند.

با این توجیه،‌ روایت بیان حکم واقعی به لسان احتیاط بود.

و یک بیان دیگر این بود که این روایت وجه تعلیم برای مخاطب است که چگونه استدلال کند. و اینکه اهل سنت هم روایت ائمه را اهل بیت از پیامبر باید قبول داشته باشند بنابراین باید فحص کنند و تا وقتی فحص نکرده‌اند باید احتیاط کنند. یعنی امام علیه السلام حکم شبهات قبل از فحص را به عنوان وظیفه واقعی بیان می‌کنند. یعنی امام به اهل سنت نیز می‌فرمایند چون روایات اهل بیت نیز در محدوده فحص آنها ست بنابراین تا وقتی فحص نکرده باشند باید احتیاط کنند.

و این رویه‌ای است که ائمه علیهم السلام در موارد دیگر نیز به آن تذکر داده‌اند.

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ شُعَيْبٍ الْحَدَّادِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ مِنْ مَوَالِيكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ قَدْ أَرَادَ أَنْ يَتَزَوَّجَ امْرَأَةً قَدْ وَافَقَتْهُ وَ أَعْجَبَهُ بَعْضُ شَأْنِهَا وَ قَدْ كَانَ لَهَا زَوْجٌ فَطَلَّقَهَا ثَلَاثاً عَلَى غَيْرِ السُّنَّةِ وَ قَدْ كَرِهَ أَنْ يُقْدِمَ عَلَى تَزْوِيجِهَا حَتَّى يَسْتَأْمِرَكَ فَتَكُونَ أَنْتَ تَأْمُرُهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هُوَ الْفَرْجُ وَ أَمْرُ الْفَرْجِ‏ شَدِيدٌ وَ مِنْهُ يَكُونُ الْوَلَدُ وَ نَحْنُ نَحْتَاطُ فَلَا يَتَزَوَّجْهَا. (الکافی جلد ۵ صفحه ۴۲۳)

در اینجا نیز امام حکم به احتیاط کرده‌اند از این جهت که قبل از فحص نمی‌توان اصل برائت را جاری کرد. اینکه امام می‌فرمایند ما احتیاط می‌کنیم با اینکه امام حکم واقعی را می‌دانند از این جهت که حکم واقعی این است که شما در این موارد باید احتیاط کنید.

ابا این بیان روایت عبدالله بن وضاح ربطی به وجوب احتیاط در شبهات بعد از فحص که محل نظر اصولی است ندارد.

از جمله روایاتی که مربوط به همین طایفه دوم است:

وَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكَاتِبِ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ يَحْيَى التَّمِيمِيِ‏ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ عَنِ الرِّضَا ع أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ أَخُوكَ دِينُكَ فَاحْتَطْ لِدِينِكَ بِمَا شِئْتَ. (وسائل الشیعة جلد ۲۷ صفحه ۱۶۷)

در دلالت این روایت اشکال شده است که لسان آن وجوب نیست بلکه لسان آن استحباب و مطلوبیت است. فاحتط لدینک بما شئت یعنی هر احتیاطی انجام بدهی ضرر ندارد. لسان روایت، الزام نیست. و از نظر ما نیز این اشکال متین است و خوب است و لسان روایت وجوب نیست.

علی بن محمد الکاتب را نیز از جهت نقل مفید و همان مبنای سابق ما می‌توان توثیق کرد.

روایت دیگری که در این طایفه قرار دارد این است:

وَ وَجَدْتُ بِخَطِّ الشَّهِيدِ مُحَمَّدِ بْنِ مَكِّيٍّ قُدِّسَ سِرُّهُ حَدِيثاً طَوِيلًا عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع يَقُولُ فِيهِ‏ سَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَةً وَ إِيَّاكَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْيِكَ شَيْئاً وَ خُذْ بِالاحْتِيَاطِ فِي جَمِيعِ أُمُورِكَ مَا تَجِدُ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْيَا هَرَبَكَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَكَ عَتَبَة للناس (وسائل الشیعة جلد ۲۷ صفحه ۱۷۲)

جلسه هشتادم ۱۹ اسفند ۱۳۹۲

منتشرشده در اصول سال ۹۳-۱۳۹۲

ادله احتیاط: روایات

بحث در طایفه دوم از روایات دال بر احتیاط بود و حدیث عبدالرحمن بن الحجاج را مطرح کردیم و اشکال به استدلال آن را نیز ذکر کردیم.

علاوه بر اشکال قبل، اشکال دیگری نیز بر این استدلال وارد است که در کلمات شیخ آمده است و آن این که این روایت اخص از مدعاست. اگر مورد روایت از موارد اقل و اکثر ارتباطی باشد که اجرای برائت در آن محل شبهه و اشکال است و حداکثر چیزی که از روایت استفاده می‌شود عدم جریان برائت در اقل و اکثر ارتباطی است. و اگر مورد روایت را اقل و اکثر استقلالی بدانیم حکم به احتیاط در روایت مختص به جایی است که اصل تکلیف مشخص و معلوم است و حد آن مردد است اما جایی که اصل تکلیف از اساس مشکوک است این روایت دال بر برائت در آن نیست. مرحوم شیخ مثال زده است که اگر امر فائته مردد بین زیاده و نقیصه باشد روایت حکم به لزوم انجام زیاده می‌کند اما اگر کسی در اصل فوت شک داشت روایت حکم به لزوم انجام نمی‌کند.

روایت دیگری که در این طایفه جا دارد موثقه عبدالله بن وضاح است:

عَنْهُ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَضَّاحٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع يَتَوَارَى الْقُرْصُ وَ يُقْبِلُ‏ اللَّيْلُ‏ ثُمَّ يَزِيدُ اللَّيْلُ ارْتِفَاعاً وَ تَسْتَتِرُ عَنَّا الشَّمْسُ وَ تَرْتَفِعُ فَوْقَ الْجَبَلِ حُمْرَةٌ وَ يُؤَذِّنَ عِنْدَنَا الْمُؤَذِّنُونَ فَأُصَلِّي حِينَئِذٍ وَ أُفْطِرُ إِنْ كُنْتُ صَائِماً أَوْ أَنْتَظِرُ حَتَّى تَذْهَبَ الْحُمْرَةُ الَّتِي فَوْقَ الْجَبَلِ فَكَتَبَ إِلَيَّ أَرَى لَكَ أَنْ تَنْتَظِرَ حَتَّى تَذْهَبَ الْحُمْرَةُ وَ تَأْخُذَ بِالْحَائِطَةِ لِدِينِكَ. (تهذیب الاحکام جلد ۲ صفحه ۲۵۹)

روایت از نظر سندی خوب است و موثقه است.اما آیا احتیاط را در مدعای اخباری اثبات می‌کند؟ در این روایت چند احتمال وجود دارد: یک احتمال این است که روایت ناظر به شبهات موضوعیه است که در این صورت وجوب احتیاط و حکم به صبر علی القاعده است حال یا به مقتضای استصحاب یا به خاطر احتیاط.

سائل می‌داند که وقت مغرب چه موقع است اما نمی‌داند وقت مغرب موضوعا محقق شده است یا نشده است؟ مثل اینکه فرد می‌گوید نمی‌دانم قرص آفتاب مستتر شده است یا نه؟ خصوصا که فرد در مقابلش کوهی بوده است که احتمال می‌داده‌ است کوه مانع بوده است و آفتاب هنوز مستتر نشده است.

سوال راوی از شبهه موضوعیه است و حضرت فرموده‌اند باید صبر کنی تا یقین به دخول وقت پیدا کنی. اگر منظور از روایت این باشد ربطی به وجوب احتیاط در شبهات حکمیه ندارد. مرحوم آقای صدر اصرار دارند این احتمال در روایت قابل اعتناء است و می‌فرمایند اگر سوال از شبهه حکمیه باشد بود و نبود کوه تاثیری ندارد.

اما حق این است که این طور نیست و راوی کوه را برای شک در استتار قرص فرض نکرده است بلکه حمره بالای کوه را فرض کرده است و ممکن است حمره مشرقیه منظور باشد. راوی می‌گوید علاوه بر استتار قرص، حمره مشرقیه هم شروع به حرکت کرده است.

لذا این احتمال در روایت وجود ندارد.

احتمال دوم این است که راوی ناظر به حمره مغربیه باشد. یعنی راوی می‌داند که قرص مستتر شده است ولی حمره مغربیه باقی است. آیا باید صبر کرد؟ همان چیزی که مسلک خطابیه بوده است.

این احتمال فی حد نفسه بعید است چون این احتمال در هیچ موردی از امام صادر نشده است و حتی تقیه هم نبوده است بلکه آنچه بوده است اشتباه خطابیه در این مورد بوده است.

علاوه که در روایت گفته است ترتفع الحمرة فوق الجبل و حمره مغربیه بالا نمی‌رود بلکه در جای خودش معدوم می‌شود و حمره مشرقیه است که به سمت بالا حرکت می‌کند تا از بین برود.

بعد از اینکه حمره مشرقیه معدوم می‌شود تا حدود یک ساعت حمره مغربیه باقی است و بعد معدوم می‌شود نه اینکه مرتفع می‌شود. حمره مشرقیه است که ارتفاع پیدا می‌کند و حرکت می‌کند.

و اگر این احتمال هم بود روایت باید حمل بر تقیه می‌شد.

احتمال سوم که مطابق مختار اخباری است این است که راوی می‌گوید قرص آفتاب مستتر شده است و هوا تاریک شده است تا مقداری که حمره مشرقیه حرکت کرده است و تا بالای کوه آمده است آیا جواز افطار هست؟ حضرت فرموده‌اند باید احتیاط کند.

شبهه حکمیه است یعنی آیا جواز افطار و جواز نماز در این موقع هست؟ حضرت حکم به احتیاط کرده‌اند.

(لزوما لازم نیست شبهه مفهومیه تصور کرد یعنی از مفهوم شب سوال کرده باشد بلکه ممکن است شبهه حکمیه غیر مفهومیه باشد.)

ظاهر روایت همین است اما آیا این ظاهر قابل التزام است؟ امام در شبهه حکمیه باید حکم را مشخص کند نه اینکه حکم به احتیاط کند. معنا ندارد امام شبهات حکمیه و در وقایع خاص حکم به احتیاط کند و لذا ناچار به تصرف در روایت هستیم. جواب از این اشکال این است که تعبیر حضرت به احتیاط در شبهه حکمیه به خاطر تقیه بوده است.

حضرت به خاطر تقیه نمی‌توانسته است حکم واقعی را با تعبیر صریح بیان کند. تعبیر امام به احتیاط تعبیر تقیه‌ای است اما حکمی که امام بیان کرده‌اند حکم واقعی است. اما چون نمی‌توانسته‌اند حکم واقعی را با تعبیر خودش بیان کنند در تعبیر تقیه کردند.

یا اینکه جواب بدهیم که حضرت می‌خواهند استدلال را هم به مخاطب نشان بدهند که چطور در مقابل اهل سنت استدلال کند و استدلال به احتیاط کند. و این استدلال در این مورد صحیح است. یعنی وظیفه مسملین در این مورد احتیاط است چون مسلمین باید مطابق نظر ائمه فتوا بدهند و نمی‌توانند به اصل برائت عمل کنند. حکم واقعی این است که باید صبر کنند و اگر هم شک داشته باشند باید فحص کنند و روایات ائمه ما نیز در محدوده فحص آنها باید باشد چون حداقل روایت منقول از پیامبر است پس باید فحص کنند و نباید حکم به برائت کنند.

جلسه هفتاد و نهم ۱۸ اسفند ۱۳۹۲

منتشرشده در اصول سال ۹۳-۱۳۹۲

ادله احتیاط: روایات

بحث در روایتی بود که از عبدالرحمن بن حجاج نقل شده است. گفتیم روایت از نظر سندی صحیح است. فقره آخری که در روایت نقل شده بود می‌توانست دلیل برای وجوب احتیاط باشد. گفتیم دو اشکال به استدلال به این روایت مطرح شده است یکی اینکه روایت در فرض تمکن از فحص است و این غیر از مدعای اصولی است. همه قبول دارند در فرض تمکن از فحص باید احتیاط کرد و روایت هم می‌گوید قبل از فحص در فرض تمکن از فحص باید احتیاط کرد.

اشکال دوم این بود که مفاد روایت فتوای به وجوب احتیاط در موارد شبهات نیست بلکه حکم به احتیاط در فتوی است. و لا اقل این است که این احتمال نیز در روایت مطرح است بنابراین روایت نمی‌تواند دلیل برای وجوب احتیاط باشد. (بحوث فی علم الاصول جلد ۵ صفحه ۱۰۱)

این دو اشکال به بیان دیگری در کلام مرحوم شیخ نیز ذکر شده است. (فرائد الاصول جلد ۲ صفحه ۷۹)

اما به نظر می‌رسد این دو اشکال ناتمام باشد.

اشکال اول این است که از کجای این روایت چنین استفاده‌ای شده است؟ نهایت این است که ادعا شود اذا اصبتم مثل هذا چون بعدش امام گفته است حتی تسالوا عنه نشان می‌دهد که تمکن از فحص مفروض است. ولی این خلط بین حکم وضعی و حکم تکلیفی است. در روایت فرض نشده است که تمکن از فحص مفروض است. مثلا آیه شریفه نبأ که می‌گوید اگر فاسق خبری آورد باید تبین کرد معنایش این است که تمکن از تبین مفروض است؟ معنای آیه این است که عمل به خبر فاسق منوط به تبین است و اگر تبین امکان نداشت عمل به خبر فاسق نیز ممکن نیست. تمکن از تبین در آیه شریفه مفروض نیست. اگر آیه ناظر به حکم تکلیفی باشد یعنی می‌گفت فحص کنید همان طور که مثلا امر به نماز می‌کند می‌گفتیم که احکام تکلیفی ناظر به فرض قدرت هستند و در فرض تمکن وارد می‌شوند. هر چند این نیز قابل منع است اما باز هم جای بیان داشت اما اینجا حکم وضعی است نه تکلیفی.

امام می‌فرمایند اگر به واقعه‌ای که حکمش را نمی‌دانید برخورد کردید باید احتیاط کنید تا بپرسید. و در آن مفروض نیست که تمکن از سوال و فحص هست.

غایت اینجا می‌گوید تا سوال نکنید حق رجوع به اصل برائت ندارید نمی‌گوید اگر تمکن از سوال نداشتید به اصل برائت عمل کنید.

اطلاق شرطیت اقتضاء می‌کند که در صورت عدم تمکن از شرط، مشروط ساقط می‌شود نه اینکه شرط ساقط شود. وضو که شرط نماز است اقتضاء می‌کند که اگر تمکن از وضو نبود نماز مشروط به وضو ساقط است نه اینکه شرطیت وضو ساقط باشد.

لسان روایت، لسان حکم وضعی است و می‌گوید اصل برائت حجت نیست مگر در فرض تمکن از سوال پس جایی که تمکن از سوال نیست حجیت هم نیست نه اینکه اگر تمکن از سوال نبود اصل برائت حجت است بدون سوال.

و لذا این جواب اول به استدلال به روایت ناتمام است.

اما اشکال دوم نیز ناتمام است. اذا اصبتم مثل هذا ... گفتند دلالت بر احتیاط وقتی تمام است که هذا اشاره به آن واقعه‌ای باشد که حکمش را نمی‌دانیم در حالی که احتمال دارد منظور از هذا مساله فتوی باشد یعنی اگر از شما سوال کردند در مورد واقعه‌ای که حکمش را نمی‌دانستید احتیاط در فتوی کنید و به غیر علم فتوی ندهید تا سوال کنید و حکم مساله را بدانید.

این اشکال نیز ناتمام است. اگر مفاد روایت این احتمال باشد که منظور از هذا فتوی در واقعه‌ای باشد که حکمش مجهول است فرض روایت این است که اگر به واقعه‌ای این چنین برخورد کردیم یعنی حق فتوی نیست تا حکم مساله روشن شود. فرض روایت جایی است که سوال از شبهه حکمیه شده است و از فقیه سوال شده است و فقیه نمی‌داند که حکم در مساله چیست. و این دقیقا همان موردی است که اصولی می‌گوید بعد از فحص حکم به برائت می‌شود. در حالی که در روایت گفته است حق ندارید فتوای به برائت بدهید و باید احتیاط کنید. اگر در قضیه‌ای که حکمش مجهول است اصل برائت باشد حضرت باید می‌فرمودند در آن فتوای به برائت دهید نه اینکه بفرمایند فتوی ندهید تا حکمش را بپرسید. مفاد این جواب امام این است که اصل برائت در این موارد حجت نیست. اگر شارع حکم به رفع ما لایعلمون داده باشد چرا شارع باید بگوید در قضیه‌ای که فحص کرده است فتوای به برائت ندهد؟! پس معلوم است که از نظر امام حکم به برائت تمام نبوده است و لذا جلوی فتوای به آن را گرفته‌اند.

و همین که حکم به برائت ثابت نباشد برای وجوب توقف در مساله کافی است و لازم نیست اثبات کنیم که احتیاط هم واجب است.

اما با این حال استدلال به روایت بر برائت ناتمام است و اشکال دیگری بر این استدلال وارد است و آن اینکه فرض روایت جایی است که لم تدروا یعنی جایی که وظیفه را نه واقعا و نه ظاهرا نمی‌دانید. فرض روایت این نیست جایی که حکم واقعی را نمی‌دانید بلکه یعنی جایی که وظیفه را نمی‌دانید چه به حکم واقعی و چه به حکم ظاهری.

روایت نگفته است جایی که حکم واقعی را نمی‌دانید احتیاط کنید بلکه می‌گوید جایی که وظیفه را نمی‌دانید چه حکم واقعی باشد و چه حکم ظاهری باشد در اینجا باید احتیاط کنید.

با این بیان روایت می‌تواند ناظر به شبهات قبل از فحص باشد و یا اینکه وزان روایت این است که فتوای به غیر علم جایز نیست اما علم اعم از علم به حکم واقعی و حکم ظاهری است و اگر جایی حکم ظاهری مشخص باشد فتوای به آن فتوای به غیر علم نیست لذا در موارد حکم به برائت، فتوای به برائت فتوای به غیر علم نیست.

این روایت مورود ادله برائت خواهد بود.

جلسه هفتاد و هشتم ۱۷ اسفند ۱۳۹۲

منتشرشده در اصول سال ۹۳-۱۳۹۲

ادله احتیاط: روایات

طایفه اول از روایات احتیاط، روایاتی بود که موضوع آنها همان موضوع ادله برائت است یعنی همان عنوان ما لا یعلمون در این دسته موضوع قرار گرفته است و در این موضوع حکم به توقف شده است. گفته شد این لسان معارض با ادله وجوب برائت است.

به نظر ما این طایفه از روایات دلالتی بر وجوب احتیاط ندارد و معارضه‌ای هم با ادله برائت ندارد. آنچه در این روایات آمده است این است که نسبت به ما لا یعلم توقف کنید و سکوت کنید و قول به غیر علم نداشته باشید و این منافات با رخصت عملی و اباحه ظاهری ندارد. آنچه در این طایفه آمده است این است که نسبت به ما لا یعلمون توقف کنید نه اینکه نسبت به قضیه‌ای که حکم واقعی‌اش را نمی‌دانید توقف کنید.

آنچه در تقریب استدلال گذشت مغالطه است. اگر در این روایات آمده بود آنچه حکم واقعی آن را نمی‌دانید توقف کنید این حرف درست بود اما این روایات می‌گوید آنچه را نمی‌دانید نسبت به همانچه که نمی‌دانید توقف کنید. بین این دو تعبیر تفاوت وجود دارد.

مبنای احتیاط این است که روایات بگویند در قضیه و مساله‌ای که حکم واقعی‌اش را نمی‌دانید توقف کنید اما آنچه مستفاد از این روایات است این است که در آنچه علم ندارید (که در محل بحث ما حکم واقعی است) توقف کنید یعنی در حکم واقعی این مساله توقف کنید و سکوت کنید. آنچه معلوم نیست حکم واقعی است. یعنی این روایات می‌گویند در حرمت واقعی که غیر معلوم است توقف کنید و از گمان و ظن بپرهیزید. و لذا اگر شارع در مساله‌ای جعل حلیت و اباحه ظاهری کرد منافاتی با این ندارد چون حلیت و اباحه ظاهری نفی حکم واقعی نیست بلکه نفی تنجز است. اگر ما حکم واقعی شرب تتن را نمی‌دانیم باید نسبت به حکم واقعی که برای ما مجهول است توقف کنیم اما این منافاتی ندارد که حکم به اباحه ظاهری کنیم.

در این روایات گفته‌ است نسبت به آنچه مشکوک است باید توقف کرد نه اینکه نسبت به قضیه‌ای که حکم واقعی‌اش مجهول است توقف کنید.

در محل بحث ما آنچه مجهول و مشکوک است حکم واقعی مساله است و لذا باید در آن توقف کرد ولی این به معنای لزوم توقف و احتیاط در آن قضیه نیست و اشکالی ندارد ما در آن مساله اباحه ظاهری داشته باشیم و توقف نکنیم.

پس مغالطه اینجا روشن شد. کبری این است که هر آنچه را نمی‌دانید در آنچه نمی‌دانید توقف کنید اما صغری این است که ما حکم واقعی مساله را نمی‌دانیم. پس باید در حکم واقعی مساله توقف کرد نه اینکه در آن مساله توقف کرد.

مفاد این روایات از قبیل ادله نهی از قول به غیر علم است.

این جواب عام از این طایفه بود علاوه که در خصوص برخی از این روایات نکات خاص دیگری وجود دارد. مثلا در این روایت  لَوْ أَنَّ الْعِبَادَ إِذَا جَهِلُوا وَقَفُوا وَ لَمْ يَجْحَدُوا لَمْ يَكْفُرُوا. می‌گوید آنچه به آن جهل دارید را انکار نکنید و جحود در مقابل آن نداشته باشید. اگر کسی نفی تنجز کند و حکم به ترخیص کند به معنای انکار و جحود حکم واقعی نیست.

این روایت می‌گوید با عدم ثبوت امری ضد آن ثابت نمی‌شود و لذا نباید حکم به نفی کرد.

حاصل کلام اینکه منافاتی بین مجهول بودن حکم واقعی و توقف در آن و نفی تنجز و حکم به اباحه ظاهری وجود ندارد.

و در برخی از این روایات بعید نیست مورد جایی باشد که مکلف تمکن از فحص دارد اما آنچه محل بحث ما هست جایی است که مکلف فحص کرده است و چیزی نیافته‌ است. اصولی نیز در جایی که فرد تمکن از فحص دارد و از حصول حجت مایوس نیست قائل به برائت نیست.

بنابراین طایفه اول از روایات نمی‌تواند دلیل برای وجوب احتیاط باشد.

طایفه دوم از روایات:

این طایفه متضمن امر به احتیاط در ما لایعلمون است. مثلا حرمت شرب تتن را که نمی‌دانیم باید احتیاط کنیم. موضوع این طایفه از روایات نیز ما لایعلمون است اما حکم آن احتیاط است و در طایفه اول حکم وجوب توقف بود. و احتیاط به این است که فرد مرتکب نشود و احتیاط کند.

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ رَجُلَيْنِ أَصَابَا صَيْداً وَ هُمَا مُحْرِمَانِ الْجَزَاءُ بَيْنَهُمَا أَوْ عَلَى كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا جَزَاءٌ قَالَ لَا بَلْ عَلَيْهِمَا أَنْ يَجْزِيَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا الصَّيْدَ قُلْتُ إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا سَأَلَنِي عَنْ ذَلِكَ فَلَمْ أَدْرِ مَا عَلَيْهِ فَقَالَ إِذَا أَصَبْتُمْ مِثْلَ هَذَا فَلَمْ تَدْرُوا فَعَلَيْكُمْ بِالاحْتِيَاطِ حَتَّى تَسْأَلُوا عَنْهُ فَتَعْلَمُوا. (وسائل الشیعة جلد ۲۷ صفحه ۱۵۴ حدیث ۱)

این روایت که از نظر سندی معتبر است و شاید یکی از بهترین ادله برای قائلین به احتیاط باشد. در این روایت امام فرموده‌اند در واقعه‌ای که حکمش را نمی‌دانید احتیاط کنید تا بپرسید و حکمش را بفهمید. پس مفاد روایت این است که در موارد شک باید احتیاط کرد.

مورد روایت شبهه وجوبیه است و لذا حتی مثل صاحب وسائل که از اخباریین است در این مورد قائل به وجوب احتیاط نیست و اینکه چرا اینجا این روایت را ذکر کرده است مشخص نیست. و لذا حتی اخباریین نیز حکم روایت نسبت به موردش را قبول ندارند اما از آن عموم فهمیده‌اند و شبهه وجوبیه را تخصیص زده‌اند.

مرحوم صاحب وسائل این روایت را به سند دیگری از مرحوم کلینی نیز نقل کرده است و شیخ نیز به سندش از علی بن سندی نقل کرده است.

می‌توان ادعا کرد قطع به صدور این روایت از معصوم علیه السلام وجود دارد.

اما آیا این روایت می‌تواند دلیل بر وجوب احتیاط باشد؟ دیگران نیز این روایت را دلیل وجوب احتیاط نمی‌دانند و به این روایت اشکالاتی مطرح کرده‌اند. از جمله مرحوم آقای صدر این گونه اشکال کرده است:

این روایت دلالت بر وجوب احتیاط در شبهات بدوی ندارد چون اولا مفاد این روایت این است که این روایت در جایی فرض شده است که فحص ممکن است و در این فرض امام حکم به وجوب احتیاط کرده‌اند چون حضرت فرموده‌اند تا سوال کنید پس جایی فرض شده است که فحص ممکن است و این غیر از فرض اصولی در حکم به برائت است.

و ثانیا استدلال مبتنی بر این است که اذا اصبتم مثل هذا یعنی اگر قضیه‌ای این گونه اتفاق افتاد و حکم آن را ندانستید احتیاط کنید. مثلا نمی‌دانید کفاره واجب است یا نیست احتیاط کنید اگر این طور بود روایت منافات با برائت داشت اما شاید روایت این طور باشد که اگر قضیه‌ای این چنین واقع شد و مورد استفتاء‌ قرار گرفتید فتوای بدون علم ندهید. یعنی مفاد روایت حکم به احتیاط در فتوی است نه فتوای به احتیاط. چون در روایت می‌گوید بعضی از اصحاب از من سوال کردند و من ندانستم حکم مساله چیست. اینکه می‌فرمایند اذا اصبتم مثل هذا یعنی اگر مثل این مساله مورد سوال قرار گرفتید و حکم را ندانستید احتیاط کنید و فتوا ندهید تا سوال کنید. (مرحوم مجلسی اول در روضة المتقین جلد ۴ صفحه ۴۸۸ و مجلسی دوم در مراة العقول جلد ۱۷ صفحه ۳۸۳ و ملاذ الاخیار جلد ۸ صفحه ۵۲۶ همین احتمال را مطرح کرده‌اند.)

حاصل اینکه اشکال مرحوم آقای صدر این است که مفاد روایت احتیاط در افتاء است نه فتوای به احتیاط.

اشکال دومی که از ایشان نقل شد واقعا اشکال به جایی است. (بحوث فی علم الاصول جلد ۵ صفحه ۱۰۱)

جلسه هفتاد و هفتم ۱۴ اسفند ۱۳۹۲

منتشرشده در اصول سال ۹۳-۱۳۹۲

ادله احتیاط: روایات

بحث در روایات وجوب احتیاط بود. مرحوم آخوند این روایات را به دو دسته تقسیم کردند و دلالت آنها را بر وجوب احتیاط ناتمام دانسته‌اند و فقط یک طایفه از آن را بر برائت عقلی مقدم دانست.

ما گفتیم بررسی آنها مستدعی تقسیم دیگری است و لذا گفتیم این روایات چند طائفه هستند و طایفه اول آنها روایاتی است که موضوع آنها همان موضوع روایات دال بر برائت است.

در این روایات عنوان «ما لا یعلمون» موضوع امر به توقف قرار گرفته است. و روشن است که این روایات با روایات برائت ناسازگاری دارد.

در وسائل در باب ۱۲ از ابواب صفات القاضی این روایات مذکور هستند. از جمله:

 سُلَيْمُ بْنُ قَيْسٍ الْهِلَالِيُّ فِي كِتَابِهِ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع قَالَ لِأَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ يَا أَخَا عَبْدِ قَيْسٍ إِنْ وَضَحَ لَكَ أَمْرٌ فَاقْبَلْهُ وَ إِلَّا فَاسْكُتْ تَسْلَمْ وَ رُدَّ عِلْمَهُ إِلَى اللَّهِ فَإِنَّكَ أَوْسَعُ مِمَّا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ.  (وسائل الشیعة جلد ۲۷ صفحه ۱۶۴ حدیث ۴۰)

نسبت به کتاب سلیم بن قیس بحث وجود دارد و بعضی آن را کتاب متروک در عمل اصحاب دانسته‌اند اما مشکل اساسی این کتاب این است که راوی این کتاب ابان بن ابی عیاش است که توثیق ندارد. اما شخص معروف و شاخصی بوده است.

نعمانی تعبیری دارند که ظاهر آن این است که کتاب سلیم کتاب مرجع در نزد شیعه بوده است و معروف و مورد توجه است. و تعبیر به اصل من اصول الشیعة دارند.

 أن كتاب سليم بن قيس الهلالي أصل من أكبر كتب الأصول التي رواها أهل العلم من حملة حديث‏ أهل البيت ع و أقدمها لأن جميع ما اشتمل عليه هذا الأصل إنما هو عن رسول الله ص و أمير المؤمنين ع و المقداد و سلمان الفارسي و أبي ذر و من جرى مجراهم ممن شهد رسول الله ص و أمير المؤمنين ع و سمع منهما و هو من الأصول التي ترجع الشيعة إليها و يعول عليها (الغیبة للنعمانی صفحه ۱۰۱)

و مشکلی که در کتاب سلیم هست این است که مثلا قضایی در آن نقل شده است که با شواهد تاریخی ناسازگار است مثل قضیه‌ای که از محمد بن ابی بکر نقل شده است که اصلا سن او به قضیه‌ای که نقل شده است نمی‌رسد که در این مورد احتمال تحریف هست.

و مورد دیگر این است که در کتاب سلیم روایاتی هست که ظاهر آنها این است که ائمه علیهم السلام سیزده نفر هستند. که این نیز توجیه شده است که ۱۳ نفر بودن به لحاظ در نظر گرفتن خود پیامبر است که ایشان نیز امام بوده‌اند. و نعمانی در کتابش روایاتی از آن کتاب نقل کرده است که دال بر این هستند که ائمه ۱۲ نفر هستند.

روایت بعدی:

وَ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْمِسْمَعِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنِ الرِّضَا ع فِي حَدِيثِ اخْتِلَافِ الْأَحَادِيثِ قَالَ وَ مَا لَمْ تَجِدُوهُ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ هَذِهِ الْوُجُوهِ فَرُدُّوا إِلَيْنَا عِلْمَهُ فَنَحْنُ أَوْلَى بِذَلِكَ وَ لَا تَقُولُوا فِيهِ بِآرَائِكُمْ وَ عَلَيْكُمْ بِالْكَفِّ وَ التَّثَبُّتِ وَ الْوُقُوفِ وَ أَنْتُمْ طَالِبُونَ بَاحِثُونَ حَتَّى يَأْتِيَكُمُ الْبَيَانُ مِنْ عِنْدِنَا. (وسائل الشیعة جلد ۲۷ صفحه ۱۶۵ حدیث ۳۵)

در این روایت فقط مسمعی محل بحث است و باقی ثقه هستند. که البته مرحوم صدوق عبارتی دارند که ظاهر در این است که کتاب او از نظر استادش قابل اعتماد بوده است.

روایت بعدی:

وَ فِي كِتَابِ التَّوْحِيدِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع مَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ قَالَ أَنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَ يَقِفُوا عِنْدَ مَا لَا يَعْلَمُونَ. (وسائل الشیعة جلد ۲۷ صفحه ۱۶۳ حدیث ۳۲)

علی بن اسماعیل و معلی بن محمد توثیق صریح ندارند. اما راه‌های مختلفی برای توثیق آنها هست. این روایت را به سند دیگری از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.

وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ قَالَ‏ أَنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَ يَكُفُّوا عَمَّا لَا يَعْلَمُونَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فَقَدْ أَدَّوْا إِلَى اللَّهِ حَقَّهُ. (وسائل الشیعة جلد ۲۷ صفحه ۱۵۵ حدیث ۴)

أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ قَالَ حَقُّ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَنْ يَقُولُوا بِمَا يَعْلَمُونَ وَ يَكُفُّوا عَمَّا لَا يَعْلَمُونَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فَقَدْ وَ اللَّهِ أَدَّوْا إِلَيْهِ حَقَّهُ. (وسائل الشیعة جلد ۲۷ صفحه ۱۶۸ روایت ۴۹)

وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّيَّارِ أَنَّهُ عَرَضَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بَعْضَ خُطَبِ أَبِيهِ- حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَوْضِعاً مِنْهَا قَالَ لَهُ كُفَّ وَ اسْكُتْ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّهُ لَا يَسَعُكُمْ فِيمَا يَنْزِلُ بِكُمْ مِمَّا لَا تَعْلَمُونَ إِلَّا الْكَفُّ عَنْهُ وَ التَّثَبُّتُ وَ الرَّدُّ إِلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى- حَتَّى يَحْمِلُوكُمْ فِيهِ عَلَى الْقَصْدِ وَ يَجْلُوَ عَنْكُمْ فِيهِ الْعَمَى وَ يُعَرِّفُوكُمْ فِيهِ الْحَقَّ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (وسائل الشیعة جلد ۲۷ صفحه ۱۵۵ حدیث ۳)

وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوْ أَنَّ الْعِبَادَ إِذَا جَهِلُوا وَقَفُوا وَ لَمْ يَجْحَدُوا لَمْ يَكْفُرُوا. (وسائل الشیعة جلد ۲۷ صفحه ۱۵۸ حدیث ۱۱)

وَ عَنْ عَلِيٍّ ع فِي خُطْبَةٍ لَهُ فَلَا تَقُولُوا مَا لَا تَعْرِفُونَ فَإِنَّ أَكْثَرَ الْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُونَ إِلَى أَنْ قَالَ فَلَا تَسْتَعْمِلِ الرَّأْيَ فِيمَا لَا يُدْرِكُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَ لَا تَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ الْفِكَرُ. (وسائل الشیعة جلد ۲۷ صفحه ۱۶۰ حدیث ۱۹)

وَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ فِي وَصِيَّتِهِ لِوَلَدِهِ الْحَسَنِ يَا بُنَيَّ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لَا تَعْرِفُ وَ الْخِطَابَ فِيمَا لَا تُكَلَّفُ وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَتَهُ فَإِنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلَالِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْأَهْوَالِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ ابْدَأْ قَبْلَ ذَلِكَ بِالاسْتِعَانَةِ بِإِلَهِكَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَيْهِ فِي تَوْفِيقِكَ وَ تَرْكِ كُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْكَ فِي شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْكَ إِلَى ضَلَالَةٍ. (وسائل الشیعة جلد ۲۷ صفحه ۱۶۰ حدیث ۲۱)

وَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ‏ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ  لَا يُفْلِحُ مَنْ لَا يَعْقِلُ وَ لَا يَعْقِلُ مَنْ لَا يَعْلَمُ إِلَى أَنْ قَالَ وَ مَنْ فَرَّطَ تَوَرَّطَ وَ مَنْ خَافَ الْعَاقِبَةَ تَثَبَّتَ عَنِ التَّوَغُّلِ فِيمَا لَا يَعْلَمُ وَ مَنْ هَجَمَ عَلَى أَمْرٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ جَدَعَ أَنْفَ نَفْسِهِ وَ مَنْ لَمْ يَعْلَمْ لَمْ يَفْهَمْ وَ مَنْ لَمْ يَفْهَمْ لَمْ يَسْلَمْ وَ مَنْ لَمْ يَسْلَمْ لَمْ يُكْرَمْ وَ مَنْ لَمْ يُكْرَمْ (تُهْضَمْ وَ مَنْ تُهْضَمْ) كَانَ أَلْوَمَ وَ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ كَانَ أَحْرَى أَنْ يَنْدَمَ. (وسائل الشیعة جلد ۲۷ صفحه ۱۵۵ حدیث ۵)

جلسه هفتاد و ششم ۱۳ اسفند ۱۳۹۲

منتشرشده در اصول سال ۹۳-۱۳۹۲

ادله احتیاط: روایات

مرحوم آخوند جواب مشترکی به روایات بیان کردند و آن اینکه امر به احتیاط در این روایات ارشادی است یعنی حکم جدیدی با قطع نظر از حکم مفروض در قضیه جعل نمی‌کند. وزان امر به احتیاط در این روایات وزان ادله‌ای است که می‌گوید به اوامر شرع عمل کنید. همان طور که آن ادله منظورشان این نیست که به اوامر مستحب شرع عمل کنید اینجا نیز حکم به انجام احتیاط یعنی به اوامری و تکالیفی که در مورد احتیاط هست را انجام دهید در مواردی که احتیاط واجب است باید احتیاط کنید و جایی که احتیاط مستحب است خوب است احتیاط کنید.

و اگر این بیان را نداشته باشیم اخباری باید متلزم به تخصیص این روایات باشد در حالی که برخی از این روایات قابل تخصیص نیستند چگونه روایت من ترک الشبهات در هلکات واقع نمی‌شود و کسی که مرتکب شبهات شود در هلکات واقع می‌شود یا روایت وقوف در شبهات بهتر از اقتحام در هلکات است تخصیص بزنیم و بگوییم مگر در شبهات وجوبیه؟!!

مرحوم آخوند می‌فرمایند این اوامر ارشاد به آن اوامری است که شارع متفرقا به نحو وجوب یا استحباب برای احتیاط دارد. یا مواردی که وجوب احتیاط به حکم عقل مفروض است و خود این ادله متضمن حکم جدیدی به وجوب احتیاط نیست.

اشکال: خود این دلیل کاشف از جعل احتیاط در رتبه سابق است. یعنی هر چند خود این امر به احتیاط جعل احتیاط نباشد با این حال کشف از جعل احتیاط در رتبه سابق است و از موارد ثبوت عقوبت و هلکه در موارد شبهات کشف می‌شود که شارع در این موارد جعل احتیاط کرده است چون اگر در این موارد وجوب احتیاط نباشد احتمال هلکه و عقوبت نیست.

جواب: مرحوم آخوند می‌فرمایند اگر شارع در رتبه سابق جعل احتیاط کرده باشد فرض این است که به دست ما نرسیده است و قاعده قبح عقاب همان طور که اگر شارع جعل وجوب نماز کند و آن وجوب به ما نرسد اقتضاء می‌کند که عقاب بر آن قبیح باشد و عقاب بلا بیان باشد اینجا نیز که وجوب احتیاط به دست ما نرسیده است عقاب بر وجوب احتیاط و بر واقعی که برای آن جعل احتیاط شده است عقاب بلا بیان است در نتیجه جعل وجوب احتیاط در واقع برای رفع ید از قاعده قبح عقاب بلا بیان کافی نیست. و خود این روایات صالح برای وصول حکم به وجوب احتیاط نیست چون در موضوع آنها هلکه را فرض کرده است و معنا ندارد برای ما مشخص کند در کجا هلاکت هست و در کجا نیست. هلکه باید در رتبه سابق بر احتیاط مفروض باشد و اگر قرار باشد خود هلاکت با این دلیل ثابت شود یعنی در رتبه خود آن باشد و این محال است.

در حقیقت این روایات صلاحیت برای کشف انی از وجوب احتیاط ندارند.

ما گفتیم روایت مسعدة بن زیاد از نظر سندی معتبر است و مهم بیان دلالت روایت است. این روایت جدای از اشکالی که بعد مطرح خواهیم کرد اگر ما باشیم و اشکال مرحوم آخوند، ایشان اشکال کردند که روایت در جایی احتیاط را واجب دانسته است که هلکه مفروض باشد.

عرض ما این است که شما برای وجوب احتیاط جعل سابق نیاز دارید اما وصول سابق نیاز نیست. آنچه هست باید امر شارع به احتیاط به دست مکلف برسد و در ظرف عمل باید واصل باشد و خود این روایت که می‌گوید در شبهات بدوی عقوبت مفروض است معنایش این است که در رتبه سابق جعل احتیاط شده است که الان عقوبت مفروض است و آن جعل احتیاط الان با این روایت واصل شد هر چند خودش نمی‌تواند جعل وجوب احتیاط کند. بعد از جعل احتیاط در واقع، ما نیازمند وصول هستیم و با همین کلام واصل می‌شود. جعل باید در رتبه سابق باشد اما معنا ندارد وصول در رتبه سابق باشد وصول اصلا رتبه ندارد بلکه زمان است و وجوب احتیاط باید در زمان عمل واصل باشد.

اما اینکه مرحوم آخوند فرمود در روایت فرض شده است در جایی که هلاکت هست باید احتیاط کرد این طور نیست. بلکه دلالت دارد در همه شبهات هلاکت هست. چون در روایت گفته است در شبهات توقف کنید. یعنی هر کجا عنوان شبهه صدق کرد توقف کنید و این را تعلیل کرد که چرا باید در تمام شبهات توقف کرد؟ چون در ارتکاب شبهات معرضیت وقوع در هلاکت وجود دارد.

مرحوم آخوند روایت را این طور معنا کرد که در شبهه‌ای که در آن هلاکت هست توقف کنید و بعد فرمودید که هلاکت در رتبه سابق مفروض است و نمی‌گوید کجا هلاکت هست و کجا نیست. در حالی که روایت این نیست بلکه روایت می‌گوید در شبهه توقف کنید چون در شبهه احتمال هلاکت هست. از عموم تعلیل استفاده‌ می‌کنیم که در تمام شبهاتی که شارع امر به احتیاط در آنها کرده است هلاکت هست. بله خاصیت تعلیل این است که اگر جایی از خارج احراز کردیم که اینجا هلاکت نیست می‌گوییم اینجا وجوب توقف و احتیاط نیست. این حرف مرحوم آخوند از این قبیل است که بگوییم احل الله البیع یقینا شارع نمی‌گوید بیع باطل هم حلال است پس فقط بیع صحیح را حلال می‌داند بنابراین نمی‌توانیم در موارد مشکوک به این اطلاق عمل کرد و گفت این حلال است چون باید در رتبه سابق مشخص باشد که این بیع صحیح است یا فاسد است. در حالی که خود ایشان هم در آنجا گفته است که این روایت می‌گوید هر بیع عرفی صحیح است و مواردی که حکم به فساد آن شده است تقیید این اطلاق است. اینجا هم همین طور است ابتداء گفته است در هر شبهه‌ای توقف کنید چون در شبهات هلاکت وجود دارد.

بنابراین تا اینجا به نظر ما اشکالات آخوند و شیخ به روایات وجوب احتیاط وارد نیست.

اما باید بحث را مفصل بررسی کنیم تا بتوانیم حق در مساله را روشن کنیم.

حدود ۶۰ روایت در وسائل مذکور است به اسم باب وجوب توقف و احتیاط در فتوا و قضاء و عمل.

این روایات چند دسته‌اند:

یک دسته از این روایات متضمن مطلبی در قبال حدیث رفع هستند. در این طایفه از نصوص می‌گوید در جایی که علم ندارید توقف کنید. یعنی همان عنوان ما لا یعلمون را اخذ کرده است و در آن حکم به وجوب توقف کرده است.

هشت روایت متضمن این مضمون هستند و بعضی از آنها از نظر سندی معتبر هستند.

جلسه هفتاد و پنجم ۱۲ اسفند ۱۳۹۲

منتشرشده در اصول سال ۹۳-۱۳۹۲

ادله احتیاط: روایات

مرحوم آخوند فرمودند روایات مورد استدلال اخباریین به دو دسته تقسیم می‌شوند. طایفه اول روایاتی است که امر به توقف در شبهات کرده است.

عمده آنچه مرحوم آخوند در این طایفه مد نظرش هست معتبره مسعدة بن زیاد است. این روایت را صاحب وسائل در کتاب قضاء در باب وجوب احتیاط در شبهات تحریمیه ذکر کرده است و در این باب روایات متعددی ذکر کرده است که در حقیقت مدرک اخباریین بر وجوب احتیاط است. و مقدار آنها بیش از تواتر است.

و ما بعدا جدای از تقسیم بندی مرحوم آخوند، این روایات را تقسیم خواهیم کرد تا جواب از آنها روشن شود.

و طایفه دوم اخباری است که امر به احتیاط کرده‌اند.

گفتیم برترین روایت در طایفه اول این است:

بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِم‏ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ ع أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ: لَا تُجَامِعُوا فِي النِّكَاحِ عَلَى الشُّبْهَةِ وَ قِفُوا عِنْدَ الشُّبْهَةِ يَقُولُ إِذَا بَلَغَكَ أَنَّكَ قَدْ رَضَعْتَ مِنْ لَبَنِهَا وَ أَنَّهَا لَكَ مَحْرَمٌ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ فَإِنَّ الْوُقُوفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَةِ. (وسائل الشیعة جلد ۲۰ صفحه ۲۵۸)

البته قسمت قفوا عند الشبهة در نقل تهذیب وجود ندارد هم چنین در ملاذ الاخیار هم بدون این فقره نقل شده است اما در نقل وسائل و وافی و روضة المتقین و هدایة الامة این فقره وجود دارد.

در برخی از این روایات تعلیل شده است که وقوف در شبهات بهتر از اقتحام در مهلکه است.

مرحوم آخوند در جواب می‌فرمایند: این طایفه از روایات دال بر وجوب احتیاط نیست بلکه ادله برائت وارد بر این ادله است چون بعد از جریان برائت اینجا مهلکه‌ای نیست.

اما در مورد طایفه دوم باید تفصیل داد. ادله عقلی دال بر قبح عقاب بلا بیان مورود این روایات هستند چون این ادله خود بیان هستند.

و اشاره می‌کنند که مرحوم شیخ این را قبول ندارند و فرموده‌اند اخبار احتیاط نمی‌توانند در مقابل قاعده عقلی قبح عقاب بلا بیان معارض باشند و محکوم قاعده عقلی هستند چون در موارد جهل و عدم علم که امر به احتیاط شده است فرض این است که واقع معلوم نشده است چون امر به احتیاط واقع را مشخص نمی‌کند. این امر به احتیاط یا امر مقدمی است و یا تکلیف نفسی است.

اگر امر مقدمی باشد واقع شبهه مشخص نمی‌شود و لذا در این صورت اگر عقابی هم باشد عقاب بر امر غیر معلوم است و با امر به احتیاط واقع معلوم نمی‌‌شود و عقل گفت عقاب بر امر غیر معلوم قبیح است. و اگر امر به احتیاط را نفسی بدانیم مدعای اخباری این نیست چون در این صورت عقوبت بر ترک احتیاط عقوبت بر واقع نیست بلکه عقوبت بر ترک تکلیف نفسی است و فرض این است که اخباری عقاب را بر واقع می‌داند و تکالیف واقعی مجهول را منجز می‌داند.

مرحوم آخوند می‌فرمایند این حرف اشتباه است چون وجوب منحصر در این دو قسم نیست بلکه وجوب طریقی هم قابل تصور است و وجوب احتیاط طریقی است مثل وجوب متابعت از اصول عملیه و امارات. و اگر وجوب طریقی باشد باعث تصحیح عقاب بر واقع می‌شود. امر به احتیاط اگر چه واقع را معلوم نمی‌کند اما بیان است و باعث می‌شود قاعده قبح عقاب بلا بیان جاری نباشد.

اگر حرف شیخ درست باشد باید در تمام امارات هم این حرف را بگوید چون آنها هم یا جوبشان یا مقدمی است که باعث نمی‌شود واقع معلوم شود و یا وجوب نفسی است که این مدعای قائلین به حجیت نیست بلکه آنها می‌خواهند بگویند واقع منجز می‌شود.

آخوند می‌فرمایند از نظر ما همین جواب در آنجا هم قابل بیان است که این موارد همه وجوب طریقی دارند و طریق الی الواقع هستند. و لذا ادله وجوب احتیاط وارد بر قاعده قبح عقاب بلا بیان است.

اگر احتیاط وجوب مقدمی باشد بیان نخواهد بود و لذا قاعده قبح عقاب بلابیان موضوع دارد اما جواب آخوند این است که احتیاط وجوب طریقی است و وجوب طریقی بیان است لذا قاعده قبح عقاب بلابیان موضوع نخواهد داشت و ادله احتیاط وارد بر قاعده قبح عقاب بلابیان است.

پس تا اینجا گفتیم این روایات وارد بر برائت عقلی است. اما این روایات معارض دارند و آن ادله معارض یا اخص هستند و یا اظهر هستند.

ادله برائت مختص به شبهات بدوی بعد از فحص است بر خلاف ادله احتیاط که عام هستند و لذا ادله برائت در شبهات بدوی بعد از فحص مخصص ادله احتیاط خواهد بود.

و اگر این هم نباشد دلالت ادله برائت اظهر از دلالت ادله وجوب احتیاط است بلکه برخی ادله برائت نص در برائت است.

پس اولا که ادله برائت موضوعا اخص از ادله احتیاط هستند و جمع موضوعی دارند و اگر این را نپذیریم نوبت به جمع حکمی می‌رسد در مقابل نص بر برائت ادله احتیاط را حمل بر استحباب می‌کنیم.

دقت کنیم که مرحوم آخوند این جواب را در دسته دوم روایات بیان کرده است و این جواب به دسته اول نیست چون معنا ندارد در جایی که هلکة هست قائل به استحباب احتیاط بشویم. جواب از آن طایفه همان بود که موضوع آن روایات هلاکت است و با اصل برائت مهلکه‌ای وجود ندارد تا حکم به توقف شود.

بعد از این مرحوم آخوند می‌فرمایند قرائنی هست که ادله وجوب احتیاط ارشادی است و منظور از این ارشادی در مقابل مولوی نیست یعنی به معنای ارشاد به حکم عقل نیست بلکه ارشاد به حکم احتیاط است که در بعضی مواقع احتیاط مستحب است و بعضی مواقع واجب است. و می‌فرمایند چگونه این اخبار را ارشادی ندانیم در حالی که بر خی از این روایات قابل تخصیص نیست و حتی خود اخباری هم عموم آنها را قبول ندارد و مثلا در شبهات وجوبیه قائل به برائت است. مثلا فان الوقوف فی الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات قابل تخصیص نیست در حالی که خود اخباری هم عموم آن را قبول ندارد لذا این موارد را حتما باید ارشادی بدانیم. یعنی ارشاد به این است که احتیاط بعضی موارد مستحب است و بعضی موارد واجب است هر کجا واجب بود شما باید احتیاط کنید و هر کجا مستحب است خوب است احتیاط کنید.

این ادله خودشان در مقام جعل احتیاط نیستند بلکه ارشاد به حکم احتیاط در جای خودش دارد.

مثلا فان الوقوف فی الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات ارشاد به مواردی است که احتیاط در آنها واجب است نه اینکه خودش حکم به وجوب احتیاط در همه شبهات کند.

جلسه هفتاد و چهارم ۱۱ اسفند ۱۳۹۲

منتشرشده در اصول سال ۹۳-۱۳۹۲

ادله احتیاط: آیات

بحث در آیه شریفه و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة بود. بیان دلالت آیه بر وجوب احتیاط گذشت. مرحوم آقای صدر از استدلال به آیه جواب داده بودند که آیه مجمل است و ما گفتیم جواب ایشان ناتمام است اما استدلال به آیه بر وجوب احتیاط هم ناتمام است. و ما گفتیم نهی بعد از امر دلالت بر حرمت ندارد. همان نکته‌ای که اقتضاء می‌کند امر بعد از نهی دال بر وجوب نباشد اقتضاء می‌کند نهی بعد از امر نیز دلالت بر حرمت نداشته باشد.

اشکالی که مرحوم آخوند این است که مفاد آیه نهی از القای نفس در تهلکه است و با وجود قاعده قبح عقاب بلابیان یا ادله نقلی بر برائت، در موارد مشکوک احتمال هلاکت نیست. به تعبیر دیگر موضوع آیه شریفه احتمال هلاکت است و بعد از اینکه عقل نفی عقاب می‌کند و نقل هم حکم به ترخیص می‌کند احتمال هلاکتی نیست تا این آیه در آنجا حکم به لزوم احتیاط کند. آیه ارشاد است (ارشاد نه در مقابل مولویت بلکه اینجا حکم مولوی است اما ارشادی است)‌ یعنی می‌گوید جایی که احتمال هلاکت باشد احتیاط واجب است ولی موضوع خودش را اثبات نمی‌کند. یعنی باید با قطع نظر از آیه احتمال هلاکت باشد تا حکم به وجوب احتیاط کرد. و حتی صرف نفی برائت هم کافی نیست بلکه باید احتمال هلاکت را اثبات کرد.

نکته‌ای که باید توجه کرد نهی از القای نفس در تهلکة است و تهلکة یعنی فناء و موت در استعمالات قرآن در موارد متعدد به معنای موت و فناء است. و یا اینکه با کمی توسعه بگوییم عذاب بسیار شدید و دردناک را هم شامل است. و در موارد احتمال حرمت این نیست. احکام تابع مصالح و مفاسد هستند و مفاسد همیشه هلاکت نیست.

عقوبت که از نظر علماء تابع علم است و تا علم نباشد عقوبت نیست و در موارد شبهات هلاکت دنیوی هم وجود ندارد چون احکام ملازمه با هلاکت ندارند بلکه تابع مفاسد هستند.

طایفه سوم:

آیاتی که امر به تقوا کرده‌اند.

و مرحوم آخوند می‌فرمایند تقوا یعنی مخالفت نکردن با خداوند و معصیت نکردن و بعد از اثبات برائت، این موارد معصیت نیست تا مخالفت با آنها خلاف تقوا باشد.

در کلمات دیگران آیاتی ذکر شده است که جواب آنها مشخص است و لذا دیگر آنها را ذکر نمی‌کنیم.

دلیل دوم:

روایات

مرحوم آخوند روایات دال بر احتیاط را دو دسته فرموده‌اند و بر این اساس جواب داده‌اند.

طایفه اول: روایاتی که امر به وقوف در شبهات کرده‌اند و در برخی از آنها تعلیل شده است که وقوف در شبهات بهتر از اقتحام در هلاکت است.

موضوع در این روایات شبهه است و لذا قابلیت انطباق بر شبهات بدوی هم دارد و به در روایات نگفته است که شبهه به لحاظ حکم ظاهری تا گفته شود در شبهات بدوی، حکم ظاهری مشکوک نیست بلکه مطلق گفته است در شبهات باید توقف کرد و همه شبهات بدوی حتی بعد از اجرای برائت هنوز شبهه است و حکم واقعی مشکوک است.

جلسه هفتاد و سوم ۱۰ اسفند ۱۳۹۲

منتشرشده در اصول سال ۹۳-۱۳۹۲

ادله احتیاط: آیات

مشهور بین علماء در موارد شک در تکلیف حکم به برائت بعد از فحص است. در قبال این نظر اخباریین است که معتقدند در موارد شک در تکلیف در شبهات تحریمیه باید احتیاط کرد.

بر این قول به ادله مختلفی استدلال شده است. در سه مرحله باید بحث کنیم آیات، روایات و حکم عقل.

آیات:

به تعدادی از آیات برای احتیاط استدلال شده است.

طایفه اول:

آیاتی که نهی از عمل به غیر علم کرده‌اند. مثل آیات وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (الاعراف آیه ۳۳) و وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم‏ (الاسراء آیه ۳۶)

به این تقریب که اگر حکم به حلیت و اباحه در مشکوک بشود، پیروی از غیر علم است چون فرض این است که حلیت مشکوک است و معلوم نیست و حکم به حلیت با فرض شک در حلیت از مصادیق بارز عمل به غیر علم است. از نظر خود اصولی هم حکم به اباحه و حلیت با فرض شک است و لذا مطابق این آیات حکم به اباحه و حلیت جایز نیست.

مرحوم آخوند در جواب فرموده‌اند وقتی ما برائت را اثبات کردیم حکم به حلیت،‌ معلوم است و حکم به غیر علم نیست. هم چنین وقتی عقل تنجز را نفی می‌کند حکم به برائت متابعت از حکم عقل است نه شک.

به عبارت دیگر اصولی اگر حکم به حلیت واقعی بکند حکم به غیر علم است اما اصولی با احتمال ثبوت حکم واقعی،‌ حکم به عدم تنجز حکم واقعی و حلیت ظاهری می‌کند. درست است که شک مفروض است اما این شک در حلیت واقعی است و اصولی با شک در حلیت واقعی،‌ با اصل برائت حکم به حلیت واقعی نمی‌کند تا حکم به غیر علم باشد بلکه با تحفظ بر این موضوع حکم به حلیت در مقام ظاهر و به تعبیر دیگر عدم تنجز می‌کند و این قول به غیر علم نیست بلکه قولی است مبتنی بر علم به حکم شرعی و حکم عقل به عدم تنجز است. اصولی نیز حکم را مقید به علم نمی‌داند اما تنجز احکام را دائر مدار وصول می‌داند و بدون علم، حکم هست اما تنجز ندارد و لزوم رعایت ندارد.

خلاصه اینکه آنچه استدلال بر آن مبتنی بود توهم حکم به حلیت واقعی است در حالی که اصولی حکم به حلیت واقعی نمی‌کند.

و از نظر ما نیز قول مرحوم آخوند تمام است و صحیح است. بله مبتنی بر تمام بودن ادله برائت است که از نظر ما نیز برخی از ادله برائت تمام بود.

البته در مورد آیه ان تقولوا ... باید عرض کنم که این آیه غیر از مدعای اخباری است حتی اگر ادله برائت ناتمام هم باشد باز هم مفاد این آیه با ادعای اخباری متفاوت است. آنچه اخباری ادعا می‌کند وجوب احتیاط طریقی است و آنچه مفاد این آیه است حرمت نفسی افتراء است. یعنی کسی که به غیر علم نسبت به می‌دهد گناه کرده است حتی اگر مطابق با واقع باشد. و این غیر از حکم به وجوب احتیاط است که مدعای اخباری است.

طایفه دوم:

این آیه از مهمترین آیات است.

وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَة (البقرة آیه ۱۹۵)

مستفاد از این آیه این است که خودتان را در معرض وقوع مهالک قرار ندهید نه اینکه مفادش این باشد که در ضرر قطعی خود را قرار ندهید. مثلا از آیه استفاده می‌شود در مواردی که خطر مرگ هم هست نباید اقدام کرد. در نتیجه مفاد آیه این است خود را در معرض هلاکت قرار ندهید و در موارد احتمال حرمت احتمال هلاکت وجود دارد پس مفاد آیه این است که نباید در موارد احتمال تکلیف مرتکب شد.

مرحوم آخوند همان جواب سابق را در اینجا نیز مطرح کرده است. اما مرحوم صدر جواب دیگری بیان کرده‌اند و گفته‌اند آیه مجمل است و دلالتی بر لزوم احتیاط و حرمت القای در ضرر ندارد. ایشان فرموده است در آیه سه احتمال هست و استدلال به این آیه مبتنی بر یکی از آنها ست:

احتمال اول این است که حکم به لزوم احتیاط و یک حکم مستقلی است که در ضمن یک آیه مذکور است.

احتمال دوم این است که مطابق صدر آیه که حکم به انفاق در راه خداوند کرده است این جمله را فرموده است و بعد فرموده است و احسنوا ان الله یحب المحسنین. ممکن است آیه این باشد که انفاق کنید اما زیاده روی در انفاق نکنید که خودتان را به هلاکت بیافکنید و بدبخت کنید.

در حقیقت آیه شریفه مفادش مطابق این احتمال نهی از القای در تهلکه نیست بلکه تعلیل مذکور در صدر است یعنی انفاق در راه خدا بکنید اما نه انفاقی که موجب هلاکت خودتان بشود.

احتمال سوم در آیه این است که این تعبیر معنایش این است که انفاق کنید و ترک انفاق نکنید که در ترک انفاق هلاکت است. در ترک انفاق نابودی است. مثل آنچه در برخی از روایات آمده است که ضرری به شخص وارد نمی‌شود مگر به واسطه ترک انفاق.

یا مثلا در آیه شریفه امر به حج خداوند می‌فرماید و من کفر ... معنایش این است که کسی که ترک حج کند.

لذا این یک تعبیر عرفی از واجب اول است و برای تاکید آن آمده است به این صورت که یک اثر اخلال به آن وظیفه را ذکر می‌کند. بنابراین آیه مجمل است و قابلیت استدلال ندارد.

عرض ما این است که اینکه ایشان فرمود ممکن است آیه ناظر به القای نفس در تهلکه نباشد با این بیان ایشان قابل اثبات نیست. احتمال دوم و سوم ایشان منافاتی با دلالت آیه بر حرمت القای نفس در مهالک ندارد.

مثلا معنای دوم که ایشان بیان کرد یعنی اینکه القای در هلاکت قبیح است و لذا می‌گوید حتی اگر انفاق هم باعث القای در هلاکت بود نباید انفاق کنید. و این حتما دلالت می‌کند که القای در هلاکت مبغوض است.

معنای سوم نیز همین است که می‌گوید اگر ترک انفاق کنید هلاک می‌شوید پس القای در هلاکت قبیح است.

ضمن اینکه مرحوم آقای صدر احتمال دوم را از نظر عرفی بیان کرده است و ظاهرا این منصوص است.

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ وَاقِدٍ اللَّحَّامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَنْفَقَ مَا فِي يَدَيْهِ فِي سَبِيلٍ مِنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَا كَانَ أَحْسَنَ وَ لَا وُفِّقَ أَ لَيْسَ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى- وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ‏ يَعْنِي الْمُقْتَصِدِينَ. (الکافی جلد ۴ صفحه ۵۳)

هر چند شاید آیه ناظر به ذیل آیه باشد. یعنی نسبت به همان احسنوا ... باشد.

البته این به معنای نفی ایثار نیست. ایثار آن است که انسان از آنچه از حقوق خودش هست بگذرد برای دیگران.

خلاصه عرض ما به مرحوم آقای صدر این است که این احتمالات مخل به دلالت آیه بر حرمت القای نفس در تهلکه ندارد.

اما با این حال آیه دلالتی بر حرمت القای نفس در تهلکه نخواهد داشت چون نهی بعد از امر واقع شده است و نهی واقع بعد از امر دلالت بر حرمت نمی‌کند (همان طور که امر بعد از نهی دلالت بر وجوب ندارد) لذا در محل بحث ما آیه شریفه دال بر حرمت القای نفس در هلاکت نیست.

جلسه هفتاد و دوم ۰۷ اسفند ۱۳۹۲

منتشرشده در اصول سال ۹۳-۱۳۹۲

بحث در کلام مرحوم آخوند در ضمن قاعده قبح عقاب بلا بیان بود. مرحوم آخوند اشکالاتی را به قاعده وجوب دفع ضرر محتمل بیان کردند از جمله اینکه این قاعده نمی‌تواند بیان باشد تا منشأ برای کنار گذاشتن قاعده قبح عقاب بلا بیان قرار بگیرد.

جواب دوم مرحوم آخوند این بود که احتمال حکم ملازم با احتمال ضرر نیست. احتمال حرمت ملازم با احتمال وجود ضرر نیست چرا که ملاکات احکام شریعت منحصر در منافع و مضار نیست. بله احکام تابع مصالح و مفاسد است و حرمت چیزی ملازم با اشتمال بر مفسده است اما هر مفسده‌ای ضرر نیست. یعنی اگر ما وجوب دفع ضرر را هم بپذیریم در موارد احتمال تکلیف، این قاعده موضوع ندارد چون احتمال ثبوت حکم ملازم با احتمال ضرر نیست چون احکام تابع مصالح و مفاسد هستند نه اینکه تابع منفعت و ضرر باشند.

لذا قاعده وجوب دفع ضرر محتمل در شبهات احکام اصلا موضوع ندارد.

ان قلت: همان طور که عقلاء در ضرر احتمالی احتیاط می‌کنند، در مفسده احتمالی نیز احتیاط می‌کنند. دفع مفسده احتمالی واجب است.

مرحوم شیخ طوسی در عدة بر اساس همین قاعده قائل به اصالة‌ الحظر شده است.

مرحوم آخوند جواب دادند که در بنای عقلاء چنین قاعده‌ای نیست. و اگر کسی مفسده احتمالی را مرتکب شود کار قبیحی نیست و شاهدش این است که عقلاء در مواردی که احتمال مفسده هست مرتکب می‌شوند.

و دلیل آن هم این است که شارع خودش در موارد احتمال تکلیف اذن به اقتحام داده است. شارع در شبهات بدوی جعل برائت کرده است در حالی که در همه این موارد احتمال تکلیف و مفسده وجود دارد و لذا عقل حکم به لزوم دفع مفسده محتمل نمی‌کند.

مرحوم اصفهانی در اینجا به مرحوم آخوند اشکال کرده‌اند که اینکه گفتید عقلاء در موارد احتمال مفسده اقدام می‌کنند اشتباه است. و عقلاء اقدام نمی‌کنند البته در مواردی که مفسده ضرر باشد. اما با این حال احتیاط واجب نیست. اولی این است که گفته شود هر چند عقلاء دفع مفسده محتمل را لازم می‌دانند اما به ملاک حسن و قبح لازم نمی‌دانند بلکه به ملاک فرار از ضرر آن را لازم می‌دانند.

لذا ایشان هم به کلام آخوند اشکال کرده‌اند و هم از برائت دفاع کردند.

عرض ما به مرحوم اصفهانی این است که کلام آخوند فرضش این است که مفسده غیر از ضرر در نظر عقلاء لازم الدفع نیست. ایشان گفت احکام تابع مفاسد و مصالح هستند نه منافع و مضار و لذا احتمال تکلیف ملازم با احتمال ضرر نیست بلکه ملازم با احتمال مفسده است. و لذا قیدی که ایشان ذکر کرده است که عقلاء حکم به دفع مفسده محتمل می‌کنند در مواردی که مفسده ضرر باشد اصلا خلف فرض مرحوم آخوند است.

و اما اینکه ایشان و مرحوم آخوند فرمودند عقلاء حکم به دفع مفسده محتمل نمی‌کنند اشکالش این است که مدعی این است که در مواردی که مفسده محض باشد عقلاء اجتناب می‌کنند و اینکه شارع اذن در اقتحام مواردی که احتمال مفسده هست اذن داده است شاید در جایی است که مفسده محض نیست بلکه مصالحی دارد حتی اگر این باشد که حکم به لزوم احتیاط باعث فوت مصحلت تسهیل بر مکلفین می‌شود. باعث مشقت و حرج می‌شود.

اذن شارع دلیل بر این نیست که شارع در مورد مفسده اذن داده است و اصلا جایز نیست شارع در مواردی که مفسده صرف است اذن در اقتحام بدهد و باید جعل احتیاط کند.

از اذن شارع نمی‌توان کشف کرد که این موارد از موارد مفسده محض بوده است.

و علاوه که مرحوم آخوند فرمود احکام ملازم با ضرر نیست بلکه ملازم با مفسده است و بین مفسده و ضرر تلازمی وجود ندارد. منظور ایشان از ضرر، باید ضرر مادی باشد چون هر مفسده‌ای را ضرر ندانستید و این اشتباه است.

مفاسد، ضرر هستند چون ضرر منحصر در ضرر مادی نیست و مفاسد معنوی نیز ضرر هستند. ملاک ضرر از نظر عقلاء در غیر از امور مادی نیز وجود دارد و از بین رفتن امور معنوی را نیز ضرر می‌دانند. و لذا اگر کسی حکم به وجوب دفع ضرر محتمل کنند باید حکم به لزوم دفع مفسده هم بکنند.

از طرف دیگر اسم ضرر مهم نیست. اگر مفسده الزامی در بین باشد برای حکم به لزوم دفع آن کافی است. عقلاء حکم به لزوم دفع مفاسد الزامی ‌می‌کنند و با حکم شارع به حرمت نشان دهنده وجود مفسده الزامی است. و عقلاء در جایی که احتمال مفسده الزامی هم باشد حکم به لزوم اجتناب می‌کنند.

اگر مفسده الزامی در بین باشد عقلاء از آن اجتناب می‌کنند. و عقلاء اقدام بر مفسده الزامی محتمل نمی‌کنند.

و لذا از نظر ما عقلاء اقدام بر ضرر قطعی نمی‌کنند و مواردی که ایشان مثال زدند همه در مواردی است که معارض با منفعت است و مرحوم اصفهانی نیز این را پذیرفته‌اند که عقلاء حکم به دفع ضرر می‌کنند اما آن را از باب حسن و قبح ندانستند.

ولی از نظر ما عقلاء اقدام بر ضرر را قبیح می‌دانند و به ملاک حسن و قبح و استحقاق مدح و ذم حکم به لزوم اجتناب می‌کنند.

این در ضرر و مفسده قطعی بود. اما آیا عقلاء در موارد ضرر و مفسده احتمالی هم اقدام نمی‌کنند؟ حکم واحدی نیست و بستگی به قوت محتمل و مقدار احتمال دارد. در بعضی از موارد که محتمل قوی است هر چقدر هم احتمال کم باشد باز هم حکم به لزوم اجتناب می‌کنند اما اگر محتمل ضعیف باشد ممکن است به آن اهمیت ندهند.

هم چنین در موارد قوت احتمال نیز متفاوت است و اگر احتمال ضعیف باشد در مواردی که منافع و مصالحی در مقابل آنها هست دفع ضرر محتمل را لازم نمی‌دانند.

پس ضرر احتمالی لزوم دفع دارد و مفسده احتمالی نیز بسته به مقدار احتمال و قوت محتمل لزوم دفع دارد و عقلاء حکم به لزوم دفع می‌کنند.

بله در موارد موالی عرفی معتقدند که مولی اگر مصلحت لازم الرعایة داشته باشد باید حکم به احتیاط در موارد شبهات بکند و اگر جایی حکم به احتیاط نکرد و سکوت کرد کشف می‌کنند که مصلحتی که رعایت آن لازم باشد ندارد.

و لذا آنچه از نظر آخوند در برائت عقلی بیان شد ناتمام است و ما این را نمی‌پذیریم. بله برائت عقلائی مساله دیگری است که از نظر ما دلیل بر اصل برائت است. در بنای عقلاء این است که در موارد تکالیف احتمالی احتیاط را لازم نمی‌دانند و این که حکم به دفع مفسده احتمالی می‌کنند ملازم با احتیاط نیست. و اگر مولی احتیاط را لازم می‌داند باید تذکر بدهد و صراحتا بیان کند.

شارع نیز این برائت عقلائی را امضاء کرده است و از آن ردعی نکرده است.

حاصل تمام بحث تا اینجا این شد که در دلیل اصلی ما بر برائت حدیث رفع بود. هیچ کدام از آیات از نظر ما دلالت بر اصل برائت نداشتند. در روایات نیز به نظر ما غیر از حدیث رفع همه ناتمام بود. اما حدیث رفع دال  بر برائت بود و معارض با ادله احتیاط است و چه بسا این تعارض بدوی باشد و جمع عرفی بین آنها وجود داشته باشد.

اما برائت عقلی نیز از نظر ما ناتمام است.

اما برائت عقلائی را پذیرفتیم و گفتیم بنای بر برائت یک رویه عقلائی است که مورد امضای شارع هم قرار گرفته است.

دلالت استصحاب را نیز پذیرفتیم و هم چنین اجماع اهل سنت بر برائت را نیز معتبر دانستیم.

این تمام کلام در ادله برائت بود و بعد از این باید متعرض ادله قول به وجوب احتیاط بشویم.

صفحه4 از9

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است