اصول سال ۹۴-۱۳۹۳

اصول سال ۹۴-۱۳۹۳ (134)

جلسه هفتاد و هشتم ۶ اسفند ۱۳۹۳

منتشرشده در اصول سال ۹۴-۱۳۹۳

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: ملاقی یکی از اطراف

اشکال ما به حرف مرحوم آقای صدر این بود که در مواردی که در اصول اطراف اثر قابل تصور است، علم اجمالی منحل است و موجب تنجز تکلیف در ملاقی نخواهد بود.

ما مثل مرحوم صدر پذیرفتیم که قبل از تحقق موضوع در خارج حکم فعلی است و صرف امکان تحقق موضوع در خارج کافی است و نشانه فعلیت اثر و تکلیف این است که حتی قبل از تحقق موضوع در خارج مکلف موظف به ایجاد شرط یا جلوگیری از وجود مانع است.

دلیلی که می‌گوید با آب طاهر باید وضو گرفت معنایش این نیست که اگر آب پاک در خارج بود وضو با آن لازم است بلکه معنایش این است که تحصیل آب پاک لازم است و از بین بردن آب پاک برای وضو جایز نیست.

و تحقق موضوع در خارج فقط باعث تحقق مصداق تکلیف در خارج است.

در محل بحث ما همان طور که مکلف علم اجمالی به نجاست یکی از اطراف دارد هم اجمالی به وجوب اجتناب از ملاقی اطراف هم دارد.

و تکلیف در این موارد هم فعلی است یعنی صحت نماز همان طور که مقید به اجتناب از ملاقا ست مقید به اجتناب از ملاقی هم هست.

اما علم اجمالی منحل است چون اگر مکلف از اطراف اجتناب کند یقینا از تکلیفی که بالاجمال معلوم بود اجتناب کرده است و تکلیف در ملاقی اگر باشد تکلیف زائدی بر تکلیف معلوم بالاجمال در اطراف است.

در محل بحث ما، یقینا یک نجس در بین الف و ب و ملاقی الف داریم اما یقین به وجود نجسی علاوه بر آن نداریم و همین نشان از انحلال علم اجمالی است.

مثلا اگر جایی علم به وقوع نجاست در الف و ب داریم و مقارن با آن علم اجمالی به وقوع نجاست در الف و ب و ج داریم در این صورت علم اجمالی منحل است چون نسبت به غیر از ج یک تکلیف را می‌دانیم و ثبوت تکلیف در غیر از ج معلوم است و یقین داریم که در الف و ب یقینا تکلیفی وجود دارد و اگر معلوم بالاجمال علم اجمالی به نجاست در الف و ب و ج در ضمن الف یا ب باشد دیگر اثری ندارد و لذا علم اجمالی منحل است.

بنابراین در مثال ما چون ثبوت تکلیف در اطراف را می‌دانیم و ثبوت تکلیف در ملاقی را نمی‌دانیم علم اجمالی منحل است.

حکم وضعی قبل از تحقق موضوع در خارج فعلی است و بعد از تحقق موضوع در خارج،‌ مصداق تکلیف است اما وجوب اجتناب از ملاقی وقتی است که مصداق ملاقی نجس باشد و اینجا معلوم نیست مصداق ملاقی نجس هست یا نه.

دقت به این نکته لازم است که اگر در ملاقی تکلیف باشد تکلیفی زائد بر تکلیف در اطراف است و وجود این تکلیف زائد برای ما معلوم نیست و وجود تکلیف در اطراف معلوم است و این یقینا باعث انحلال علم اجمالی است.

اما حق این است که این اشکال به مرحوم آقای صدر وارد نیست و علم اجمالی منحل نیست.

درست است که تحقق مصداقی برای نجس در خارج زائد بر اطراف مشکوک است و ما می‌دانیم یک نجس در ضمن الف و ب محقق است و بیش از آن مشکوک است اما علم اجمالی منحل نیست چون اجتناب از ملاقی اطراف علم اجمالی، اگر به اعتبار این بود که ملاقی با نجس است، علم اجمالی منحل است و مثل جایی بود که نجس معلوم به تفصیل داشتیم و بعد در ملاقات چیزی با آن شک کنیم که در اینجا اجتناب از ملاقی لازم نیست هر چند اگر واقعا ملاقات اتفاق افتاده باشد حکم آن از همان ابتدا فعلی است.

اما در اینجا وجوب اجتناب از ملاقی، به عنوان ملاقی اطراف علم است. یعنی بعد از اینکه شارع نماز با نجس را باطل دانسته‌ است و مکلف می‌داند یا الف نجس است یا ب نجس است عقل می‌گوید یا ملاقی الف مانع است یا ملاقی ب مانع است حتی اگر ملاقات در خارج محقق نشده است ما نیازی به وقوع ملاقات نداریم و قبل از ملاقات حکم فعلی است علاوه بر اینکه لباس نباید با نجس ملاقات کند نباید با اطراف علم هم ملاقات کند در حقیقت دو تکلیف داریم یکی تکلیف به اجتناب از نجس معلوم به تفصیل و دیگری تکلیف به اجتناب از اطراف معلوم به اجمال.

مکلف می‌داند برای صحت نماز لباسش نباید به هیچ کدام از الف و ب بخورد چون اگر بخورد به مجرد فعلیت نماز، این حکم هم فعلی است. فرض این بود که حکم وضعی در الف و ب عبارت از این بود که باید از ملاقی آن اجتناب کرد. نجس بودن الف یا ب معنایش این است که با ملاقی الف یا ب نباید نماز خواند و وقتی مکلف می‌داند یکی از آن دو نجس است یعنی می‌داند شارع حکم کرده است که با ملاقی یکی از آن دو نباید نماز خواند اما کدام است نمی‌داند و این تردد در مصداق است همان طور که در خود اطراف هم این تردید وجود دارد.

مکلف می‌داند ملاقی الف با ب را باید اجتناب کند و وجود مصداق دخالتی در فعلیت حکم ندارد. آنچه موضوع حکم است ملاقی اطراف علم به نجاست است و عقل می‌گوید باید از ملاقی با اطراف علم اجمالی اجتناب کرد. عدم تحقق مصداق در خارج ملاک فعلیت حکم نیست و قبل از تحقق هم حکم فعلی است.

در اینجا مکلف می‌داند که باید از ملاقی با اطراف معلوم به اجمال باید اجتناب کند چرا که مکلف می‌داند یا ملاقی با الف،‌ ملاقی با نجس است یا ملاقی با ب، ملاقی با نجس است بله ملاقی ب تحقق خارجی ندارد اما فرض کردیم تحقق خارجی نقشی در حکم ندارد بنابراین مکلف حداکثر در مصداق بودن ملاقی الف برای حکم به وجوب اجتناب شک دارد که شک در مصداق باعث عدم تنجز حکم نیست چه این شک در مصداق در خود اطراف معلوم به اجمال نیز وجود دارد.

جلسه هفتاد و هفتم ۵ اسفند ۱۳۹۳

منتشرشده در اصول سال ۹۴-۱۳۹۳

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: ملاقی یکی از اطراف

مرحوم آقای صدر اشکال دیگری مطرح کرده‌اند که اگر یکی از اطراف اثر شرعی نداشته باشد مثلا به نجاست یک درهم یا نجاست آب علم اجمالی داریم که نجاست درهم اثر شرعی ندارد و لذا اصل در آن جاری نیست تا بعد از تحقق ملاقات اصل جاری در ملاقی با تنجز تکلیف در ملاقا معارض باشد و بدون معارض خواهد بود و اجتناب از ملاقی لازم نیست.

ایشان جواب می‌دهند در همان درهم نیز به لحاظ حکم ملاقی، اصل ترخیصی جاری است و لذا اشکال وارد نیست.

مطابق بیان مرحوم آقای صدر، علم اجمالی اول در ملاقی یکی از اطراف نیز منجز است البته در مواردی که حکم وضعی در ملاقی متصور باشد اما اگر معلوم بالاجمال در ضمن ملاقا باشد، در ملاقی حکم وضعی متصور نباشد علم اجمالی منجز نیست.

بنابراین اگر ملاقی بر فرض نجاست ملاقا، واسطه دوم باشد در این صورت چون نجاست به ملاقی با ملاقی (که واسطه دوم است) سرایت نمی‌کند حکم وضعی در آن قابل تصور نیست و لذا علم اجمالی در آن منجز نیست.

بعد فرموده‌اند منشأ تنجیز علم اجمالی فعلیت حکم وضعی است و اگر حکم فعلی وضعی نباشد علم اجمالی منجز نیست و علماء اشتباه کرده‌اند و مبنای اختلاف اقوال را در انتقال نجاست به ملاقی دانسته‌اند و گفته‌اند اگر بر اساس سببیت و ترشح و اعداد باشد چون شک در تحقق نجاست هست مقتضای قاعده عدم وجوب اجتناب از ملاقی است و اگر بر اساس سرایت باشد باید از ملاقی اجتناب کرد.

ایشان می‌فرمایند اگر حکم وضعی فعلی نباشد، حتی اگر نجاست بر اساس سرایت و انبساط باشد اجتناب از ملاقی لازم نیست چون ما شک در حد سرایت و انبساط داریم.

بیان مرحوم آقای صدر که ظاهرا خود ایشان مبتکر آن است با تمام دقتی که دارد دارای اشکالاتی است.

مرحوم آقای صدر فرمودند حکم وضعی در ملاقی، منوط به تحقق ملاقات در خارج نیست و قبل از تحقق ملاقات، حرمت وضعی بطلان نماز با نجاست فی البین، فعلی است. مکلف قبل از تحقق ملاقات می‌داند که نماز با ملاقی یکی از اطراف باطل است و لذا مکلف به اجتناب از هر دو طرف است.

کبرای کلام ایشان صحیح است و ما هم قبول داریم حکم وضعی متوقف بر تحقق ملاقات نیست بلکه حتی بالاتر از آن ما حکم تکلیفی را هم متوقف بر تحقق موضوع در خارج نمی‌دانیم و صرف امکان تحقق موضوع در خارج برای فعلیت حکم کافی است. و لذا حتی قبل از تحقق نجس در خارج، حرمت شرب نجس بر مکلف فعلی است و اثر هم دارد. مثلا مکلفی آب منحصری در اختیار دارد و دست او نجس است در اینجا حرمت شرب آب نجس در حق او فعلی است و لذا حق ندارد دست نجس به آب بزند تا آب نجس شود و نمی‌تواند بگوید قبل از تحقق تنجس آب که تکلیفی به آن ندارم و بعد از تحقق آن چون مضطر به شرب آن هستم تکلیفی نسبت به آن ندارم. بلکه حق ندارد آب را نجس کند و لذا حکم فعلی است و اثر هم دارد.

بنابراین حکم ملاقی نجس قبل از تحقق ملاقات فعلی است اما حکم ملاقی با یکی از اطراف علم اجمالی، تنجز پیدا نمی‌کند.

یعنی بین ملاقات با معلوم به تفصیل و بین ملاقات با معلوم بالاجمال تفاوت است.

علم اجمالی منحل به غیر از ملاقی است.

مکلف علم اجمالی به نجاست الف یا ب دارد و فرض این است که اگر طرفی که نجس است با چیز دیگری ملاقات کند آن چیز هم نجس خواهد شد. اما ثبوت تکلیف در غیر از ملاقی مفروغ عنه است یعنی مکلف می‌داند که در اطراف نجسی وجود دارد به نحوی که اگر از از اطراف اجتناب کند و از ملاقی اجتناب نکند حتی اگر ملاقی در واقع هم نجس باشد اما باز هم از یک نجاستی فی البین اجتناب کرده است و اگر مرتکب ملاقی شود عصیانی است غیر از آنچه در اطراف است و اگر از ملاقی اجتناب کند، امتثالی علاوه بر امتثال اطراف دارد بنابراین علم اجمالی منحل است.

ایشان فرمودند قبل از تحقق ملاقات، حکم وضعی در ملاقی فعلی است ما هم این را قبول داریم و می‌گوییم حکم ملاقی نجس حتی قبل از تحقق ملاقات فعلی است اما در موارد علم اجمالی ملاقی نجس نیست تا حکمی در آن فعلی باشد.

ایشان فرمودند ما علم داریم که یا از ملاقی الف باید اجتناب کرد یا از ملاقی ب.

عرض ما این است که اگر در ملاقی تکلیفی ثابت باشد، تکلیفی زائد بر تکلیف موجود در اطراف است و نجاست ملاقی تکلیفی زائد بر نجاست ملاقا ست.

با این فرض، ثبوت تکلیف در اطراف مفروض است و نمی‌دانیم نسبت به ملاقی تکلیف محقق است یا نیست علم اجمالی منحل است مثل همه مواردی که علم اجمالی با یک علم اجمالی دیگر منحل می‌شود.

تعارض اصول وقتی اتفاق می‌افتد که علم اجمالی منحل نباشد و علم وقتی منحل نیست که تکلیف در ملاقی زائد بر تکلیف اطراف نباشد و در محل بحث ما تکلیف در ملاقی، یقینا تکلیفی زائد بر تکلیف موجود در اطراف است.

مکلف یقین دارد اگر با ملاقا یا عدل وضو بگیرد مرتکب حرام وضعی شده است و نمی‌داند اگر ملاقی را هم استفاده کند آیا مرتکب حرام وضعی دیگری شده است یا خیر؟

وجود تکلیف در ملاقا اجمالا معلوم است و لذا مکلف احتمال می‌دهد ملاقی با آن، ملاقی با نجس نباشد.

علم اجمالی در اینجا منحل به علم اجمالی به تکلیف در اطراف و شک بدوی در ملاقی است.

ثبوت اجتناب از ملاقی، تکلیف زائد بر تکلیف در اطراف است. اگر جایی ثبوت تکلیف در برخی از اطراف مفروغ نباشد به طوری که ملکف اگر از برخی اطراف اجتناب کند، یقین به امتثال از تکلیفی نداشته باشد علم اجمالی منحل نیست مثلا اگر علم اجمالی به نجاست الف یا مجموع ب و ج داشته باشد در اینجا اگر مکلف از ب و ج اجتناب کند یقین به اجتناب از نجاست فی البین ندارد و لذا باید از هر سه طرف اجتناب کند اما اگر جایی باشد که اگر از برخی اطراف اجتناب کند یقین به امتثال تکلیفی دارد در این صورت علم اجمالی در باقی اطراف منجز نیست. و لذا اگر مکلف علم اجمالی به نجاست الف و ب دارد و بعد علم اجمالی به وقوع نجاست دیگری در ج یا مجموع الف و ب حاصل شد در این صورت اگر از الف و ب اجتناب کند یقین به اجتناب از نجاستی فی البین دارد و تکلیف در ج، زائد است و علم اجمالی چون منحل است در ج منجز نیست.

ملاک انحلال این بود که اتفاقی بیافتد که ثبوت تکلیف در یک طرف مشکوک به شک بدوی بشود.

اگر ما جایی انحلال را تصور کنیم که در اینجا انحلال به اقل و اکثر استقلالی است علم اجمالی در اکثر منجز نیست.

تصور اقل و اکثر استقلالی در اینجا این است که مکلف علم دارد که یقینا یکی از دو طرف علم اجمالی مانع از صحت نماز است و شک دارد آیا علاوه بر آن، ملاقی با یکی از اطراف هم مانع از نماز هست یا نیست بنابراین در مانعیت اکثر (که از اقل مستقل است) شک دارد و مجرای برائت است.

جلسه هفتاد و ششم ۴ اسفند ۱۳۹۳

منتشرشده در اصول سال ۹۴-۱۳۹۳

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: ملاقی یکی از اطراف

مرحوم آقای صدر اجتناب از ملاقی یکی از اطراف علم اجمالی را لازم می‌دانند و علم اجمالی اول و علم اجمالی دوم را منجز می‌دانند.

ایشان گفتند مشهور کبرای اینکه معلوم به اجمال باید تمام موضوع باشد را به اشتباه بر مورد ملاقی تطبیق کرده‌اند و گمان کرده‌اند که موضوع حکم به اجتناب، ملاقات با نجس است و چون ملاقات با نجس در ملاقی با یکی از اطراف مشکوک است، حکم به اجتناب مترتب نخواهد بود.

ایشان فرمودند در باب ملاقی با نجس، حکم تکلیفی متوقف بر تحقق نجاست در خارج است و تا وقتی نجس در خارج محقق نشود حکم تکلیفی فعلیت پیدا نخواهد کرد.

اما حکم وضعی متوقف بر تحقق نجاست در خارج نیست و احکام وضعی مثل بطلان نماز با نجاست یا بطلان با وضو با نجاست، حتی قبل از تحقق نجاست در خارج یا قبل از تحقق ملاقات در خارج فعلی است. یعنی با فعلیت وجوب نماز، این احکام وضعی نیز فعلی خواهند بود و اشتراط محقق است و مکلف باید شرط را محقق کند نه به نحو قضیه حقیقیه بلکه به نحو فعلی و اینکه مکلف باید تحصیل کند.

فرق است بین امر به نمازی که مشروط است به دخول وقت و بین امر به نماز با لباس طاهر. در اینجا مکلف باید امتثال کند و آن شرط را تحصیل کند.

در جایی که وجوب نماز فعلی است و به تبع بطلان نماز با نجاست نیز فعلی است مکلف می‌داند یا نماز خواندن با ملاقی ممنوع و باطل است یا نماز خواندن با عدل ملاقا ممنوع و باطل است.

این علم اجمالی باعث حدوث تکلیف در ملاقی نمی‌شود بلکه باعث می‌شود ملاقی بعد از ملاقات با نجس مصداق تکلیف باشد و قبل از تحقق ملاقات در خارج تکلیف فعلی است.

مشهور توهم کرده بودند با ملاقات،‌ موضوع حکم محقق می‌شود در حالی که موضوع قبل از ملاقات محقق  و فعلی است.

بله اگر در ملاقی حکم وضعی معنا نداشته باشد، ملاقی وجوب اجتناب نخواهد داشت. مثلا اگر ملاقی آب مضاف باشد در این صورت بطلان وضو با آن به تفصیل معلوم است و اگر مساله حرمت شرب باشد، احکام تکلیفی متوقف بر تحقق موضوع در خارج است و باید ملاقات با نجاست در خارج محقق شود تا حکم تکلیفی مترتب باشد.

از نظر مشهور (بدون در نظر گرفتن علم اجمالی دوم) اگر ملاقات بعد از خروج عدل ملاقا از محل ابتلاء باشد حکم به لحاظ علم اجمالی اول تنجز پیدا نخواهد کرد چون بقائا علم اجمالی نیست. با در نظر گرفتن علم اجمالی اول، ملاقات نبود و علم اجمالی دوم نیز محقق نخواهد شد چون ملاقات بعد از خروج عدل ملاقا از محل ابتلاء شکل گرفته است.

طبق بیان مرحوم صدر حتی در این فرض هم باید از ملاقی اجتناب کرد چون حکم بطلان وضو، قبل از تحقق ملاقات، فعلی است و لذا همان علم اجمالی اول باعث وجوب اجتناب از ملاقی خواهد بود حتی اگر ملاقاتی محقق نشده باشد.

نتیجه کلام ایشان این است که علم اجمالی منشأ وجوب اجتناب از ملاقی است. ایشان فرمودند هم اصل در ناحیه ملاقا جاری است و معارض با اصل جاری در طرف مقابل است و هم اصل در ناحیه ملاقی جاری است و این اصل با نجاست ملاقا که تنجز پیدا کرده است ناسازگار است. اما اصل در ناحیه ملاقی بعد از حدوث ملاقات است.

اشکال: اصل طهارت در ملاقی، بعد از تعارض اصول ترخیصی در اطراف و تساقط آنها ست چون قبل از ملاقات در ملاقی اصل جاری نبود و بعد از ملاقات، در ملاقی اصل بدون معارض جاری خواهد بود.

جواب: درست است که اصل در ناحیه ملاقی بعد از ملاقات است و قبل از آن اصل در ملاقی جاری نیست اما جریان اصل در ملاقی بعد از ملاقات، با نجاست ملاقا که منجز شده است ناسازگار است چون تنجز تکلیف در ملاقا به معنای وجوب اجتناب از ملاقی هم بود و لذا اصل در ملاقی با تکلیف به وجوب اجتناب از ملاقی (دقت کنید که گفتیم اجتناب از ملاقا یعنی باید از ملاقی هم اجتناب کرد و لذا با تنجز علم اجمالی در اطراف، از ملاقی هم باید اجتناب کرد) ناسازگار است.

جلسه هفتاد و پنجم ۳ اسفند ۱۳۹۳

منتشرشده در اصول سال ۹۴-۱۳۹۳

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: ملاقی یکی از اطراف

مرحوم آقای صدر فرموده بودند کسانی که اجتناب از ملاقی را لازم نمی‌دانند مورد را از موارد تطبیق کبرای مسلمی دانسته‌اند که علم اجمالی جایی منجز است که معلوم بالاجمال تمام موضوع برای تکلیف باشد و اگر جزء موضوع برای تکلیف باشد علم اجمالی منجز نخواهد بود.

و علت آن را این دانستند که علم اجمالی باید در همه فروض و تقادیر اثر داشته باشد و اگر معلوم بالاجمال در یک طرف اثر داشته باشد و در یک طرف اثر نداشته باشد، جریان اصل ترخیصی در طرفی که فاقد اثر است جاری نیست و اصل در طرف دیگر بدون معارض جاری است.

ایشان فرمودند کسانی که قائل به عدم اجتناب از ملاقی هستند می‌گویند موضوع برای ملاقی، ملاقات با نجس است و اینجا محرز نیست و لذا اجتناب از ملاقی لازم نیست.

ایشان می‌فرمایند این حرف ناشی از خلط بین احکام تکلیفی و وضعی است. در موارد نجاست یک حکم تکلیفی متصور است که فعلیت آن منوط به تحقق موضوع نجاست در خارج است و با فرض عدم تحقق نجاست در خارج (چه از باب عدم امکان باشد و چه از باب عدم وقوع باشد) حکم فعلی نخواهد بود.

اگر جایی تحقق موضوع در خارج امکان نداشته باشد، انتفای حکم فعلی عقلی است و اگر جایی امکان تحقق باشد اما در خارج محقق نشده باشد انتفای حکم به لحاظ اثباتی است یعنی متفاهم از ادله حرمت شرب و اکل نجس، حرمت اکل و شرب نجس موجود است اما نجس غیر موجود از این ادله حرمت فعلی استفاده نمی‌شود. هر چند امکان داشت اما از ادله این استفاده نمی‌شود.

نظیر حکم در واجبات که وقتی می‌گویند اکرم العالم یعنی کسی که عالم است را باید اکرام کرد و حکم نسبت به آن مشروط است یعنی اگر عالم در خارج وجود داشت اکرام او واجب است نه اینکه اول عالم تربیت کرد بعد او را اکرام کرد بر خلاف صل مع الطهارة که باید طهارت را ایجاد کرد.

نهی از اکل و شرب نجس، معنایش این نیست که باید نجس را در خارج ایجاد کرد و بعد از آن اجتناب کرد بلکه یعنی اگر نجس در خارج وجود داشت باید از آن اجتناب کرد.

بنابراین در مورد حکم تکلیفی، حرمت متوقف بر تحقق نجس در خارج است.

اما نسبت به حکم وضعی، یعنی عدم جواز نماز و وضو با نجس. مثل اینکه جایز نیست با لباس نجس نماز خواند یا جایز نیست با آب نجس وضو گرفت.

فعلیت این احکام متوقف بر تحقق نجاست در خارج نیست بلکه متوقف بر تحقق شرایط وجوب نماز یا وضو است. یعنی وقتی نماز ظهر واجب شد، وجوب آن مشروط به طهارت است و حتی با فرض عدم ملاقات، حکم وضعی عدم جواز وضو با نجس و عدم جواز نماز با نجس، فعلی است. بنابراین اگر علم تفصیلی به نجاست چیزی باشد، علم به وجود حکم فعلی وضعی در ضمن آن مورد هست و اگر علم اجمالی باشد، اجمالا می‌داند که حکم فعلی در ضمن اطراف هست.

علم اجمالی به نجاست الف و ب، و وجوب اجتناب از هر کدام از آنها، مستدعی وجوب اجتناب از ملاقی آنهاست.

معنای نجاست ملاقا یعنی باید از ملاقی آن اجتناب کرد و فرض کردیم عدم جواز وضو یا نماز با ملاقی نجس فعلی است هر چند ملاقاتی وجود نداشته باشد. همین که وجود نماز مشروط به تحرز از وضوی با ملاقی هر یک از الف یا ب هست کافی است.

یعنی شارع چه الف نجس باشد و چه ب نجس باشد وضو با ملاقی آنها را باطل می‌داند همان طور که اگر خود الف و ب هم در معرض حکم وضعی باشند وضو با آنها را باطل می‌داند.

بنابراین حکم در ملاقی،‌ فعلی است و این حکم مشروط نیست چون شرط آن ملاقات نیست بلکه شرطش تحقق نجس ملاقا ست. وجوب وضو با آب پاک، مشروط به تحقق نجاست در خارج نیست.

هنگام ظهر، شارع به مکلف می‌گوید باید وضو با ملاقی نجس نباشد و همان موقع به مکلف می‌گوید وضوی با ملاقی نجس باطل است و بطلان وضو با ملاقی نجس، فعلی است و متوقف بر تحقق ملاقات در خارج نیست (در مواردی که نجس معلوم به تفصیل است) پس اجتناب از ملاقا، یعنی اجتناب از ملاقی. در فرضی هم که مکلف علم اجمالی به نجاست یکی از اطراف دارد، همان طور که حکم به وجوب اجتناب از نجس فعلی است و چون مردد بین اطراف است باید از همه اطراف اجتناب کرد در مورد ملاقی هم حتی قبل از ملاقات، حکم فعلی به بطلان وضو با ملاقی نجس وجود دارد و چون می‌دانیم ملاقی یکی از این اطراف نجس است، بنابراین حکم فعلی به بطلان وضو با ملاقی اطراف داریم و باید از ملاقی اطراف هم اجتناب کرد.

بنابراین حتی قبل از ملاقات، حکم به بطلان وضو با نجس و ملاقی آن فعلی است و به خاطر همین حکم فعلی همان طور که باید از اصول اطراف اجتناب کرد باید از ملاقی اطراف هم اجتناب کرد.

این که معلوم بالاجمال باید تمام موضوع باشد درست است اما در اینجا تطبیق نمی‌شود چون تمام موضوع نجاست ملاقا ست. ملاقی موضوع حکم نیست بلکه مصداق است.

ملاقی شرط حرام است نه شرط حرمت باشد. بنابراین حتی قبل از تحقق ملاقات در خارج، حرمت فعلی است و بعد از تحقق ملاقات، حرام در خارج مصداق پیدا می‌کند و اگر ملاقات نکند حرام در خارج مصداق ندارد نه اینکه حرمت فعلی ندارد.

در مثال ما، می‌دانیم که تمام موضوع (نجاست) یا در الف محقق شده است یا در ب محقق است. مشهور بطلان وضو یا نماز را مشروط به تحقق نجس در خارج دانسته‌اند و لذا گفته‌اند در جایی که نجس در خارج محقق نشود حکم به بطلان وضو و نماز هم نیست و لذا گفته‌اند چون بعد از ملاقات، علم به تحقق موضوع در خارج نداریم (چون علم نداریم که با نجاست ملاقات کرده باشد) حکم بطلان وضو یا نماز بر آن مترتب نیست.

مرحوم آقای صدر می‌فرمایند این خلط بین احکام تکلیفی و وضعی است. بطلان وضو یا نماز با نجس حتی قبل از ملاقات وجود دارد و وجوب اجتناب از ملاقی نجس هم فعلی است و بعد از تحقق ملاقات، مصداق حرام وضعی در خارج محقق شده است نه اینکه حکم فعلی شده باشد.

ایشان می‌فرمایند ما دو سنخ اصول می‌توانیم تصور کنیم یکی اصول جاری در اطراف که جریان اصل ترخیصی در الف با اصل ترخیصی در ب معارض است و این تعارض منشأ این می‌شود که باید از ملاقا و ملاقی اجتناب کرد.

و یک سنخ اصول هستند که در خود ملاقی جاری می‌شود و اصل جاری در ملاقی با اصل جاری در عدل ملاقا، معارض است و این تعارض با همان علم اجمالی اول است چون جریان اصل در ملاقی، با نجاست ملاقای خودش ناسازگار است و همان طور که اصل طهارت در ملاقا با تعارض ساقط است، اصل طهارت در ملاقی هم طرف معارضه با اصل جاری در عدل ملاقا است.

جلسه هفتاد و چهارم ۲ اسفند ۱۳۹۳

منتشرشده در اصول سال ۹۴-۱۳۹۳

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: ملاقی یکی از اطراف

مرحوم اصفهانی فرمودند در مواردی که علم به ملاقات متاخر از علم اجمالی به وجود نجاست در اطراف است اجتناب از ملاقی لازم نیست و نه علم اجمالی اول و نه علم اجمالی دوم نسبت به تکلیف در ملاقی موثر در تنجیز نیستند.

مرحوم آقای صدر فرموده‌اند هم علم اجمالی اول و هم علم اجمالی دوم موثر در تنجیز هستند.

ایشان فرموده‌اند علم اجمالی اول تکلیف را نسبت به ملاقی منجز می‌کند به این بیان:

علم اجمالی اول که علم به نجاست یکی از اطراف است به گونه‌ای است که اگر الف نجس باشد نسبت به ملاقی آن هم فعلیت دارد و دیگران که نفی فعلیت کرده‌اند خلط کرده‌اند.

ایشان فرموده‌اند کبرایی که همه قبول دارند این است که تنجیز علم اجمالی در جایی است که معلوم بالاجمال تمام موضوع برای تکلیف و اثر باشد و اگر معلوم بالاجمال تمام موضوع نباشد علم اجمالی موثر نخواهد بود.

مثلا علم اجمالی به خمر بودن الف یا ب داریم. خمر برای نجاست تمام موضوع است و اگر خمر معلوم به تفصیل بود رعایت تکلیف در مورد نجاست لازم بود در مورد علم اجمالی هم رعایت تکلیف لازم است.

اما اگر مکلف یکی از اطراف علم اجمالی را بخورد، حد شرب خمر بر او جاری نمی‌شود چون موضوع حد، خمر به تنهایی نیست بلکه موضوع خمر شرب خمر است و در اینجا قسمتی از موضوع احراز نمی‌شود و با احتمال وجود موضوع، اثر مترتب نیست.

تمام موضوع وجوب اجتناب نجاست است و با علم اجمالی به نجس بودن یکی از اطراف موضوع محرز است و باید اجتناب کند اما خمر به تنهایی موضوع حد نیست بلکه شرب خمر موضوع حد است و در این مثال محرز نیست.

ایشان می‌فرمایند علماء این کبرای مسلم را بر ملاقی نجس تطبیق کرده‌اند و گفته‌اند در موارد علم اجمالی به نجاست، نسبت به اطراف، موضوع محقق است و باید اجتناب کرد اما موضوع وجوب اجتناب نسبت به ملاقی یکی از اطراف، ملاقات با نجس است و این محرز نیست و در این صورت علم اجمالی در تمام فروض و صور، اثر ندارد و منجز نخواهد بود.

اگر فرض کنیم مکلف علم اجمالی به نجاست لباسش یا فرش دارد، در اینجا علم اجمالی منجز نیست چون نجاست در فرش اثری ندارد اما اگر شیء دیگری مثلا میوه با رطوبت با فرش ملاقات کرد، علم اجمالی در لباس هم منجز خواهد بود چون اثر دارد و اصل ترخیصی در لباس معارض با اصل ترخیصی فرش خواهد بود.

جلسه هفتاد و سوم ۲۹ بهمن ۱۳۹۳

منتشرشده در اصول سال ۹۴-۱۳۹۳

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: ملاقی یکی از اطراف

مرحوم آخوند فرمودند در فرضی که علم به ملاقات شیء با یکی از اطراف علم، بعد از علم به نجاست اطراف حاصل شود علم اجمالی تاثیری در وجوب اجتناب از ملاقی ندارد. یعنی اگر علم اجمالی به یکی از دو شیء در روز جمعه باشد و روز شنبه ملاقات با برخی از اطراف اتفاق بیافتد یا علم در روز شنبه حاصل شود، اجتناب از ملاقی لازم نیست به خلاف جایی که علم به ملاقات مقارن با علم به نجاست اطراف وجود داشته باشد.

در جایی که علم به ملاقات بعد از علم به نجاست باشد اجتناب از ملاقی لازم نیست نه به واسطه علم اجمالی به نجاست اطراف (علم اول) و نه به واسطه علم اجمالی به نجاست ملاقی و طرفی که عدل ملاقا ست (علم دوم)

و مرحوم نایینی حتی علم سومی را هم ذکر کرده است که تجمیع بین این دو علم است.

مرحوم اصفهانی کلام آخوند را توضیح دادند و فرمودند علم اجمالی دوم تاثیر (علم به نجاست ملاقی الف یا ب) ندارد چون تکلیف در یک طرف آن (ب) با علم اجمالی اول تنجز پیدا کرده است و المتنجز لایتنجز

و تکلیف در ملاقی با الف مشکوک است و علم منجزی در آن وجود ندارد.

مرحوم اصفهانی در ادامه توضیح کلام آخوند می‌فرمایند علم اجمالی اول هم منجز تکلیف در ملاقی نیست چون تبعیت ملاقی نسبت به ملاقا، و به تعبیر دیگر واسطت ملاقا در نجاست ملاقی، یا به لحاظ ثبوت یا به لحاظ اثبات یا به لحاظ عروض است.

وساطت ثبوتی و اثباتی تاثیری در وجوب اجتناب از ملاقی ندارد یعنی اینکه نجاست ملاقی تابع نجاست ملاقا ست، تاثیر ثبوتی و اثباتی تاثیری در وجوب اجتناب ندارد.

چون تاثیر و وساطت به حسب مقام ثبوت یعنی یا به ملاقا یا به واسطه ترشح یا اعداد و یا سرایت نجس شده است (در کلام نایینی از نجاست به سرایت به انبساطی تعبیر شده است)

سرایت یعنی اجزایی از ملاقا، در ملاقی منتشر شود.

مرحوم اصفهانی می‌فرمایند نجاست ترشحی و اعدادی معنایش این است که ملاقی نجس مستقلی است و وجوب اجتناب از آن به دلیل حکم شارع به وجوب اجتناب است و اینکه حکم آن را همان حکم ملاقا دانسته است. در موارد تاثیر ترشح یا اعدادی نجاست ملاقا مستدعی وجوب اجتناب از ملاقی نیست بر خلاف جایی که تاثیر به نحو سرایت باشد که همان دلیل وجوب از ملاقا مستدعی وجوب اجتناب از ملاقی است.

بنابراین در موارد ترشح یا اعداد، ملاقی طرف علم اجمالی اول نیست و گفتیم تبعیت در اینجا اقتضای وجوب اجتناب از ملاقی ندارد. معنای تبعیت و نجاست اعدادی یا ترشحی این است که اگر چیزی نجس است باید از ملاقی آن هم اجتناب کرد نه چون مقتضای حکم ملاقا، وجوب اجتناب از ملاقی است بلکه به دلیل مستقل دیگر وجوب اجتناب دارد که موضوع آن ملاقی نجس است و در اینجا احراز نشده است که این ملاقی، با نجس ملاقات کرده است تا حکم به وجوب اجتناب از آن شود.

وساطت در مقام اثبات یعنی از همان دلیلی که از آن وجوب اجتناب از ملاقا فهمیده می‌شود، وجوب اجتناب از ملاقی هم فهمیده می‌شود. (به تعبیر دیگر از دلیل وجوب اجتناب از ملاقا، وجوب اجتناب از ملاقی فهمیده می‌شود) مرحوم اصفهانی می‌فرمایند در اینجا هم چون علم نداریم این ملاقی، با نجس ملاقات کرده است، ملاقی وجوب اجتناب نخواهد داشت.

بله اگر وساطت و تبعیت در مقام عروض باشد در این صورت باید از ملاقی هر یک از اطراف هم اجتناب کرد.

تبعیت در مقام عروض یعنی اگر چیزی نجس باشد، وجوب اجتناب از ملاقا وقتی امتثال می‌شود که از ملاقی هم اجتناب شود.

مثلا اکرام امام معصوم علیه السلام در جایی که خود امام حضور ندارند، اکرام نمایندگان ایشان است یعنی خود نماینده امام بودن اقتضای جوب اکرام دارد از باب اینکه اکرام امام است. یعنی اگر کسی نماینده امام را اکرام نکرد، به خود امام توهین کرده است و حکم وجوب اکرام امام را امتثال نکرده است.

در این فرض، امتثال اصل متوقف بر امتثال فرع است. بنابراین اگر تبعیت ملاقی از ملاقا تبعیت در عروض باشد و امتثال تکلیف در اصل متوقف بر رعایت تکلیف در ملاقی هم باشد همان علم اجمالی اول برای وجوب رعایت تکلیف در ملاقی کافی است.

اگر اجتناب از الف فقط وقتی محقق می‌شود که از ملاقی آن هم اجتناب شود همان علم اجمالی به نجاست الف یا ب،‌ برای وجوب اجتناب از ملاقی الف کافی است.

و بعد می‌فرمایند شاید منظور مرحوم شیخ اعظم از تبعیت همین تبعیت در مقام عروض باشد نه تبعیت در مقام ثبوت یا اثبات.

اشکال: اگر تبعیت ملاقی تبعیت عروضی باشد، علم اجمالی به نجاست اطراف مقتضی وجوب اجتناب از ملاقی است، ممکن است کسی بگوید اگر ملاک این باشد در جایی ثابت است که اصل وجود داشته باشد و لذا اگر ملاقا معدوم شده باشد، تکلیف در ملاقی هم قطعا منتفی خواهد بود و وجوب اجتناب از ملاقی در صورتی است که اصل محفوظ باشد چون وجوب اجتناب از ملاقی از شئون تکلیف در ملاقا بود.

ایشان برای رد این اشکال می‌فرمایند ممکن است در ملاقی دو تبعیت داشته باشیم، هم تبعیت ثبوتی داشته باشیم و هم تبعیت عروضی داشته باشیم. منافاتی ندارد که در ملاقی دو جهت تبعیت وجود داشته باشد و اگر جایی تبعیت عروضی از بین رفت، تبعیت ثبوتی می‌تواند وجوب اجتناب را اثبات کند (البته با غیر از علم اجمالی اول)

و بعد در پایان می‌فرمایند حق این است که تبعیت ملاقی از ملاقا، تبعیت در مقام عروض نیست بلکه تکلیف مستقلی است و لذا اگر فقط از ملاقی اجتناب نکند یا فقط از ملاقا اجتناب نکند فقط به همان مقدار معصیت کرده است.

بنابراین علم اجمالی اول که مستلزم وجوب اجتناب از ملاقا ست، مستدعی وجوب اجتناب از ملاقی نیست چون فقط در جایی که تبعیت عروضی باشد علم اجمالی در ملاقا، مستدعی اجتناب از ملاقی هم هست و گفتیم که تبعیت عروضی ثابت نیست و تبعیت اثباتی و ثبوتی مستدعی وجوب اجتناب از ملاقی نیست.

کلام مرحوم اصفهانی در اینجا تمام می‌شود.

و حاصل کلام ایشان این بود که اجتناب از ملاقی لازم نیست نه به خاطر علم اجمالی دوم (چون المتنجز لایتنجز) و نه به خاطر علم اجمالی اول (چون علم اجمالی اول حداکثر اقتضای وجوب اجتناب از خود اطراف دارد مگر اینکه تبعیت ملاقی از ملاقا، تبعیت عروضی باشد و گفتیم این طور نیست.)

اما در جایی که تاثیر به سرایت باشد یعنی اجزایی از خود ملاقا، در ملاقی منتشر شود خواهد آمد.

جلسه هفتاد و دوم ۲۸ بهمن ۱۳۹۳

منتشرشده در اصول سال ۹۴-۱۳۹۳

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: ملاقی یکی از اطراف

مرحوم آخوند فرمودند اگر علم اجمالی مقدم بر علم به ملاقات باشد فقط اجتناب از ملاقا لازم است و اگر علم به ملاقات مقارن با علم اجمالی باشد اجتناب از ملاقی و ملاقا لازم است و اگر علم اجمالی ابتداء بین ملاقی و طرف دیگری باشد و بعد علم به ملاقات حاصل شود فقط اجتناب از ملاقی لازم است.

ایشان فرمودند تکلیف در ملاقی، تکلیف زائد بر تکلیف اصول است و مشکوک به شبهه بدوی است. اگر مکلف از اطراف اجتناب کند حتما از معلوم بالاجمال اجتناب کرده است بله شاید علاوه بر آنها در ملاقی هم تکلیف ثابت باشد اما این تکلیف مشکوک است.

به خلاف جایی که علم به ملاقات مقارن با علم اجمالی باشد در جایی که مکلف در حال علم به نجاست یکی از اطراف، علم به ملاقات هم داشته باشد باید از ملاقی هم اجتناب کند.

توضیح این مطلب از کلام مرحوم اصفهانی:

در فرض اول مکلف روز جمعه علم به نجاست الف یا ب پیدا می‌کند و در روز شنبه یقین به ملاقات چیز دیگری با ظرف الف حاصل می‌شود حال چه ملاقات مقدم یا مقارن یا متاخر از زمان حصول نجاست باشد  تفاوتی ندارد و مهم زمان حصول علم به ملاقات است.

مرحوم آخوند در این جا فرمودند مکلف اگر از اطراف اجتناب کند می‌داند نجس معلوم را اجتناب کرده است و نجاست ملاقی معلوم نیست.

اشکال نشود که بعد از علم به ملاقات علم اجمالی دیگری حاصل می‌شود که یا ملاقی الف نجس است یا ب نجس است.

این علم اجمالی دوم در اینجا ارزشی ندارد و منجز نیست چون المتنجز لایتنجز

این کبرای کلی را مشهور قبول دارند که المتنجز لایتنجز

در فرض ما، اگر علم اجمالی دوم منجز باشد معنایش این است که تکلیف در طرف ب نیز منجز باشد در حالی که تکلیف در روز جمعه در این طرف منجز شده بود و چیزی که قبلا منجز شده است قابلیت تنجیز مجدد ندارد و بود و نبود علم اجمالی دوم تاثیری در تجیز تکلیف در آن طرف ندارد.

مثل اینکه مکلف علم تفصیلی به نجاست یک ظرف دارد و بعد علم اجمالی به نجاست دیگری در همان ظرف یا ظرف دیگری پیدا می‌کند این علم اجمالی نمی‌تواند منجز باشد چون تکلیف در آن فردی که علم تفصیلی به نجاستش وجود دارد تکلیف برای بار دوم منجز نخواهد بود.

علت این است که ما گفتیم علم اجمالی در صورتی منجز است که معلوم بالاجمال بر همه فروض و تقادیر اثر داشته باشد و در جایی که تکلیف در یکی از اطراف در قبل علم اجمالی منجز باشد چنانچه معلوم بالاجمال در این طرف باشد اثری ندارد پس منجز نخواهد بود.

دقت کنید معنای این کبری این نیست که یک چیز نمی‌تواند متعلق چند تکلیف باشد بلکه معنا این است که تکلیف واحد بعد از اینکه یک بار منجز شد برای بار دوم بر همان فرد منجز نخواهد شد چون معنا ندارد.

پس در این فرض تکلیف در طرف ب قابلیت تنجیز مجدد ندارد و فقط ملاقی تنها باقی می‌ماند که در آن هم وجود تکلیف مشکوک است و مجرای اصول ترخیصی است.

اما در جایی که مقارن با علم به نجاست، علم به ملاقات هم هست علم اجمالی دوم به نجاست ملاقی الف یا ب منجز است و مشکلی ندارد چون قبل از آن تکلیف در ب قبل از آن منجز نشده بود.

مثل اینکه مکلف بداند یا الف نجس است یا مجموع ب و ج نجس است در اینجا کسی حکم نمی‌کند که فقط از ب یا فقط از ج اجتناب کند بلکه تکلیف در عرض هم در آنها منجز است.

حکم ملاقی با علم ملاقات در زمان علم به نجاست، حکم همین مثال است و قاعده المتنجز لایتنجز مصداقی ندارد و علم اجمالی دوم، علم به معلوم موثر در همه فروض و تقادیر است.

بنابراین صورت اول و سوم با هم متفاوت هستند و لذا در صورت اول فقط اجتناب از ملاقا لازم است و اجتناب از ملاقی لازم نیست. و در صورت سوم اجتناب از ملاقی و ملاقا لازم است.

مرحوم اصفهانی نکته دیگری هم ذکر می‌کنند و می‌فرمایند تاثیر ملاقا در نجاست ملاقی یک مرحله ثبوت دارد و یک مرحله اثبات دارد و یک مرحله عروض دارد.

تاثیر ملاقا در نجاست ملاقی در مرحله ثبوت تاثیر یا به ملاک ترشح است یا به اعداد است یا به سرایت است.

منظور از سرایت یعنی اجزایی از ملاقا،‌ داخل در ملاقی می‌شود و در آن منتشر می‌شود.

منظور از ترشح یعنی نجاستی که در ملاقا بود به ملاقی سرایت می‌کند بدون اینکه اجزائی از ملاقا داخل در ملاقی شود. که در موارد تعبدی است.

جلسه هفتاد و یکم ۲۷ بهمن ۱۳۹۳

منتشرشده در اصول سال ۹۴-۱۳۹۳

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: ملاقی یکی از اطراف

یکی از مباحث مطرح در علم اجمالی بحث لزوم اجتناب از ملاقی با یکی از اطراف علم اجمالی است. بحث از اینکه اجتناب از ملاقی با یکی از اطراف علم اجمالی به نجاست لازم است یا نه بحث فقهی است و ارتباطی با اصول ندارد. آنچه باعث می‌شود این بحث جنبه اصولی داشته باشد عنوانی است که مرحوم آخوند بیان کرده‌اند که چنانچه ثبوت تکلیف واقعا در برخی اطراف علم اجمالی ملازم با ثبوت تکلیف در چیز دیگری باشد آیا همان طور که با علم اجمالی، تکلیف در اطراف علم اجمالی بر عهده مکلف منجز است ملازمات ثبوت تکلیف در اطراف علم اجمالی هم تنجز پیدا می‌کند یا نه؟

یک مثال این بحث این است که اگر بنا باشد نجس فی البین که مردد بین ظرف الف و ب است در ضمن ظرف الف باشد که با شیء دیگری ملاقات کرده است باعث می‌شود ملاقی با الف هم نجس باشد و نجاست محدود به خصوص ملاقا و اصل طرف نیست بلکه ملاقی طرف هم از باب تلازم بین نجاست آنها، محکوم به نجاست است.

همان طور که علم اجمالی به نجاست الف یا ب مستلزم لزوم اجتناب از هر دو طرف است آیا اجتناب از ملاقی این اطراف هم لازم است؟ با فرض اینکه در ملاقی علم اجمالی شکل نگیرد.

گاهی این طور است که بین ملاقی و فرد دیگری، علم اجمالی تولید می‌شود این از محل بحث خارج است. مثلا مکلف علم اجمالی دارد یا الف نجس است و یا ب و بعد یک چیز با الف ملاقات کرد و یک چیز دیگر با ب ملاقات کرد در اینجا واضح است که اجتناب از این دو ملاقی نیز لازم است چون همان طور که یک علم اجمالی در اصول هست یک علم اجمالی هم در ملاقی‌ها هست و واضح است که این فرض از محل بحث ما خارج است.

بحث ما در جایی است که فرد صرفا ملاقی با یکی از اطراف علم اجمالی باشد نه اینکه در آن ملاقی علم اجمالی به لحاظ ملاقی دیگری تصویر شود.

همان طور که اگر چیزی با کل اطراف علم اجمالی ملاقات کند از محل بحث خارج است چون بالتفصیل نجس است و ملاقی با نجس قطعی است.

بحث ما در اینجا صرف ملاقی است و صرف ملازم علی تقدیر است یعنی بر فرض که تکلیف در یک طرف ثابت باشد ملازم با ثبوت تکلیف در یک امر دیگری هم هست اما اگر علم تفصیلی به حدوث تکلیف در آن امر دیگر پیدا شد مثل ملاقی با کل اطراف یا علم اجمالی در آن پیدا شد مثل وجود ملاقی برای هر یک از اطراف، از محل بحث ما خارج خواهد بود.

و از همین قبیل مثال دیگری است که در کلمات مطرح است که اگر علم به غصبی بودن دو چیز باشد بعد یکی از آنها ثمره‌ای داد، در این جا هم به حسب ثبوت این ثمره در حکم اصل است و اگر اصل آن غصبی باشد این ثمره هم حرام خواهد بود.

آیا به صرف علم اجمالی به غصبی بودن این دو، آیا ثمره‌ای هم که تلازم واقعی بین حرمت آن و حرمت اصل است، حکم به وجوب اجتناب از آن هم خواهد بود؟

آیا به منجزیت علم اجمالی به لحاظ ملازمات آن حکم می‌شود؟ این بحث اصولی است و تطبیقات متعددی در فقه برای آن قابل تصور است.

مرحوم آخوند کبرای قضیه را این طور جواب می‌دهند که مقتضای علم اجمالی تنجز خصوص اطراف است و اما ملازمات ثبوت تکلیف نسبت به اصول اطراف چون طرف علم اجمالی نیستند، تکلیف در آنها بر فرض ثبوت، تکلیف زائد بر اصول محسوب می‌شود و طرف علم اجمالی هم نیست تکلیف در آنها منجز نیست. یعنی هر چند اجتناب از خود اطراف لازم است ولی اجتناب از ملاقی با یکی از اطراف لازم نیست در حالی که اگر آن طرف واقعا مورد تکلیف بوده باشد ملاقای با آن هم مورد تکلیف است.

چون مقتضای علم اجمالی خروج از عهده معلوم به مقدار معلوم است و مقدار معلوم در ضمن اطراف علم است و آنچه از اطراف علم خارج است هر چند ثبوت تکلیف در آن با ثبوت تکلیف در اصل ملازم باشد، مقتضای علم لزوم خروج از عهده این تکلیف نیست چون تکلیف در آن مشکوک است و حدوثش معلوم نیست.

بعد مرحوم آخوند می‌فرمایند چون اگر مکلف از اصول اجتناب کند از نجس فی البین اجتناب کرده است.

اگر مکلف از تمام اطراف علم اجمالی اجتناب کند از معلوم بالاجمال فی البین قطعا اجتناب کرده است بله احتمال دارد در ضمن ملاقی تکلیف دیگری داشته باشد اما شبهه بدوی است.

در حقیقت ایشان می‌فرمایند علم اجمالی منحل است. منحل است به ثبوت تکلیف علی الاجمال در یکی از اصول و شک بدوی در ملاقی.

هر چند علم اجمالی هم هست چون مکلف علم اجمالی دارد یا الف نجس است یا ب و اگر الف نجس باشد ملاقی با آن هم نجس خواهد بود پس صحیح است گفته شود علم اجمالی هست که یا ملاقی با الف نجس است و یا ب نجس است.

به تعبیر مرحوم نایینی سه علم اجمالی وجود دارد:

علم اجمالی به وجود تکلیف بین الف و بین ب

علم اجمالی به وجود تکلیف بین ب و بین ملاقی با الف

علم اجمالی به وجود تکلیف بین ب و بین مجموع الف و ملاقی آن

درست است که سه علم اجمالی هست اما دو تا از این علوم اجمالی منحل می‌شوند. علم اجمالی که منحل نمی‌شود علم اجمالی به وجود تکلیف بین اصول است چون اگر از الف و ب اجتناب کند از نجس موجود فی البین اجتناب کرده است پس ثبوت تکلیف در این مقدار معلوم است حتی اگر آن طرف ملاقی هم وجود نداشت باز هم ثبوت تکلیف در اطراف معلوم است پس علم اجمالی منحل می‌شود.

و فرق است بین محل بحث ما و بین جایی که فرد علم اجمالی دارد تکلیف یا در ضمن الف است یا در ضمن ب است و یا در ضمن ج

در این مثال اگر مکلف از الف و ب اجتناب کند، یقین ندارد که از تکلیف معلوم فی البین اجتناب کرده است و لذا علم اجمالی منحل نیست اما در محل بحث ما که تکلیف در ملاقی ملازم با تکلیف در یکی از اطراف است، اگر از اطراف اجتناب کند یقین دارد از معلوم بالاجمال اجتناب کرده است.

بنابراین از نظر مرحوم آخوند مثبتات و ملازمات علم اجمالی حجت نیست. ایشان بر این اساس سه صورت در مساله ملاقی تصور می‌کنند:

الف) مکلف ابتداء علم اجمالی به وجود نجاست در یکی از اطراف دارد و بعد ملاقات با یکی از اطراف اتفاق می‌افتد.

ایشان می‌فرمایند در اینجا اجتناب از ملاقی لازم نیست. و حتی اگر وجوب اجتناب از نجس ملازم با اجتناب از ملاقی هم باشد در اینجا وجوب اجتناب نیست چون ثبوت تکلیف در اینجا مشکوک است.

ب) مکلف علم اجمالی به نجاست این طرف یا طرف دیگر دارد و بعد علم پیدا می‌کند که اگر یکی از این اطراف نجس باشد به خاطر ملاقات با فرد دیگری است.

مثلا مکلف علم دارد یا عبا نجس است یا ظرف الف و بعدا علم پیدا می‌کند عبا اگر نجس باشد به علت ملاقات با ظرف ب است.

در اینجا مرحوم آخوند می‌فرمایند اجتناب از ملاقی لازم است اما اجتناب از ملاقا لازم نیست.

چون ملاک در تنجیز علم است و مکلف علم به نجاست عبا یا ظرف داشت و علم مقتضی تنجز اطراف است اما نجاست ظرف ب که اگر عبا نجس باشد به خاطر ملاقات با آن نجس شده است طرف علم نبوده است تا اجتناب از آن لازم باشد.

ثبوت تکلیف در ملاقا مشکوک است بله ثبوت تکلیف در آن ملازم با ثبوت تکلیف در عبا ست، اما ثبوت تکلیف در آن مشکوک است و علم اجمالی به اعتبار معلوم حجت است نه به اعتبار ملازمات و مثبتاتش.

و از همین قبیل است جایی که ملاقا از محل ابتلاء خارج باشد. یعنی مکلف علم اجمالی داشته باشد یا عبا به سبب ملاقات با ظرف ب نجس است که ظرف ب از محل ابتلاء خارج است و یا ظرف الف نجس است. درست است که در حقیقت علم اجمالی به نجاست ظرف الف یا ظرف ب وجود دارد اما علم اجمالی حکم به لزوم اجتناب از عبا و ظرف الف می‌کند و اگر بعدا ظرف ب محل ابتلاء شود اجتناب از آن لازم نیست چون طرف علم اجمالی خصوص ملاقی است و ملاقا به خاطر خروج از محل ابتلاء علم اجمالی در آن اثری ندارد و بعدا که محل ابتلاء می‌شود مجددا منجز نمی‌شود چون علم اجمالی اثرش آمده است و تمام شده است و اگر قرار باشد ظرف ب وجوب اجتناب داشته باشد بر اساس تلازم است و گفتیم علم اجمالی ملازماتش را منجز نمی‌کند.

ج)‌ اگر مقارن علم اجمالی به نجاست علم به ملاقات هم باشد در این صورت هم اجتناب از ملاقی لازم است و هم اجتناب از ملاقا لازم است. و در حقیقت علم جمالی این طور است که یا ظرف ب نجس است و یا مجموع ظرف الف و ملاقی آن نجس است.

نسبت مکلف به ملاقی و ملاقا یکسان است و هیچ کدام بر دیگری ترجیحی ندارد.

در صورت اول، علم به ملاقات یا خود ملاقات بعد از علم اجمالی به نجاست اطراف رخ می‌دهد اما در اینجا مقارن با علم اجمالی، علم به ملاقات هم هست.

جلسه هفتادم ۲۶ بهمن ۱۳۹۳

منتشرشده در اصول سال ۹۴-۱۳۹۳

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: شبهه غیر محصور

بحث در موارد شک در غیر محصور بودن شبهه بود. یکی از مبانی، بیان مرحوم صدر بود که ایشان می‌فرمودند محذور ثبوتی در ترخیص مخالفت قطعی با علم اجمالی نیست ولی ادله ترخیصی شامل موارد علم اجمالی نیستند چون از نظر عقلاء مصلحت ترخیصی مزاحم مصلحت الزامی نیست و مصلحت الزامی را مقدم می‌دانند و عقلاء بین ترخیص در اطراف علم اجمالی و مصلحت واقعی تضاد می‌بینند لذا اطلاق ادله ترخیصی را شامل اطراف علم اجمالی نمی‌دانند و اگر شارع بخواهد ترخیص بدهد و خلاف ارتکاز عقلاء رفتار کند باید با دلیل خاص این کار را بکند. اما اگر کثرت اطراف به حدی باشد که عقلاء بین ادله ترخیصی و ادله احکام واقعی تنافی نبینند و مصلحت الزامی را مقدم بر مصلحت ترخیصی ندانند شبهه غیر محصور است.

مرحوم آقای صدر می‌فرمایند شک در غیر محصور بودن شبهه گاهی به این جهت است که فرد نمی‌داند دیگران تنافی و تضاد را در این جا نیز می‌بینند یا نمی‌بینند بنابراین شک در وجود قرینه عامه است و ادله ترخیصی مجمل خواهند شد که در این صورت مرجع اطلاق ادله تکلیف واقعی است.

اما اگر خود شخص در عقلاء شک کند از این جهت که خودش هم یکی از عقلاء است در این صورت شک در بنای عقلاء مساوی با عدم وجود بنا ست و وقتی ارتکاز در تضاد نباشد محذور اثباتی در شمول ادله ترخیصی نخواهد بود.

یکی دیگر از مبانی در شبهات غیر محصور کلام مرحوم محقق داماد بود از نظر ایشان محذور ثبوتی در ترخیص مخالفت قطعی نبود و فرمودند ادله ترخیصی شامل موارد علم اجمالی هم هست اما در مواردی که شبهه محصور باشد به مقداری که از نصوص با الغای خصوصیت استفاده می‌شود به خاطر دلیل خاص قائل به لزوم احتیاط می‌شویم. لذا از نظر ایشان احتیاط خلاف اصل اولی است و قاعده اولی عدم لزوم احتیاط است لذا در مواردی که شک در لزوم احتیاط کنیم مرجع اصل عدم وجوب احتیاط خواهد بود.

در بحث شبهه غیر محصور دو نکته دیگر باقی است:

اول: مرحوم نایینی در فوائد بعد از بیان ضابطه و حکم شبهات غیر محصور و بیان تفصیل بین شبهات تحریمی و وجوبی می‌فرمایند اینکه علم اجمالی در شبهات غیر محصور منجز نیست معنایش این است که حکم شک، حکم عدم شک است و آثار شک مترتب نیست یا اینکه معنایش این است که آثار علمی را مترتب نباید کرد؟

خصوصیت غیر محصور بودن موجب می‌شود که شک را از مقرون به علم اجمالی بودن خارج کند یا اینکه از شک بودن خارج کند؟

ثمره در جایی است که اگر اصل اولی با قطع نظر از علم اجمالی مقتضی احتیاط باشد مثل موارد شک در امتثال، در این صورت اگر گفتیم علم اجمالی وجود ندارد یعنی از جهت علم اجمالی احتیاط لازم نیست اما از جهت شک در امتثال احتیاط لازم است.

بله مطابق مسلک منسوب به مرحوم شیخ که شبهه غیر محصور جایی است که کثرت اطراف منشأ اطمینان به عدم وجود تکلیف در هر طرف باشد، موارد شبهات غیر محصور شک نخواهد بود و آثار شک مترتب نیست.

از همین جا نتیجه مبانی دیگر نیز روشن خواهد شد. مثلا مبنایی که از نظر ما کلام شیخ بود یعنی بنای عقلاء بر عدم احتیاط در موارد غیر محصور است در این صورت آثار علم نفی می‌شود نه اینکه شک نفی شود لذا آثار شک مترتب است.

دوم: شبهه کثیر فی الکثیر

طبق مبنای کسانی که در شبهات غیر محصور احتیاط لازم نیست در مواردی که نسبت معلوم به اطراف، غیر محصور نباشد مبانی متفاوت خواهند بود.

طبق مبنای منسوب به شیخ، در موارد کثیر فی الکثیر باید احتیاط کرد چون تکلیف در اطراف موهوم نیست.

طبق مبنای نایینی که ملاک غیر محصور بودن عدم قدرت بر مخالفت قطعی بود موارد مختلف متفاوت خواهند بود و مهم این است که قدرت بر مخالفت قطعی داشته باشد یا نداشته باشد.

و از همین جا سایر مبانی نیز روشن خواهد شد.

جلسه شصت و نهم ۲۵ بهمن ۱۳۹۳

منتشرشده در اصول سال ۹۴-۱۳۹۳

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: شبهه غیر محصور

حث در موارد شک در غیر محصوره بودن شبهه بود. طبق مبنای آخوند که غیر محصور بودن را فاقد ارزش دانستند بحث را مطرح کردیم.

اما مطابق سایر مبانی نیز بحث مطرح خواهد شد. یکی از مبانی، بیان منسوب به مرحوم شیخ بود که غیر محصور بودن در جایی است که کثرت اطراف به حدی باشد که اطمینان به عدم وجود تکلیف در هر یک از اطراف باشد، طبق این معنا، شک در غیر محصور بودن یعنی شک در وجود اطمینان به عدم وجود تکلیف، و شک در اطمینان معنایش عدم وجود اطمینان است بنابراین باید احتیاط کرد.

و یکی از مبانی آنچه بود که از نظر ما مختار مرحوم شیخ بود که ملاک غیر محصور بودن این است که کثرت اطراف به حدی باشد که عقلاء به احتمال تکلیف اعتناء نکنند و بنای عقلاء بر عدم لزوم احتیاط باشد.

طبق این مبنا شک در غیر محصور بودن شبهه، گاهی شک در وجود و عدم وجود بنای عقلاء در این مقدار است که شک می‌کند آیا بنای خودش بما هو احد من العقلاء چنین هست یا نه در این صورت شک در وجود بنای عقلاء است و این معنایش عدم وجود بنای عقلاء است چون معنا ندارد کسی از عقلاء در بنای خودش شک کند و لذا شک در غیر محصور بودن مساوی با قطع به محصور بودن شبهه است.

و اگر در بنای عقلاء غیر از خودش شک کند در حقیقت شک در وجود و عدم وجود قرینه عامه است و در این صورت کلام مجمل است و نمی‌توان به عموم یا اطلاق ادله تکالیف تمسک کرد و نتیجه با غیر محصور بودن شبهه یکی است.

مبنای دیگر این بود که اگر کثرت اطراف به حدی باشد که مخالفت قطعی با آن امکان نداشته باشد، شبهه غیر محصور است. اگر شک کنیم که شبهه غیر محصور است یعنی شک داریم که فرد تمکن از مخالفت قطعی دارد یا ندارد و این مساوی با شک در تکلیف است. همین که مکلف شک دارد که تمکن از مخالف قطعی دارد یا ندارد.

مرحوم عراقی فرموده‌اند طبق این مبنا چون از موارد شک در قدرت است و در موارد شک در قدرت بنای عقلاء بر احتیاط است و فحص را لازم می‌دانند اینجا هم مکلف باید احتیاط کند و حکم موارد شبهه غیر محصور را مترتب کند.

این اشکال وارد نیست چون مکلف بر مکلف به واقعی قدرت دارد و فقط قدرت احراز امتثال را ندارد.

مکلف در موارد شبهات غیر محصور قدرت بر امتثال متعلق تکلیف دارد. آنچه عقلاء به احتیاط در آن حکم می‌کنند موارد شک در قدرت بر متعلق تکلیف و شک در قدرت بر اصل امتثال است و اینجا ما شکی در این نداریم. پس به ملاک شک در قدرت نمی‌توان به ایشان اشکال کرد که باید احتیاط را لازم بدانند.

به نظر ما مطابق مبنای مرحوم نایینی اینجا از موارد شک وجود معارض با اصل ترخیصی است جایی که قدرت بر ارتکاب سایر اطراف احراز شود، اصل در همه اطراف جاری است و معارض خواهد بود و در موارد شک در قدرت، جریان اصل محرز نیست تعارض رخ نمی‌دهد چون معارض احراز نمی‌شود. حجیت اصل معارض، به وصول است و اگر واصل نباشد و جریانش محرز نباشد، نمی‌تواند معارض با اصل جاری باشد.

حال اگر فرد تدریجا مرتکب همه اطراف شود، اشکالی ندارد چون احراز قدرت در بعد، تاثیری در جریان اصل در اطرافی که قبلا مرتکب شده است ندارد. آنچه قبیح بود ترخیص در مخالفت قطعی است یعنی جایی که مکلف، تکلیف را احراز کرده است ترخیص در مخالفت آن قبیح است اما در اینجا وقتی مکلف شک در قدرت دارد، شک در تکلیف دارد لذا تکلیف را احراز نکرده است.

و آخرین فرد نیز وجوب اجتناب ندارد چون علم به وجود تکلیف در ضمن آن ندارد بلکه احتمال می‌دهد تکلیف در موارد قبل باشد که در این صورت وجود تکلیف در آخرین فرد، مشکوک به شک بدوی است.

صفحه5 از10

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است