• Raeesi
  • بسم الله الرحمن الرحیم إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ خبر مصیبت ناگوار ارتحال رییس محترم جمهوری اسلامی ایران حجت الاسلام و المسلمین آقای سید ابراهیم رییسی و هیئت همراه بسیار تلخ و دردناک است. اینجانب این مصیبت را خدمت رهبر معظم انقلاب و مؤمنین داغدار ایران به خصوص بازماندگان تسلیت عرض کرده و امیدوارم خداوند متعال این ضایعه اسفناک را به بهترین وجه برای ملت ایران جبران نماید. از درگاه احدیت غفران و رحمت الهی برای درگذشتگان در این حادثه و صبر و اجر برای بازماندگان ایشان مسئلت دارم.

اصل تخییر

یکی از مسائلی که تطبیقات بسیاری در فقه دارد بحث دوران امر بین محذورین است. در فرضی که حکم قضیه‌ای دائر بین وجوب و حرمت باشد حکم مساله چیست؟

مرحوم آخوند فرموده‌اند در این مساله وجوه و احتمالاتی هست و ایشان پنج وجه را مطرح کرده‌اند و متعرض وجوه هر کدام از آنها شده‌اند.

قبل از تقریر کلام آخوند باید به فروض مساله اشاره‌ای کنیم.

دوران امر بین محذورین گاهی

۱. در شبهه حکمیه است

۲. و گاهی در شبهه موضوعیه است.

۳. و گاهی در توصلیات است یعنی در امور غیر مشروط به قصد تقرب

۴. و گاهی در تعبدیات است. حال گاهی هر دو تعبدی هستند و گاهی یکی از آنها تعبدی است و گاهی هر دو توصلی هستند. حرمت تعبدی هم قابل تصور است مثلا ممکن است کسی بگوید تروک احرام، حرام تعبدی است.

۵. و گاهی قضیه واحد است

۶. و گاهی قضیه متکرر است.

۱-۶. در فرض تعدد گاهی حکم نسبت به قضایای متعدد فعلیت پیدا کرده است. مثل زنی که نمی‌داند در این حالت نماز خواندن برایش واجب است یا حرام است و اکنون وقت نماز ظهر و عصر است که حکم نسبت به نماز ظهر و نماز عصر فعلیت پیدا کرده است. دقت کنید اگر چه نماز ظهر و عصر دو عمل است اما همان ملاک عمل واحد را دارند.

۲-۶. و گاهی حکم نسبت به قضایای متعدد فعلیت پیدا نکرده است. مثل کسی که نمی‌داند نماز جمعه واجب است یا حرام است.

۷. گاهی مکلف تمکن از خروج از موضوع تکلیف ندارد.

۸. و گاهی مکلف تمکن از خروج از موضوع تکلیف را دارد. مکلف می‌تواند کاری کند که از موضوع خارج شود. مثلا روزه آخر ماه مبارک رمضان. روزی که در شهر دیگری ماه حتما رؤیت شده است و در شهر مکلف حتما رؤیت نشده است. اگر رؤیت در خود بلد مکلف شرط باشد امروز حتما ماه رمضان است و باید روزه بگیرد و اگر رؤیت در خود بلد شرط نباشد امروز عید است و روزه آن حرام است پس روزه گرفتن دائر بین وجوب و حرمت است ولی مکلف تمکن از خروج از موضوع دارد به اینکه مسافرت کند چون با مسافرت حتما بر او روزه واجب نیست.

مرحوم آخوند فرموده‌اند در همه این صور حکم به تخییر عقلی می‌شود و مکلف شرعا محکوم به اباحه هم هست. ولی محکوم به برائت عقلی نیست.

ایشان می‌فرمایند اینکه مکلف محکوم به تخییر است از این باب که چون چاره‌ای جز این نیست و هیچ طرف بر دیگری هم ترجیح ندارد. پس عقلا مخیر است.

و شرعا هم مندرج در اطلاق دلیل کل شیء لک حلال حتی تعرف انه حرام است. چون نسبت به این مساله حرمتش معلوم نیست پس محکوم به حلیت است.

و اما اینکه برائت عقلی جاری نیست چون الزام شارع در اینجا معلوم است و قصوری در بیان شارع نیست. مکلف علم اجمالی به ثبوت الزام در شریعت دارد پس از ناحیه شارع قصوری در بیان تکلیف نیست. بیان واصل است اما مکلف تمکن از احراز امتثال این بیان ندارد یعنی تمکن از احراز امتثال ندارد.

پس از نظر مرحوم آخوند مجرای برائت عقلی و برائت شرعی متفاوتند و لذا اینجا برائت عقلی جاری نیست اما برائت شرعی جاری است.

بعد از این مرحوم آخوند در صدد دفع شبهاتی که وارد شده‌ است برآمده‌اند که از جمله آنها احتمالات دیگر در مساله است.

برائت در شبهه موضوعیه

مرحوم آخوند در تنبیه سوم از برائت، حکم جریان برائت در شبهات موضوعیه را مطرح کرده‌اند و اگر چه کلام ایشان در شبهات تحریمیه است اما تفاوتی بین شبهات تحریمی و وجوبی نیست.

فقط نکته خاصی در شبهات تحریمیه از نظر ایشان وجود داشته است که باعث شده است بحث را در مورد آن مطرح کنند.

مرحوم آخوند فرموده‌اند برخی در شبهات تحریمیه موضوعیه مطلقا حکم به برائت کرده‌اند اما حق این است که باید در مقام تفصیل داد.

ایشان می‌فرمایند انشاء محرمات به دو صورت قابل تصور است. هر چند مطلوب در نهی، ترک متعلق است اما عقلا دو گونه قابل تصویر است. گاهی مطلوب در نهی به گونه‌ای است که امتثال آن به اجتناب از تمامی مصادیق متعلق است. به نحوی که اگر مکلف یکی از مصادیق را مرتکب شود، عاصی است و از او ترک دیگر مصادیق مطلوب نیست و حتی اگر دیگر مصادیق را هم ترک کند اصلا امتثال نهی نشده است.

و گاهی متعلق نهی به نحو انحلال است یعنی هر مصداقی اطاعت مستقل و عصیان مستقل دارد اگر مکلف یک مصداق را مرتکب شود به مقدار همان مصداق، عصیان کرده است و نسبت به دیگر مصادیق، ترک آنها مطلوب است و اگر دیگر مصادیق را ترک کند امتثال کرده است. نهی مولی با ارتکاب یک مصداق، با عصیان ساقط نمی‌شود.

ایشان فرموده‌اند اگر مطلوب به نهی ترک و اجتناب از مصادیق به نحو استقلال و علی حده در هر مصداق باشد، یعنی اجتناب از هر یک از مصادیق به صورت مستقل مطلوب مولی باشد مثل نهی از شرب خمر، اگر شک به نحو شبهه موضوعیه اتفاق بیافتد مجرای اصل برائت است چون شک در هر مصداق، مساوق با شک در تکلیف مستقل در آن مصداق است. یعنی شک در هر مصداق، مستتبع شک در تکلیف در آن مصداق است. پس شک در تکلیف زائد داریم.

و گفتیم هر کجا امر دائر بین وجود و عدم وجود تکلیف باشد، مجرای اصل برائت است. پس در شبهه تحریمیه موضوعیه مستقل، شک در تکلیف داریم و مجرای اصل برائت است و بیان شارع برای حرمت ارتکاب شرب خمر، برای اجتناب از مشکوک الخمریه کافی نیست.

این که گفته شده است اصل برائت در جایی است که بیان شارع تمام نباشد منظور این است که اگر حجت از طرف شارع تمام نباشد و در مثال ما هر چند بیان مطلق در حرمت شرب خمر داریم اما تا وقتی علم به تحقق موضوع محقق نشود، بیان کبری باعث فعلیت تکلیف در مصداق مشکوک نخواهد بود.

اما اگر نهی طوری باشد که مطلوب به نهی ترک همه مصادیق باشد و حتی اگر یک مصداق هم مرتکب شود نهی به عصیان ساقط است مثل حرمت مفطرات در ماه رمضان که اگر مکلف مرتکب یک مصداق از مفطرات شود، نهی از ارتکاب مفطرات به عصیان ساقط شده است. مثلا نهی از رمس در هنگام روزه داریم و این نهی به همین صورت است که مطلوب ترک جمیع موارد است و مکلف حتی اگر یک مورد را مرتکب شود نهی به عصیان ساقط است.

در شبهات مصداقیه این گونه تکالیف، مقتضای قاعده وجوب احتیاط است و مکلف باید برای احراز امتثال تکلیفی که به او تعلق گرفته است از مصادیق مشکوک هم اجتناب کند. چون تعلق تکلیف به مکلف مشخص و معلوم است و با ارتکاب فرد مشکوک، امتثال تکلیف مشکوک خواهد بود و احراز امتثال آن ممکن نیست.

ایشان می‌فرمایند اگر مکلف اصل محرزی داشته باشد که بتواند با آن امتثال و ترک همه افراد را احراز کند، ارتکاب مشکوک اشکالی ندارد. مثلا قبل از ارتکاب مشکوک، مجتنب از کل مصادیق بود و بعد از ارتکاب شک در اجتناب از همه مصادیق دارد، استصحاب حالت سابق می‌کند و در نتیجه امتثال برای او محقق می‌شود.

و این در صورتی است که حالت سابقه محقق شود و لذا قبل از شکل گیری حالت سابق، نمی‌تواند استصحاب کند.

بنابراین مرحوم آخوند در جریان اصل برائت در شبهات موضوعیه تحریمیه تفصیل داده‌اند. و بعد هم می‌فرمایند تفاوتی بین شبهات موضوعیه تحریمیه و وجوبیه نیست. هر کجا اصل تکلیف محرز باشد و شک در امتثال باشد باید احتیاط کرد و اصل برائت در مورد مشکوک، معارض با اصل اشتغال نسبت به اصل تکلیف است.

ما کلام ایشان را طوری تبیین کردیم که ربطی به اینکه متعلق نهی چیست ندارد. اما مرحوم آقای بروجردی کلام ایشان را طوری تقریر کرده است که می‌گوید حرف ایشان مبتنی بر مبنای خود ایشان است که مدلول نهی، طلب ترک است و لذا اگر کسی بگوید مدلول نهی زجر است این حرف صحیح نخواهد بود. و این از عجایب است و مرحوم آخوند اصلا ناظر به اینکه مدلول نهی چه باشد نیست بلکه ناظر به این است که آنچه متعلق نهی است آیا به نحو استقلالی متعلق است یا به نحو مجموعی حال مدلول نهی زجر باشد یا طلب ترک باشد تفاوتی ندارد.

مرحوم آقای مروج هم تفصیل مرحوم آخوند این گونه بیان کرده‌اند که گاهی مطلوب به نهی سلب محصل است و گاهی مطلوب به نهی موجبه معدوله است و مرحوم آخوند می‌فرمایند جایی که مطلوب سلب محصل باشد در مصادیق مشکوک اصل برائت جاری می‌شود و جایی که مطلوب به نهی موجبه معدوله باشد اصل اشتغال جاری است.

اگر مطلوب مولی این است که مکلف متصف به عدم شرب خمر باشد باید احتیاط کرد اما اگر برای شارع عدم اتصاف به شرب خمر مطلوب است نه اتصاف به عدم شرب خمر، اصل برائت است.

این هم اشتباه است و کلام آخوند خلاف این است خودشان می‌فرمایند اگر مطلوب به نهی استقلالی باشد مجرای برائت است و اگر مطلوب به نهی ارتباطی باشد مجرای اشتغال است.

عرض ما نسبت به کلام مرحوم آخوند این است که همان طور که شیخ فرموده‌اند اصل برائت مطلقا جاری است و تفصیل اشتباه است. آنچه آخوند فرموده است حتی با مبانی خودشان هم ناسازگار است.

بله اگر چه در ثبوت معقول است که ما حرمت استقلالی و حرمت ارتباطی داشته باشیم اما این مثل وجوب است. همان طور که در واجب ارتباطی در شبهات حکمیه، اصل برائت جاری است در حرام ارتباطی هم اصل برائت جاری است حتی اگر شبهه موضوعیه باشد. وقتی نهی از چیزی به نحو ارتباطی شده باشد شک در تکلیف است یعنی مکلف نمی‌داند باید از این مصداق هم اجتناب کند یا نکند و به همان بیانی که در شبهات حکمیه وجوبیه مجرای برائت است در اینجا هم مجرای برائت است.

مرحوم آخوند در شبهات حکمیه وجوبیه اقل و اکثر ارتباطی برائت شرعی قائل است و از ایشان عجیب است که چرا در اینجا قائل به احتیاط شده‌اند. بلکه حتی اگر ایشان در واجبات قائل به احتیاط می‌شد باز هم قول به برائت در محرمات جا داشت.

بله، اگر تکلیف در محرمات طوری فرض شود که شک در محصل باشد یعنی آنچه خواسته شده بود معلوم بود و افعال مکلف در خارج محقق آن عنوان باشد نه اینکه مصداق و منطبق آن باشد، در اینجا باید احتیاط کرد.

اگر آنچه از مکلف در خارج محقق می‌شود خودش متعلق تکلیف نیست بلکه محقق متعلق تکلیف است در اینجا باید احتیاط کرد اما اگر جایی فعل خارجی، مصداق و منطبق متعلق باشد مجرای برائت است. همان طور که وجوب همین طور است. و لذا اگر امر به پختن کرد مکلف باید احتیاط کند چون فعل مکلف در خارج، محقق و محصل مطلوب (پختن)‌ است نه اینکه مصداق آن باشد. بلکه نتیجه فعل مکلف، مصداق آن است.

و اما اینکه ایشان فرموده‌اند اگر با اصل محرز بشود اثبات کرد جریان برائت اشکالی ندارد خیلی عجیب است و اصل مثبت است چون امتثال از لوازم آن اصل است.

همان طور که تعارض بین اصل برائت و اصل اشتغال هم خیلی عجیب است و مورد یا مجرای برائت است یا مجرای اشتغال است و هیچ گاه با هم جمع نمی‌شوند تا تعارضی رخ دهد.

احتیاط در عبادت

شیخ انصاری بعد از اینکه عبادی بودن احتیاط را بر اساس تعلق امر به ذات عمل بدون قصد امر توجیه کردند. بیان دیگری مطرح کرده‌اند. مرحوم شیخ فرموده‌اند می‌توان امر را بر اساس اخبار من بلغ توجیه کرد. اخبار و روایاتی که دال بر این هستند که کسی که ثواب عملی به او برسد و به آن عمل کند خداوند ثواب را به او خواهد داد و این اخبار دلالت بر استحباب آن عمل می‌کند. و با این امر استحبابی مشکل احتیاط در عبادت حل می‌شود. چون مشکل این بود که امر در عبادات احتیاطی محرز نیست و احتیاط در عبادت ممکن نیست. حال با اخبار من بلغ، نسبت به عملی که وجوب یا استحباب آن ثابت نشده است، امر استحبابی درست می‌شود. بنابراین اخبار من بلغ نسبت به این عمل اثبات امر می‌کند و مکلف در عبادت احتیاطی تمکن از قصد امر قطعی متعلق به عمل دارد و با این راه احتیاط در عبادات ممکن است.

مرحوم آخوند می‌فرمایند از جواب‌هایی که سابقا بیان کردیم اشکال به این بیان مشخص است. با این بیان احتیاط در عبادت نیست بلکه عبادت قطعی است. یعنی همان اشکالی که مرحوم آخوند به بیان شیخ وارد دانست همین جا مطرح می‌کنند. وقتی امر قطعی به عمل درست شد، دیگر احتیاط نیست بلکه عمل عبادت قطعی است و امر قطعی دارد و این خلف فرض ما ست و این در حقیقت التزام به اشکال است که احتیاط در عبادات ممکن نیست و برای دفع آن عبادت قطعی درست کردید. اخبار من بلغ، احتیاط در عبادت را درست نمی‌کند بلکه عبادت قطعی درست می‌کند. احتیاط در عبادت یعنی اینکه با احتمال مامور به بودن عمل را انجام دهید پس وقتی امر قطعی درست می‌کنید دیگر احتیاط نیست بلکه التزام به اشکال است.

اشکال: اگر امر به واسطه اخبار من بلغ به ذات عمل تعلق گرفته باشد اشکال به مرحوم شیخ وارد بود. ولی حرف شیخ این است که مستفاد از اخبار من بلغ، استحباب آن عمل به عنوان احتیاط است. یعنی اخبار من بلغ می‌گوید احتیاط مستحب است و نمی‌گوید ذات عمل به عنوان نماز مثلا مستحب است. اخبار من بلغ می‌گوید احتیاط مستحب است و اگر احتیاط مستحب باشد یعنی امر به عنوان احتیاط تعلق گرفته است نه به ذات عمل و این یعنی احتیاط در آن مورد فرض شده است و به عنوان احتیاط امر به آن شده است. پس با این امر قطعی، احتیاط قطعی درست می‌شود نه عبادت قطعی. با اخبار من بلغ می‌گوییم شارع بعضی احتیاطات را حتما مستحب دانسته‌ است. و این موکد احتیاط است نه اینکه از احتیاط خارج شده باشد. شارع گفته است در جایی که ثوابی بر عملی رسیده باشد، انجام آن عمل به عنوان احتیاط مستحب است. یعنی گفته است احتیاط مستحب است.

جواب: امر به احتیاط که فرض شد از اخبار من بلغ استفاده می‌شود، عبادی نخواهد بود بلکه توصلی است. یعنی اگر شارع امر به احتیاط کند، امر به احتیاط توصلی است نه اینکه عبادی باشد. باید دید آن مامور به با قطع نظر از امر به احتیاط چگونه است. اگر آن امر توصلی باشد، احتیاط در امتثال آن هر چند بدون قصد قربت محقق می‌شود. امر به احتیاط عمل غیر عبادی را عبادی نمی‌کند بلکه می‌گوید امر محتمل در بین هر چه هست، همان را رعایت کن. اگر آن امر با قطع نظر از امر به احتیاط، عبادی باشد باید به قصد قربت انجام داد تا احتیاط در آن محقق شود و اگر توصلی باشد انجام آن بدون قصد قربت هم صحیح است. پس امر به احتیاط، نمی‌تواند امر به عبادت محتمل را درست کند. اگر آن عمل با قطع نظر از امر به احتیاط عبادی بودنش ثابت است که تکلیف روشن است و اگر مشخص نیست نمی‌توان با امر به احتیاط، عبادی بودن آن را کشف کرد یا آن را عبادی کرد.

خلاصه حرف مرحوم آخوند این است که امر مستفاد از اخبار من بلغ حتی اگر امر به احتیاط باشد، امر توصلی است و با یک امر توصلی نمی‌توان صحت امر تعبدی در عبادت مورد احتیاط را اثبات کرد. چون احتیاط یعنی مورد احتیاط را هر طور که هست همان طور اتیان شود و این امر به احتیاط نمی‌تواند مورد احتیاط را عبادی قرار بدهد.

امر مستفاد از اخبار من بلغ، هیچ نقشی در تصحیح عبادت در احتیاط ندارد. یا ما عبادت در احتیاط را در مرحله قبل از اخبار من بلغ تصحیح می‌کنیم که دیگر نیازی هم به اخبار من بلغ نیست و یا نمی‌توانیم تصحیح کنیم که این امر هم نمی‌تواند آن را عبادی کند.

علاوه که اخبار من بلغ حداکثر استحباب احتیاط را اثبات می‌کند و استحباب احتیاط در مواردی که ممکن است اثبات می‌شود و اگر احتیاط در عبادات ممکن نباشد، استحباب احتیاط شامل آن نمی‌شود.

به همین تناسب بحث اخبار من بلغ مطرح شده است.

یک بحث به لحاظ سند و مدرک این قاعده است و بحث دیگر در محتوای این اخبار است.

احتیاط در عبادت

مرحوم آخوند منشأ اشکال در تصور احتیاط در عبادات را ناشی از اشکال در تصور اخذ قصد امر در عبادات دانستند و لذا فرمودند همان جوابی که مشکل قصد امر در عبادات حتمی را حل کرده‌ است می‌تواند مشکل قصد امر در عبادات احتیاطی را نیز حل کند.

ایشان فرمودند تنها جوابی که می‌تواند مساله قصد امر در عبادات حتمی را حل کند این است که بگوییم لزوم انجام عبادت به قصد امر، به حکم عقل است نه شرع.

عقل حکم می‌کند که آن واجباتی که غرض آنها بدون قصد امر، ساقط نمی‌شود باید با قصد امر اتیان شوند. امر شارع به ذات عمل تعلق گرفته است نه به عمل با قصد امر و اینکه ذات عمل را به قصد همان امر انجام دهیم دخیل در غرض مولی است و عقل حکم می‌کند که باید ذات عمل را با قصد امر انجام داد.

اینکه ما از کجا بفهمیم قصد امر در غرض مولی دخیل است به اینکه شارع خودش خبر داده باشد و اگر خبر نداده است و خودش مشخص نکرده است اگر احتمال هم دهیم باید احتیاط کنیم و با قصد امر اتیان کنیم چون تعبدی و توصلی از تقسیمات ثانوی وجوب است و با اطلاق امر نمی‌توان آن را نفی کرد.

مرحوم آخوند فرمودند همین بیان دقیقا در عبادات احتیاطی هم جاری است. یعنی امر احتیاطی به ذات عمل تعلق می‌گیرد و عقل حکم به انجام آن با قصد قربت می‌کند.

تنها تفاوت عبادات حتمی و عبادات احتیاطی این است که قصد قربت در عبادات حتمی، منجز است و حتمی است اما در عبادات احتیاطی، احتمالی و معلق است. و لذا باید در عبادات احتیاطی عمل را به شکلی انجام داد که اگر مامور به بود امتثال باشد و این یعنی عبادات احتیاطی را رجاءً به جا آورد.

و ایشان فرمودند در این صورت اگر عمل واقعا مامور به باشد امتثال خواهد بود و اگر مامور به نباشد انقیاد خواهد بود. و عبادت بودن انقیاد و حسن آن ذاتی است و لازم نیست آن را به داعی انقیاد انجام داد.

مرحوم اصفهانی به مرحوم آخوند اشکال کرده‌اند که اشکال امکان احتیاط در عبادات، با اشکال در اخذ قصد امر در عبادات متفاوت است. آنچه مبنای اشکال اخذ قصد امر در عبادات است این است که آیا شارع می‌تواند قصد امر را در متعلق خودش اخذ کند یا نه؟ و اگر نمی‌تواند آیا عقل به خاطر توقف غرض بر آن حکم به لزوم اتیان با قصد امر می‌کند؟

اما اشکال در امکان احتیاط در عبادات ربطی به آن ندارد. آنجا ما هر مبنایی را بپذیریم باز هم این اشکال اینجا مطرح است. مثلا اگر مثل مرحوم آخوند آنجا بگوییم اخذ قصد امر به خاطر حکم عقل به علت دخل در غرض مولی است با این حال باز هم اینجا اشکال هست چون بحث در این است که قصد امری که در عبادات معتبر است آیا قصد امر قطعی است؟ که اگر این طور باشد عبادت از کسی که یقین به تعلق امر نداشته باشد محقق نمی‌شود.

یا اینکه برای اینکه عمل عبادت باشد و صحیح باشد، قصد امر هر چند احتمالی هم باشد کافی است؟ بگوییم عبادت یعنی عمل را به انگیزه الهی انجام دادن. حال فرقی ندارد امر یقینی باشد یا احتمالی باشد بلکه حتی ممکن است تقرب و انگیزه الهی که در امر احتمالی هست بیش از آن چیزی باشد که در امر یقینی هست.

بحث در این است که قصد قربت آیا با امر احتمالی هم متمشی می‌شود یا فقط در صورتی است که امر جزمی و یقینی باشد.

اگر قصد امر احتمالی کافی نباشد، احتیاط در عبادات صحیح نیست حتی اگر ما قصد امر را با حکم عقل در عبادات شرط بدانیم چرا که در اینجا امر یقینی وجود ندارد تا عبادت در خارج محقق شود. همان طور که اگر ما اعتبار قصد امر را به حکم شرع بدانیم باز هم همین نزاع جاری است که آیا در عبادت قصد امر حتمی شرط است یا قصد امر احتمالی هم کافی است.

مبنای اشکال در جریان احتیاط در عبادات این که آخوند فرموده است نیست.

و از نظر ما نیز اشکال مرحوم اصفهانی به آخوند وارد است. مبنای اشکال آن نیست که آخوند گفته‌اند. اگر ما گفتیم قصد قربت یعنی انجام عمل به انگیزه الهی در این صورت احتیاط در عبادات صحیح و ممکن است حال ما اعتبار قصد امر در عبادات را عقلی بدانیم یا شرعی بدانیم فرقی ندارد و ربطی به اینجا ندارد. و اگر ما قصد قربت را فقط با امر قطعی متمشی بدانیم عبادت در احتیاط ممکن نیست.

و حق این است که قصد قربتی که ما در عبادات نیاز داریم اضافه عمل به خداوند است و اینکه عمل به انگیزه الهی انجام شود. قصد امر احتمالی، قصد قربت قطعی است و عبادت صحیح است. دقت کنید منظور ما قصد محبوبیت نیست که همان طور که مرحوم آخوند فرمودند حتما لازم نیست. بلکه قصد قربت به همان معنای قصد امر منظور ما ست. در عبادات آنچه معتبر است قصد امر است و قصد امر احتمالی کافی است و لازم نیست قصد امر قطعی باشد. قصد امر احتمالی، قصد قربت قطعی و یقینی است.

و اگر ما احتمال دهیم که شارع امر احتمالی را کافی نمی‌داند و قصد امر قطعی را لازم می‌داند معنایش این است که احتیاط در عبادات ممکن نیست. اما ما چنین احتمالی نمی‌دهیم چون شارع شرط صحت عبادت را مطلق قصد امر و قربت قرار داده است.

و این در حقیقت وجه پنجمی بود که مختار ما ست.

بعد از این مرحوم آخوند یک وجه دیگری نقل می‌کنند که دیروز به آن اشاره کردیم. مرحوم شیخ بعد از جوابی که دیروز مطرح کردند فرموده‌اند این با قطع نظر از اخبار من بلغ است. با توجه به این اخبار، یک امر قطعی به عملی که بلغ علیه الثواب، داریم و این امر قطعی است یعنی شارع آن عمل را به عنوان انه بلغ علیه الثواب، مستحب قرار داده است پس در موارد عبادات احتیاطی، امر استحبابی داریم و لذا عبادت در احتیاط صحیح است.

مرحوم آخوند فرموده‌اند اگر با اخبار من بلغ، امر استحبابی درست کنیم باز هم برای صحت احتیاط در عبادات کافی نیست.

احتیاط در عبادت

بحث در امکان احتیاط در عبادات بود. دو بیان در تصویر احتیاط در عبادت گذشت.

بیان سوم، کلام مرحوم شیخ انصاری است که مرحوم آخوند بیان ایشان را به صورت ناقص تقریر کرده‌اند. مرحوم شیخ انصاری فرموده‌اند که احتیاط در عبادات این گونه قابل تصویر است که امر به ذات عمل تعلق گرفته باشد نه به عمل به قصد امر.

امر به احتیاط در مورد عبادات به تعلق امر به ذات عمل است مجرد از قصد قربت. در نتیجه اگر ما بخواهیم امر به احتیاط را شامل مثل نماز احتیاطی بدانیم به این است که بگوییم این امر به احتیاط به اجزای نماز غیر از قصد امر تعلق گرفته است. مرحوم آخوند همین مقدار را نقل کرده‌اند.

مرحوم شیخ اضافه کرده‌اند که بعد از تعلق امر به ذات عبادت، مکلف می‌تواند قصد امر کند. قصد همین امر به احتیاط که به ذات نماز تعلق گرفته است. مانعی در تعلق امر به ذات نماز نبود، بلکه مانع در تعلق امر به عبادت با قصد امر داشت. و وقتی امر به خود ذات عبادت تعلق گرفته است در اینجا می‌توان ذات نماز را با قصد امر احتیاطی انجام داد و احتیاط ممکن است.

مرحوم آخوند به این کلام دو اشکال کرده‌اند:

۱. دلیلی بر اینکه در عبادات امر به ذات عمل تعلق گرفته باشد نداریم نه شرعا و نه اینکه حسن احتیاط عقلی چنین چیزی را اقتضاء می‌کند. آنچه عقل حکم به حسن آن می‌کند احتیاط است. احتیاط یعنی اتیان عمل با جمیع آنچه احتمال اعتبار در آن هست. در عبادات آنچه مطلوب است عمل به قصد امر مطلوب است نه ذات عمل. و لذا موجبی ندارد که گفته شود امر به احتیاط در مورد عبادات، یعنی امر به ذات عمل مجرد از قصد امر. عقل حکم به حسن چنین عملی نمی‌کند. اگر شرعا دلیل خاصی بر این مورد داشتیم هر چند عبادت بود اما احتیاط نبود بلکه یک مطلوب نفسی در شریعت بود. یعنی شارع امر به نمازی مجرد از قصد امر کرده بود. در هر صورت امر به احتیاط نمی‌تواند این عبادت بدون قصد امر را شامل بشود. اگر ما در خصوص عبادات، امر به احتیاط داشتیم با فرض اینکه احتیاط در عبادات به قصد امر ممکن نیست ناچار بودیم از باب دلالت اقتضاء حرف مرحوم شیخ را بگوییم و بگوییم منظور شارع از امر به احتیاط در عبادات، امر به ذات عمل مجرد از قصد امر است اما این صرف فرض است. چون اولا باید فرض کرد امر به احتیاط در خصوص عبادات داشته باشیم و ثانیا باید فرض کرد که احتیاط در عبادات ممکن نباشد.

۲. این حرف در حقیقت تسلیم شدن به اشکال است. یعنی پذیرفته‌اید که احتیاط در عبادت ممکن نیست و لذا ناچار به تغییر شدید و گفتید معنای امر به احتیاط در عبادات، تعلق امر به ذات عمل بدون قصد قربت است.

به تعبیر مرحوم اصفهانی اشکال آخوند به شیخ این است که آنچه محل بحث ما ست این است که آیا امر به احتیاط شامل عبادات می‌شود یا نمی‌شود؟ یعنی آیا در عبادات جعل احتیاط شده است یا نه؟ بحث در این نیست که چگونه امر به احتیاط را عبادی کنیم تا شما راهی برای عبادی کردن احتیاط پیدا کنید. بحث در کیفیت جعل احتیاط در عبادات است نه در امتثال احتیاط به شکل عبادی و اینکه ما چگونه امر به احتیاط را به صورت عبادی انجام دهیم.

بیان چهارمی که مرحوم آخوند نقل می‌کند تصحیح جریان احتیاط در عبادات، با اوامر من بلغ است. یعنی با این اوامر یک امر به عبادات احتیاطی تصور می‌کنیم و مکلف با قصد آن امر احتیاط را در عبادت تصویر می‌کند.

بیان پنجم که بیان خود مرحوم آخوند است این گونه است:

قوم در تصحیح احتیاط در عبادت به خطا رفته‌اند چون مبنای اشکال را متوجه نشده‌اند. منشأ اشکال در احتیاط در عبادات، همان اشکال در بحث تصویر عبادی بودن اوامر شرعی است. سابقا گفتیم اعتبار قصد قربت در عبادات بر چه اساسی است. اینکه عبادات را باید عبادی به جا آورد بر اساس حکم شرع است؟ یا بر اساس حکم عقل است؟

ایشان می‌فرمایند منشأ اشکال همان است یعنی همان اشکالی که در اصل اخذ قصد امر در عبادات هست همان اشکال در اینجا هست.

مشهور عبادیت عبادات و اعتبار قصد قربت در عبادات را شرعی می‌دانند. اما مرحوم آخوند عبادی بودن عبادات را بر اساس حکم عقل تصحیح کردند و فرمودند عبادیت عبادات، به امر شارع نیست و نمی‌تواند به حکم شرع باشد.

عقل می‌گوید چون قصد قربت دخیل در غرض مولی است اعمال عبادی را باید با قصد قربت انجام داد و اگر عمل را به قصد امر انجام ندهد عمل باطل است. مرحوم آخوند می‌فرمودند قصد امر قابل اخذ در اوامر شرعی نیست و شارع نمی‌تواند امر به عمل با قصد امر کند. امر شارع به اموری تعلق می‌گیرد که با قطع نظر از امر او قابل تصور باشد. حکم متعلق امر، حکم موضوع است و همان طوری که رتبه موضوع سابق بر رتبه حکم است و باید جدای از حکم، موضوع قابل تصور باشد، متعلق امر هم باید در رتبه سابق بر حکم تصور شود. و لذا با یک امر نمی‌توان قصد امر را در متعلق امر در نظر گرفت و معتبر دانست. ایشان فرمودند حتی با دو امر نیز نمی‌توان قصد امر را در متعلق امر لحاظ کرد. چون امر اول که تعلق به ذات عمل تعلق گرفته است و امر دوم می‌گوید همان عمل را به قصد امر اول انجام دهید. اشکال این بود که اگر غرض از امر اول بدون قصد امر حاصل می‌شود امر دوم حاصلی ندارد و اگر حاصل نمی‌شود عقل خودش حکم به لزوم قصد امر می‌کند و نیازی به امر شارع نیست. پس امر دوم در هر حال لغو است و نیازی به آن نداریم.

مرحوم آخوند با این بیان در بحث تعبدی و توصلی، قصد امر را در عبادات با حکم عقل معتبر می‌داند.

و لذا ایشان معتقد شد که با اطلاق امر نمی‌توان اعتبار قصد امر را نفی کرد و حتی مثل قصد وجه را به دلیل اطلاق مقامی نفی کرد.

حرف مرحوم آخوند در مقام این است که مشکل اینجا در احتیاط در عبادات، همان مشکل عبادی بودن در عبادات حتمی است.

به هر بیانی که آنجا قصد امر را تصور کردیم در عبادات احتیاطی نیز قصد امر را تصور می‌کنیم.

در آنجا گفتیم قصد امر داخل در متعلق امر نیست و قصد امر بنابر حکم عقل به خاطر دخل در غرض معتبر است و مکلف باید قصد امر متعلق به ذات عمل را بکند. (یعنی همان بیان مرحوم شیخ را ایشان تصحیح کرده است) در اینجا هم همین را می‌گوید. تفاوت عبادات حتمی با عبادات احتیاطی در این است که در عبادات حتمی چون علم داشتیم که ماموربه است می‌توانستیم قصد امر حقیقی را داشته باشیم اما در عبادت احتیاطی چون احتمال امر هست و علم به وجود امر نداریم، باید قصد امر احتمالی را داشته باشیم. یعنی در هر دو جا امر به ذات عمل تعلق می‌گیرد اما در عبادات حتمی، امر حتما به ذات عمل تعلق گرفته است و لذا باید به قصد امر حتمی آن را انجام داد و در عبادات احتیاطی، امر احتمالا به ذات عمل تعلق گرفته است و باید به قصد امر احتمالی آن را انجام داد.

نتیجه این حرف این است که قصد امر قربت در عبادات احتیاطی، حتمی نیست و احتمالی است یعنی نمی‌توان گفت حتما عمل را به خدا اضافه می‌کنیم. بلکه باید گفت اگر امر داشته باشی من قصد امتثال دارم و اگر هم نداشته باشی این عمل مامور به و امتثال نیست چون اگر این طور نباشد تشریع خواهد بود.

پس عمل به قصد امتثال و قربت است اگر مامور به باشد و اگر مامور به نباشد قصد امتثال و قربت نیست.

ایشان می‌گوید برای تصحیح احتیاط در عبادات، نیاز به بیان دیگری غیر از همان بیان تصحیح اخذ قصد امر در عبادات حتمی نخواهیم داشت و با همان بیان مشکل احتیاط در عبادات هم قابل حل است و این اوامر احتیاط در عبادات، خود موید جواب در همان بحث است.

بعد ایشان می‌فرمایند اگر عمل مامور به هم نباشد به عنوان انقیاد مقرب است. یعنی ما قصد می‌کنیم این عمل اگر مامور به باشد مقرب باشد و اگر مامور به نباشد، عمل به عنوان انقیاد مقرب خواهد بود و عبادت ذاتی است. پس ما در هر صورت عبادت انجام داده‌ایم چه قصد امر کنیم و در واقع امر داشته باشیم و چه در واقع امر نداشته باشیم. چون اگر امر داشته باشیم مکلف هم قصد امر کرده است پس مقرب به خداوند است و اگر امر نداشته باشیم از باب انقیاد مقرب به خداوند است.

احتیاط در عبادت

مرحوم آخوند در مقام جواب از شبهه عدم امکان احتیاط در عبادات چهار جواب از دیگران نقل کردند.

بیان اول نقل شد و اشکالات مرحوم آخوند به آن گذشت.

مرحوم اصفهانی به اشکال اول مرحوم آخوند، ایراد کرده‌اند. مرحوم آخوند فرمود با فرض اینکه از حکم عقل به حسن احتیاط، امر شارع را کشف کنیم کافی برای تصحیح عبادت در خارج نیست چون آنچه کشف شده است امر به احتیاط بود و فرض این است که احتیاط در عبادات ممکن نیست و معنا ندارد حکم، موضوع خودش را محقق کند چون حکم نسبت به موضوعش، نسبت عارض به معروض در وجود است. یعنی ابتداء باید احتیاط تصور شود و بعد بگوییم آن مستحب است. معنا ندارد معروض متقوم به عارض خودش باشد.

مرحوم اصفهانی فرموده‌اند عوارض دو قسمند: عارض وجود و عارض ماهیت. در عوارض وجود همین طور است که مرحوم آخوند فرمودند و آنچه به عنوان عارض فرض می‌شود نمی‌تواند مقوم معروض باشد اما در عوارض ماهیت این گونه نیست. در این قسم، عروض به لحاظ وجود و عینیت نیست بلکه به حسب وجود خارجی اصلا عروضی نیست و عروض در مقام تصور و تحلیل ذهنی است. مثل خود وجود نسبت به ماهیات. انسان موجود است. وجود را تعبیر می‌کنند عارض ماهیت انسان است و معنایش این است که در ماهیت انسان، وجود مقوم نیست به خلاف خداوند که وجود عین ذات و حقیقت او است اما در ما عدای خداوند، وجود امری زائد بر ماهیت است و این تعبیر در حقیقت اشاره به ممکن بودن آن ماهیت است.

اما این عروض در خارج نیست. در خارج یک حقیقت بیشتر نیست و هیچ دوئیتی بین آنها نیست. اگر ما آنچه در خارج وجود دارد را در ذهن تحلیل کنیم، آنچه در خارج محقق می‌شود را زائد بر ماهیت می‌بینیم. در مورد ماهیات غیر از خداوند، وجود غیر از ذات آن و غیر از حقیقت آن است و مقوم ماهیت نیست و ماهیت ممکن است به خلاف خداوند که وجود عین واجب الوجود است و سلب شیء از خودش امکان ندارد.

مرحوم اصفهانی ادعا می‌کنند نسبت احکام به موضوعات، نسبت عارض به وجود نیست بلکه نسبت وجود به ماهیت است. در این صورت حکم متقوم به وجود موضوع نیست. تصور احتیاط موضوع حکم است نه وجود احتیاط و همین که احتیاط می‌تواند تصور شود، همان احتیاط موضوع حکم است. پس مطلوبیت احتیاط متوقف بر فرض وجود خارجی احتیاط نیست.

بعد مرحوم اصفهانی می‌فرمایند ماهیت من حیث هی اصلا قابلیت اینکه موضوع وجود هم قرار بگیرد ندارد. یعنی غلط است گفته شود انسان موجود است و ماهیت من حیث هی لیست الا هی و یعنی حتی موجود هم نیست. پس این جمله که می‌گوییم انسان موجود است منظور این نیست که ماهیت انسان در خارج موجود است. بلکه آنچه موضوع وجود است همان وجود ذهنی است. یعنی همان صورت وجود و تحقق در خارج موضوع برای وجود است. و ماهیت اصلا قابل حکم به وجود در خارج نیست چون ماهیت من حیث هی فقط ماهیت است و بس و حتی موضوع وجود هم قرار نمی‌گیرد. معنای حمل اتحاد است و حقیقت ماهیت،‌عین وجود نیست.

عرض ما این است که مرحوم آخوند اگر چه تعبیر کرد که نسبت حکم به موضوع، نسبت عارض به وجود است، اما منظور ایشان این نیست که ایشان بیان کردند و قصدشان نسبت عارض به وجود مقابل نسبت عارض به ماهیت نیست. بلکه ایشان می‌فرمایند امر مستکشف کافی نیست که در خارج برای ما احتیاط را درست کند. چون این امر موضوعی دارد و آن احتیاط است یعنی آنچه مطلوب است احتیاط است و با این امر نمی‌توان احتیاط را درست کرد بلکه موضوع با قطع نظر از حکم باید مفروض باشد و حکم نمی‌تواند موضوع ساز باشد و این حرف کاملا درست است.

حتی وجود ذهنی موضوع حکم و تصور آن هم باید با قطع نظر از حکم مفروض باشد و بتوان با قطع نظر از حکم آن را در نظر گرفت و در اینجا با قطع نظر از امر به احتیاط، احتیاط در عبادت قابل تصور نیست.

و اما اشکال دوم مرحوم آخوند که فرمودند از حسن عقلی احتیاط، نمی‌توان حکم شارع به استحباب احتیاط را کشف کرد چون حکم عقل به حسن احتیاط در سلسله معالیل احکام است و از این گونه احکام عقلیه نمی‌توان حکم شرعی کشف کرد چون کاشف از ملاکی غیر از ملاک احکام شارع نیست. ایشان فرمودند حسن احتیاط مثل حسن اطاعت است همان طور که از حسن اطاعت نمی‌توان حکم شرعی را کشف کرد از حسن احتیاط هم همین طور است.

مرحوم آقای صدر می‌فرمایند از احکام عقلی که در سلسله معلولات است می‌توان حکم شرعی کشف کرد و در محل بحث ما نیز همین طور است. و بعد ایشان فرموده‌اند که اصلا ممکن است ملاک حکم شارع به احتیاط در شبهات بدوی با ملاک حکم عقل متفاوت باشد.

عرض ما این است که شما می‌خواهید حکم مولوی استکشاف کنید یا حکمی به همان ملاک حکم عقل؟ حرف مرحوم آخوند این است که شما از حکم عقل به حسن احتیاط، نمی‌توان کشف کرد خداوند در اینجا ملاک دیگری غیر از ملاک حکم عقل دارد تا بتوان با آن حکم مولوی کشف کرد. معنای حکم عقل به حسن احتیاط این است که اگر فرد احتیاط کند همان احکام واقعی خداوند را امتثال کرده است همان طور که وقتی عقل حکم به حسن اطاعت می‌کند وقتی عبد اطاعت از امر مولی می‌کند همان احکام خداوند را امتثال کرده است نه اینکه حکم مولوی دیگری در کنار آن احکام وجود دارد و آن را امتثال کرده است.

و حال بر فرض که امر را کشف کنیم، اما این امر مصحح احتیاط در عبادت نیست چون این امر شارع در اینجا مثل همان حکم عقل است و نمی‌تواند مصحح احتیاط در عبادت باشد.

مرحوم نایینی اشکال سومی به اصل بیان تصحیح احتیاط در عبادت با امر مستکشف مطرح کرده‌اند و آن اینکه اصلا معقول نیست شارع امر به احتیاط کند. و مستحیل است شارع در مورد احتیاط امر کند چون این امر لغو است. اگر امر محتمل شارع با قطع نظر از امر به احتیاط، برای تحریک عبد کافی باشد که نیاز به امر دیگری نیست و اگر هم کافی نیست، امر شارع به احتیاط تاثیری نخواهد داشت پس امر شارع به احتیاط لغو است و در حق شارع مستحیل است.

مرحوم آقای صدر اشکال کرده‌اند که ممکن است حکم شارع در اینجا به ملاک متفاوتی با حکم عقل باشد و با همین ملاک زائد بر ملاک حکم عقل می‌تواند محرک عبد باشد.

اما به نظر ما اشکال مرحوم آقای صدر وارد نیست و وجه آن هم واضح است.

بیان دومی که برای تصحیح احتیاط در عبادات ذکر شده است این است که ما از ترتب ثواب بر احتیاط، استحباب احتیاط را کشف می‌کنیم و می‌توان با قصد آن امر در عبادات احتیاط کرد.

مرحوم آخوند می‌فرمایند همه آن اشکالاتی که بیان کردیم در اینجا نیز قابل بیان است و لذا بار دیگر اینجا تکرار نمی‌کنیم.

احتیاط در عبادت

بحث در امکان احتیاط در عبادات بود. مرحوم آخوند اشکالی در بحث احتیاط در عبادات مطرح کردند که چون مقوم عبادات قصد امر است تا وقتی امر محرز نباشد (چه اجمالا یا تفصیلا) قصد امر ممکن نیست پس احتیاط در عبادات ممکن نیست.

و ایشان جواب‌هایی را از دیگران نقل کرده‌اند که همه آنها را رد کرده‌اند.

بیان اول این بود که احتیاط چون استحباب شرعی دارد (چون احتیاط عقلا حسن است و با قاعده ملازمه اثبات می‌کنیم که شرعا هم مستحب است) در موارد احتیاط در عبادات، می‌توان قصد امر خود احتیاط را داشت. چون امر به احتیاط یعنی امر به آنچه به حمل شایع احتیاط است امر دارد و در اینجا آنچه به حمل شایع احتیاط است همان عبادت است و لذا امر به همان تعلق گرفته است و می‌توان با قصد آن عبادت را انجام داد. اینجا امر روی خود عبادت رفته است اما به واسطه عنوان احتیاط.

و مرحوم آخوند جواب داد احتیاط مستحب است اما در مواردی که احتیاط ممکن باشد و اشکال این بود که احتیاط در عبادت ممکن نیست. امر به احتیاط، می‌گوید جایی که احتیاط فرض شود مطلوب است اما وقتی احتیاط قابل ایجاد شدن نداشته باشد، خود این امر نمی‌تواند آن را ایجاد کند و حکم نمی‌تواند موضوع خودش را بسازد.

نسبت حکم به متعلق خودش، نسبت عارض به معروض در وجودات خارجی است. یعنی باید جسمی را در خارج تصور کنیم بعد عرض روی آن برود. وجود عرض در خارج متقوم به وجود جوهر است. حکم نسبت به متعلق خودش از قبیل عرض نسبت به جوهر است و تا وقتی محلی برای آن تصور نشود حکم در آن مورد نیست و همان طور که معنا ندارد عرض مقوم جوهر باشد همین طور معنا ندارد حکم مقوم موضوعش باشد.

و اشکال دوم این است که حکم عقل به حسن احتیاط، ملازم با امر شارع به احتیاط نیست. قاعده ملازمه نمی‌تواند اثبات کننده حکم شارع در اینجا باشد. مثلا عقل حکم به حسن اطاعت شارع می‌کند اما این به معنای استحباب شرعی اطاعت نیست بلکه حتی اوامر موجود در شریعت را هم حمل بر ارشاد می‌کنیم.

ضابطه قاعده ملازمه این است:

اوامر دو قسم هستند. یک قسم از آنها واقع در سلسله علل احکام است و قسم دیگر واقع در سلسله معلولات است. اگر امری در رابطه با آنچه در سلسله علل واقع شده است کشف کنیم نتیجه‌اش این است که اطاعت دارد و ترتب ثواب دارد و ... مثل حسن عدل که کاشف از وجود ملاک در عدل است. و کشف ملاک موجب تعلق امر و طلب است.

و اما احکامی که در سلسله معلولات واقع شده است مثل حکم عقل به حسن اطاعت، منظور از سلسله معلولات یعنی بعد از اینکه حکم شرعی فرض شد،‌ عقل حکم کند. در این صورت حکم عقل ملازمه با حکم شرعی ندارد. بلکه حتی خطابات مولوی در عرض آن را ارشاد به همان حکم عقل می‌دانیم.

در اینجا حتی حکم عقل هم، ملاک مولویت و ملاک امتثال دیگری غیر از آنچه در ناحیه حکم شرعی بود، ندارد تا به خاطر آن ملاک کشف از حکم شرعی کند.

و حسن احتیاط از قبیل احکام عقلی واقع در سلسله معلولات است (چون امر به احتیاط، در رتبه احتمال تکلیف شرعی فرض می‌شود) و نمی‌تواند کاشف از امر مولوی باشد.

استحباب احتیاط

گفتیم معروف و مشهور، ادعای حکم عقل به حسن احتیاط است و ما عرض کردیم این مطلب قابل اثبات نیست و عقل در جایی که احتمال مفسده یا مبضوضیت احتیاط وجود دارد حکم به حسن احتیاط نمی‌کند.

عقل می‌گوید اگر جایی با انجام کاری ادراک مصلحت محتمل باشد بدون اینکه احتمال مفسده یا مبغوضیت باشد، عقل حکم به حسن آن کار می‌کند. یعنی اگر انجام کاری دائر بین ادراک مصلحت محتمل و بین کار بیهوده و لغو باشد، عقل حکم به حسن انجام کار می‌کند چون در انجام آن احتمال مصلحت هست. اما اگر امر دائر بین ادراک مصلحت محتمل و بین مفسده محتمل باشد عقل حکم به حسن انجام کار نمی‌کند. ادعای حکم عقل به حسن احتیاط در این مورد، از قبیل همان ادعایی است که گفته‌اند دفع مفسده اولی از جلب منفعت است. عده‌ای در بحث دوران بین محذورین می‌گویند احتمال حرمت مقدم است چون در ارتکاب فعل، احتمال مفسده هست و در ترک آن حداکثر احتمال از دست رفتن مصلحت است و دفع مفسده اولی از جلب منفعت است پس باید فعل را ترک کرد و احتمال حرمت را ترجیح داد.

اما این ادعا از نظر ما بی پایه و اساس است و عقل چنین حکمی ندارد در اینجا هم همین طور است و عقل حکم به حسن احتیاط نمی‌کند چرا که در موارد احتیاط همان طور که احتمال مصلحت هست،‌ احتمال مفسده هم هست.

حتی مرحوم آقای خویی قبلا فرمودند کبرای ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع اگر چه صحیح است اما صغرای آن هیچ جا قابل احراز نیست چون در هیچ جا نمی‌توان گفت فعلی مصلحت ملزمه‌ای دارد و هیچ مفسده دیگری ندارد چون عقل انسان محیط به مصلحت و مفسده نیست. با این حال ایشان در اینجا قائل به حسن عقلی احتیاط شده‌اند.

بله اگر ادله نقلی اثبات کند احتیاط مستحب است در این صورت می‌توان گفت که ما کشف می‌کنیم که در موارد احتیاط مفسده‌ای نیست و موضوع حکم عقل به حسن احتیاط (یعنی مواردی که احتمال مفسده نیست) منقح می‌شود. اما استحباب شرعی احتیاط هم در همه جا روشن نیست و حتی مرحوم آخوند می‌فرمودند این ادله همه ارشاد به موارد لزوم احتیاط از نظر عقل است که در شبهات اطراف علم اجمالی و شبهات قبل از فحص است. پس در شبهات بدوی بعد از فحص دلیل شرعی بر حسن احتیاط هم نداریم.

و لذا از نظر ما با این اشکال نظریه حق الطاعة دچار مشکل است و هیچ کجا نمی‌توان به آن تمسک کرد.

مرحوم ایروانی هم منکر حسن عقلی احتیاط هستند اما بیان دیگری دارند که ما آن بیان را قبول نداریم.

ایشان فرموده‌اند بعد از حکم شارع به ترخیص بر اساس اصول عملیه، احتیاط ملاک و مصلحتی نخواهد داشت. مصلحت احتیاط مزاحم به مصلحت ترخیص است که خود شارع گفته‌ است رعایت مصلحت احتیاط لازم نیست. با وجود اصل ترخیصی در شریعت،‌ موضوعی برای حکم عقل به حسن احتیاط باقی نمی‌ماند چون حکم عقل به حسن احتیاط به ملاک مصلحت ملزمه محتمل است و وقتی شارع با اصل برائت، احتمال مصحلت ملزمه را نفی کرد، عقل حکم به حسن احتیاط ندارد. (نهایة النهایة جلد ۲ صفحه ۱۱۲)

اما این حرف ایشان ناتمام است چون اصول ترخیصی نافی ملاک حسن احتیاط نیست بلکه حداکثر نافی ملاک لزوم احتیاط است. یعنی اگر احتیاط لازم بود شارع جعل ترخیص نمی‌کرد و اصل ترخیصی نفی استحباب احتیاط نمی‌کند. این که ایشان می‌گوید اصول ترخیصی بر اساس تزاحم، ملاک احتیاط از بین می‌رود حرف اشتباهی است بله ملاک لزوم احتیاط را نفی می‌کند اما ملاک استحباب احتیاط را نفی نمی‌کند.

و اگر هم منظور نفی ملاک حکم واقعی است اشکال این است که احتیاط نفی حکم واقعی و نفی ملاک آن را نمی‌کند بلکه نفی فعلیت و تنجز می‌کند و احتمال وجود حکم واقعی و ملاک آن وجود خواهد داشت.

اما بیان ما این بود که با وجود احتمال ملاک،‌ با این حال احتیاط حسن نیست چون احتمال وجود مفسده در احتیاط هست.

البته ایشان بیان دیگری هم برای نفی حسن احتیاط دارند. ایشان می‌فرمودند که احکام مختص به عالمین است و جاهلین حکمی ندارند و جعل حکم در حق غیر عالم مستحیل است. و گفتیم نتیجه این حرف ایشان این است که اصول عملیه همه لغو خواهند بود چون هیچ گاه شک در حکم معنا ندارد بلکه یا قطع به وجود حکم است و یا قطع به عدم وجود حکم است. بله اصل احتیاط جا دارد با بیانی که قبلا گذشت.

ایشان می‌فرمود حقیقت حکم و ماهیت حکم متقوم به علم است و حکم متقوم به اراده معلمه است. اراده‌ای که به مکلف اعلام شود حکم است و گرنه صرف اراده بدون اینکه به مکلف اعلام شود حکم نیست.

مرحوم ایروانی در شبهات موضوعیه قائل به خطابات قانونی است. البته ایشان در مورد علم و جهل این را معتقدند نه نسبت به عجز و قدرت.

حاصل اینکه با این مبنای مرحوم ایروانی، حسن احتیاط دیگر معنا نخواهد داشت. البته ایشان خودشان احتیاط را به لحاظ موارد قبل از فحص استثناء کرده‌اند. با این حال وقتی حکمی اعلام نشده است و فحص هم شده است و ایشان معتقد به عدم حکم در این صورت است احتیاط معنا ندارد تا حسن باشد و اولی بود که ایشان برای نفی حسن احتیاط، به این مبنای خودشان تمسک می‌کردند نه به آن بیان که در بالا گذشت.

و ما قبلا اشکال کردیم که حکم متقوم به اعلام نیست و تنجز حکم متوقف بر اعلام است اما ماهیت حکم متقوم به اعلام نیست.

مرحوم آخوند بحث تصحیح احتیاط در عبادات را مطرح کرده‌اند. شبهه‌ای مطرح شده است که هر چند در غیر عبادات، احتیاط حسن است (منظور از غیر عبادات، توصلیات است) اما در عبادات چنین نیست چون صحت عبادت متقوم بر قصد امر است و قصد امر متوقف بر احراز امر است و بدون احراز امر، قصد امر ممکن نیست و تشریع است و لذا احتیاط در عبادات معنا ندارد. و اگر احتمال وجوب عبادتی باشد، اصلا نمی‌توان به عنوان احتیاط آن را انجام داد چون امر آن محرز نیست.

مرحوم آخوند از دیگران چهار جواب نقل کرده‌اند و همه را رد کرده‌اند و بعد خودشان راه حل دیگری ارائه کرده‌اند.

  1. امر در عبادات هست چون عقل حکم به حسن احتیاط داشت و از باب ملازمه بین حکم عقل به حسن احتیاط و حکم شرع به استحباب احتیاط، کشف می‌کنیم شارع امر به احتیاط دارد پس مکلف می‌تواند قصد امر کند و امر نه امر متعلق به آن عبادت خاص، بلکه امر استحبابی متعلق به احتیاط.

مرحوم آخوند از این بیان دو جواب مطرح می‌کنند.

جواب اول مرحوم آخوند این است که بر فرض از حسن احتیاط، امر به احتیاط را احراز کردیم اما امر به احتیاط را کشف کرده‌ایم و در عبادت احتیاط ممکن نیست. هر کجا احتیاط فرض شد، احتیاط مامور به است اما در عبادات قابلیت تصور ندارد تا حکم به استحباب آن کنیم. نمی‌توان با خود این امر به احتیاط، موضوع احتیاط را درست کرد. یعنی در رتبه سابق باید احتیاط تصور شود بعد بگوییم این احتیاط ماموربه است اما در عبادات اصلا احتیاط قابل تصور نیست.

و نمی‌توان با مساله طبیعی بودن قضیه حل مشکل کرد چون در اینجا حکم می‌خواهد موضوع خودش را بسازد حتی اگر قضیه طبیعیه باشد بر خلاف مساله اخبار با واسطه که چون صدق العادل را منحل می‌دانستند می‌گفتند یک شخص حکم، موضوع حکم شخص دیگری از حکم را می‌سازد و این بیان اینجا قابل تطبیق نیست.

استحباب احتیاط

تنبیه دوم که مرحوم آخوند مطرح کرده‌اند این است که اگر چه احتیاط واجب نیست شرعا اما شکی در حسن عقلی احتیاط و استحباب احتیاط شرعا نیست و تردیدی نیست که محتاط مستحق ثواب است. و بحث در این است که آیا احتیاط در عبادات ممکن است یا غیر ممکن است. مرحوم آخوند از دیگران وجوهی برای تصحیح احتیاط در عبادتی که دائر بین وجوب و غیر استحباب است؛ ذکر کرده‌اند و در نهایت هم خودشان وجه دیگری بیان کرده‌اند.

البته منظور از غیر استحباب حرمت نیست.

قبل از بیان این کلام، نکته‌ای در مورد استحباب شرعی احتیاط بیان کنیم. عرض ما این است که اگر امر دائر بین مشروعیت و صرف عدم مشروعیت باشد، حق با مرحوم آخوند است اما اگر امر احتیاط دائر باشد بین مطلوبیت و حرمت، یعنی ما احتمال دهیم که احتیاط شرعا حرام باشد، (کما اینکه در مقدمات انسداد گذشت که احتیاط موجب هرج و مرج یا اختلال نظام حرام است) در این صورت کلام آخوند صحیح نیست.

مثلا احتیاط در مواردی که ممکن است به وسواس منجر شود و ... احتمال حرمت دارد. حال اگر احتمال بدهیم که شارع نسبت به احتیاط، حکم به حرمت دارد (همان طور که در مقدمات انسداد، حکم به مبغوضیت احتیاط مبتنی بر تکرار از عده‌ای نقل شد)، مثلا نمی‌خواهد شریعت با عمل مکلفین از سهولت خارج شود و همین مقدار هم به شارع نسبت پیدا نکند در این صورت نمی‌توان گفت شکی در استحباب احتیاط نیست.

عقل نیز در این موارد حکم به حسن احتیاط نمی‌کند. اگر امر احتیاط دائر بین وجوب و غیر وجوب باشد عقل حکم به حسن احتیاط می‌کند اما اگر امر احتیاط دائر بین مطلوبیت و مبغوضیت باشد، عقل حکم به حسن احتیاط نمی‌کند.

و بر همین اساس است که ما به مرحوم آقای صدر در بحث حق الطاعة اشکال داریم که حق الطاعة جایی است که تکلیف دائر بین وجوب و اباحه باشد اما اگر احتمالش باشد که احتیاط مبغوض باشد در اینجا، حق مولی ممکن است ترک احتیاط باشد نه انجام احتیاط. مثلا احتمال حرمت شرب تتن باشد و احتمال حرمت احتیاط باشد، در اینجا نمی‌توان گفت حق الطاعة اقتضاء می‌کند رعایت حرمت شرب تتن را بلکه می‌توان گفت حق الطاعة اقتضاء می‌کند ترک احتیاط در حرمت شرب تتن را.

و همه جا احتمال حرمت احتیاط وجود دارد مگر اینکه جایی به نقل شارع اثبات شود مطلوبیت احتیاط در همه جا.

و لذا حق الطاعة را حتی اگر کبرویا هم بپذیریم از نظر صغروی مبتلا به اشکال است چون در همه جا احتمال حرمت احتیاط است و اگر بخواهیم با دلیل نقلی حسن احتیاط را کشف کنیم، در این صورت از محل بحث خارج است. چرا که پس در این صورت عقل حکم به حسن احتیاط نمی‌کند و عقل هیچ حکمی به حسن احتیاط ندارد چرا که احتمال مفسده می‌دهد حتی اگر مفسده احتمال وقوع در کلفت و مشقت و زحمت باشد یا از بین رفتن مصلحت تسهیل باشد.

حاصل اینکه آنچه در همه کلمات ادعا شده است که احتیاط عقلا حسن است وجهی ندارد و با وجود احتمال مفسده در احتیاط، عقل حکمی به حسن احتیاط ندارد.

و اما کلام دوم مرحوم آخوند که فرمودند و شکی در ترتب ثواب بر احتیاط نیست. مرحوم آقای روحانی اینجا اشکال کرده‌اند که عقل حکم به استحقاق ثواب در موارد احتیاط نمی‌کند. اینکه مکلف انقیاد کرده است درست است اما ترتب ثواب بر انقیاد عقلی نیست. استحقاق ثواب یک امر جعلی است و هر کجا شارع جعل کند حکم به آن می‌شود. حسن فاعلی، موجب استحقاق ثواب نیست. و اگر احتیاط مکلف مطابق با واقع نباشد، ثوابی در بین نیست.

اما بحث مهم در اینجا تصحیح احتیاط در عبادات است. مرحوم آخوند فرموده‌اند آیا در عبادتی که که امرش دائر است بین مامور به بودن هر چند با امر استحبابی و بین غیر مامور به بودن احتیاط معقول است؟ اینجا شبهه‌ای وجود دارد و آن اینکه وقوع عبادت در خارج متقوم به قصد امر است. و جایی که امر شارع محرز باشد،‌ انجام عمل به عنوان عبادت ممکن است اما در جایی که معلوم نیست عبادت امر شرعی داشته باشد، عبادت در خارج محقق نمی‌شود. بنابراین انجام عبادت به عنوان احتیاط ممکن نیست. بنابراین محبوبیت احتیاط که عقلا و شرعا فرض شد باید در توصلیات باشد و در تعبدیات جا ندارد.

اصل عدم تذکیه

بحث در اصل عدم تذکیه بود. گفتیم ابتداء باید مفهوم تذکیه بررسی شود. گفتیم مفهوم تذکیه یا همین عمل ذبح و سر بریدن است که در این صورت اصل عدم تذکیه یقینا جاری است در جایی که شبهه موضوعیه باشد و شبهه حکمیه هر چند به نحو شبهه مفهومیه تصور دارد اما این شبهه مفهومیه مجرای اصل عدم تذکیه نیست. و این اصل، استصحاب عدم نعتی است.

در قبال این احتمال، احتمالات دیگری در مفهوم تذکیه مطرح بود. اگر بگوییم تذکیه یک امر بسیط است حال چه منطبق بر این افعال خارجی باشد یا معلول آنها باشد. و حال چه امر اعتباری و چه تکوینی باشد. و در هر صورت آیا موت مقوم در مفهوم تذکیه است؟ یعنی تذکیه وصفی برای موت و حیوان مرده است یا وصفی برای ذات حیوان است.

این موارد احتمالات مختلفی بود که در مفهوم تذکیه مطرح شده است و اکنون هم نمی‌خواهیم آنچه صحیح است را اثبات کنیم.

اگر بگوییم تذکیه امر بسیطی است که وصف برای حیوان است حال هر کدام از آن فروض که تصور شود، استصحاب عدم تذکیه جاری است. چون می‌گوییم این حیوان وقتی زنده بود تذکیه نشده بود و نمی‌دانیم اکنون تذکیه محقق شده است یا نشده است، اصل عدم تذکیه است. شک در حدوث تذکیه که یک امر حادث بسیط است مجرای اصل عدم است.

و اینجا هم اصل به صورت عدم ازلی و هم به صورت عدم نعتی قابل تصور است. یعنی این حیوان در حال حیات متصف به عدم تذکیه است و بعد از مرگ همان استصحاب می‌شود. و اگر اتصاف هم نباشد به صورت عدم ازلی جاری است.

اما اگر تذکیه را برای حیوان مرده فرض کنیم. یعنی موت مقوم مفهوم تذکیه باشد. یعنی موت گاهی متصف به تذکیه است و گاهی متصف به تذکیه نیست.

گاهی تذکیه را به عنوان وصف و قید نسبت به موت موضوع حکم به حلیت در نظر می‌گیریم یعنی تذکیه حیوان مرده، به این قید موضوع حلیت باشد. مثل آنچه در باب نماز جماعت گفته می‌شود که اگر ماموم به رکوع برود و امام هم در رکوع باشد یعنی رکوع ماموم مقید به این است که در حال رکوع امام باشد.

اینجا هم بگوییم تذکیه مقیدا به موت، موضوع حکم است در این صورت اصل عدم تذکیه جاری نیست. اصل عدم نعتی جا ندارد چون هیچ وقت نبوده است که این حیوان میت بوده باشد و مذکی نبوده باشد تا بتوان استصحاب کرد. تذکیه از قبیل وصف مقارن با موت است و قبل از موت اتصاف یا عدم اتصاف به تذکیه معنا ندارد. مثل قرشیت که این طور نبوده است که زن یک زمانی بود و قرشی نبود تا به صورت عدم نعتی بتوان عدم قرشیت را استصحاب کرد. هیچ وقت نیست که این حیوان مرده بوده باشد و مذکی نبوده باشد. وقتی که مذکی نبود، موت هم نبود و وقتی موت آمد، یا تذکیه آمده است یا نیامده است. پس اگر تذکیه مقید به موت باشد، یعنی بگوییم حیوانی که موتش متصف به تذکیه است حلال است، اصل عدم تذکیه جاری نخواهد بود.

بلکه عکس آن ممکن است و گفته شود حیوان وقتی زنده بود متصف به موت به وصف غیر مذکی نبود چون زنده بود و استصحاب می‌کنیم عدم، عدم تذکیه را یعنی می‌گوییم وقتی مرده است موت به وصف غیر مذکی موجود نشده است. این حیوان وقتی زنده بود متصف بود به عدم موت بلاتذکیه و اکنون که مرده است هم استصحاب می‌کنیم این وصف عدم بلاتذکیه.

بله ممکن است معارض داشته باشد به اینکه موصوف به عدم موت با تذکیه هم نبود ولی در هر صورت اصل عدم تذکیه به تنهایی جاری نیست.

عدم تذکیه اگر قید قرار بگیرد، معامله امر وجودی با آن می‌شود. و در این صورت اصل برائت بدون معارض جاری است.

اما اگر بگوییم موت نه به عنوان قید و وصف بلکه به عنوان ترکیب در تذکیه دخالت دارد. یعنی حیوانی باشد که میت باشد و مذکی باشد در این صورت محکوم به حل است و اگر حیوانی باشد که میت باشد و مذکی نباشد محکوم به حرمت است. نه اینکه موت متصف به عدم تذکیه که عدم تذکیه قید برای موت تصور شود. بلکه عدم اتصاف به تذکیه موضوع است نه اتصاف به عدم تذکیه. یعنی موتی باشد که متصف به تذکیه نشده باشد در این صورت حیوان حرام است. در این جا اصل عدم تذکیه جاری است و عدم اتصاف به تذکیه قابل بیان است. همان طور که عدم اتصاف به قرشیت را استصحاب می‌کنیم. زن وقتی نبود، متصف به قرشیت نبود و اکنون که موجود شده است شک می‌کنیم آیا متصف به قرشیت شده است یا نشده است همان عدم اتصاف را استصحاب می‌کنیم و این همان سلب محصل است نه اینکه عدم نعتی باشد.

اتصاف نیاز به محل دارد و لذا استصحاب عدم نعتی جاری نیست اما عدم اتصاف نیاز به محل ندارد بلکه با عدم وجود موضوع هم سازگار است و لذا استصحاب عدم اتصاف جاری است.

این همه در جایی بود که ما تذکیه را عنوان بسیط در نظر بگیریم. اما اگر تذکیه را مفهوم مرکب در نظر بگیریم. اگر خصوصیت حیوان را دخیل ندانیم بلکه بگوییم تذکیه همین افعال خارجی است بدون اینکه خصوصیت حیوان دخالت در تذکیه داشته باشد و لذا اگر این افعال بر خوک هم انجام شود تذکیه انجام شده است اما حلال نیست و خصوصیت حیوان موثر در حلیت است.

در اینجا اگر شبهه موضوعیه باشد اصل عدم تذکیه جاری است.

اما اگر شبهه حکمیه باشد آنچه قابلیت شک دارد به نحو شبهه مفهومیه است و مجرای استصحاب عدم تذکیه نیست.

اما اگر بگوییم خصوصیت حیوان دخیل در مفهوم تذکیه است یعنی این افعال با قید خصوصیتی که در حیوان هست تذکیه است و گرنه تذکیه نیست و خصوصیت حیوان نه اینکه دخیل در حلیت باشد بلکه دخیل در مفهوم تذکیه باشد در این صورت اگر شبهه حکمیه باشد مجرای استصحاب نیست چون شبهه مفهومیه است. و خصوصیات امرشان مردد بین قطعی الوجود و قطعی العدم است و لذا استصحاب عدم تذکیه جا ندارد. در شبهات مفهومیه استصحاب معنا ندارد. مثلا اگر فرد نمی‌داند که انتهای روز استتار قرص خورشید است یا برطرف شدن سرخی سمت مشرق است. در اینجا معنا ندارد استصحاب بقای روز چون اگر روز با استتار قرص تمام شود الان یقینا تمام شده است مثلا و اگر با برطرف شدن سرخی تمام شود الان یقینا روز است و لذا معنا ندارد استصحاب بقای روز جاری باشد. استصحاب در خود شبهه مفهومیه و خود مفهوم معنا ندارد. بله ممکن است در این فرض کسی استصحاب حکم کند اما استصحاب خود مفهوم معنا ندارد.

در محل بحث ما نیز استصحاب عدم تذکیه جاری نیست چون خصوصیت حیوان را دخیل در مفهوم تذکیه دانستیم و الان شک در مفهوم داریم.

بله نوبت به اصل در حکم می‌رسد که آیا این حیوان در حال زنده بودن محکوم به حرمت بوده است یا حلیت؟ اگر محکوم به حرمت نباشد، مجرای اصل برائت است.

این بحث‌ها همه در جایی بود که شک در تذکیه به خاطر شک در مقتضی باشد. اما اگر شک در تذکیه به خاطر شک در طرو مانع باشد مرحوم آخوند در اینجا فرموده‌اند اصل حل جاری نیست اما اصل عدم تذکیه هم جاری نیست چون اصل حاکم در بین هست و این حیوان قبل از اینکه این حالتی که شک در مانعیت آن هست طاری شود، اگر ذبح می‌شد مذکی بود اکنون نمی‌دانیم تذکیه در موردش محقق شده است یا نه؟ استصحاب تعلیقی داریم.

بحث در این است که در اینجا اگر ما تذکیه را متقوم به عدم مانع بدانیم مثلا تذکیه را آن افعال مقید به خصوصیتی در حیوان بدانیم که یکی از آن خصوصیات در حیوان مثلا عدم جلل است. و گاهی تذکیه را متقوم به عدم مانع ندانیم بلکه عدم مانع را در حلیت دخیل بدانیم.

بیان مرحوم آخوند در صورتی تمام است که ما عدم مانع را دخیل در مفهوم تذکیه ندانیم. البته ایشان در ناحیه تذکیه استصحاب را بیان کرد و ما اصلا نیازی به این استصحاب نداریم چون می‌دانیم حیوان مذکی شده است و شک در حلیت داریم و لذا مرحوم آقای صدر استصحاب تعلیقی را در مورد حلیت تصور کرده است نه در مورد تذکیه.

اما اگر عدم مانع را قید در مفهوم تذکیه بدانیم در این صورت استصحاب عدم تذکیه جاری نیست چون شبهه مفهومیه است.

بله اگر عدم مانع، قید در مفهوم تذکیه نباشد بلکه از قبیل مرکب باشد یعنی موضوع حلیت، حیوانی است که تذکیه شود و جلل نداشته باشد در این صورت استصحاب عدم جلل یا استصحاب حلیت تعلیقی جاری است.

احتمالات و فروض دیگری هم در مساله قابل بیان است که چون بحث فقهی است ما متعرض آنها نمی‌شویم.

صفحه24 از33

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است