احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: خروج از ابتلاء

مرحوم آخوند در حاشیه کفایه، بیان عدم تنجیز علم اجمالی در شبهات تحریمی که برخی از اطراف از محل ابتلاء خارج است را در شبهات وجوبی هم بیان کرده‌اند و گفته‌اند اگر برخی از اطراف علم اجمالی در شبهات وجوبی، حتما مورد انجام است طوری که حتی با علم تفصیلی به وجود سبب تکلیف در آن، تکلیف نخواهد بود.

نکته از نظر مرحوم آخوند عدم اثر علم اجمالی در هر صورت است. یعنی اگر علم اجمالی طوری باشد که در همه اطراف و در همه صورت‌ها برای آن اثر تصور نشود علم اجمالی منجز نیست.

مرحوم آخوند تکلیف تحریمی را نسبت به هر آنچه حتی بدون تکلیف شارع هم متروک است و داعی عقلائی بر انجام آن نیست لغو دانستند.

و تکلیف وجوبی نسبت به هر آنچه بدون تکلیف شارع حتما انجام می‌گیرد و داعی و انگیزه حتمی عقلائی بر انجام آن هست، لغو خواهد بود.

ایشان می‌فرمایند در شبهات وجوبی که یک طرف شبهه طوری است که انگیزه حتمی عقلائی بر انجام آن هست و حتی اگر سبب تکلیف در آن طرف هم نباشد مکلف آن را انجام خواهد داد،‌ علم اجمالی شکل نخواهد گرفت چون نسبت به این طرف حتما تکلیف وجوبی نخواهد بود و اصل وجود تکلیف در طرف دیگر مشکوک به شبهه بدوی است.

منظور مرحوم آخوند باید در واجبات توصلی باشد چون در افعال تعبدی تصور نمی‌شود که فعل بدون امر شارع هم حتما انجام بگیرد چرا که قوام افعال تعبدی به امر شارع است و تا امر شارع نباشد فعل تعبدی صورت نخواهد گرفت.

همان اشکالی که در بحث محرمات مطرح کرده‌اند در بحث شبهات وجوبی هم مطرح است.

مرحوم شیخ فرمودند تکلیف مستهجن است و اشکالش این است که حتی اگر تکلیف هم مستهجن باشد تکلیف خاص به آن مورد مستهجن خواهد بود اما تکلیف عام و مطلق که شامل آن مورد بشود مستهجن نیست. مرحوم آخوند فرمودند تکلیف لغو است اشکال این است تکلیف ثمر دارد و آن امکان قصد قربت برای مکلف است. درست است که واجب توصلی است اما وجوب توصلی یعنی سقوطش مشروط به قصد قربت نیست نه اینکه مشروط به عدم قصد قربت است علاوه که تکلیف عام و مطلق لغو نخواهد بود.

بیانی که مرحوم آقای صدر در عدم جریان اصل در طرفی که از محل ابتلاء خارج است در شبهات تحریمی، قابل بیان در شبهات وجوبی هم هست و اصل در طرفی که مکلف حتما انجام خواهد داد بی ثمر است و جاری نیست و لذا اصل در اطراف دیگر جاری خواهد بود و علم اجمالی حکما منحل است.

اشکالی که ما در بحث سابق بر ایشان وارد دانستیم در اینجا هم وارد است و گفتیم دلیل اصل نیز خطاب قانونی است و طرفی را که اثری در آن تصور نمی‌شود را هم شامل است علاوه که در آنجا نیز اثر تصور می‌شود چرا که با جریان اصل مکلف مرخص در ترک است هر چند ترک نمی‌کند اما جریان اصل، موقف شارع نسبت به آن را روشن می‌کند.

و جریان اصول در همه اطراف،  ترخیص در مخالفت قطعی است و این قبیح است حتی اگر در خارج منجر به مخالفت قطعی هم نشود.

خلاصه کلام اینکه چون در مواردی که از محل ابتلاء خارجند یا حتما مکلف آن را انجام می‌دهد، فایده متصور است و آن امکان قصد قربت برای مکلف است، جعل تکلیف لغو نیست و اگر تکلیف لغو نباشد اطلاق ادله تکالیف هم شامل آن است و محذوری دیگری در اطلاق نیست پس در این موارد هم تکلیف وجود دارد و خروج از محل ابتلاء موجب عدم تکلیف نیست.

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: خروج از ابتلاء

مرحوم آقای صدر گفتند اگر محذور در شمول خطاب نهی نسبت به فردی که انگیزه و داعی عقلائی بر انجام عمل ندارد لغویت است جواب این است که با خطاب شارع،‌ امکان قصد قربت برای مکلف فراهم می‌شود و همین برای دفع لغویت کافی است.

و فرضا این جواب هم پذیرفته نباشد، لغویت در مواردی است که شارع خطاب و جعل خاص داشته باشد اما اگر قانون جعل کند که به اطلاقش چنین فردی را هم شامل است لغو نیست.

شارع یک جعل دارد که آن یک جعل هم افرادی را شامل است انگیزه عقلائی دارند و هم افرادی را شامل است که انگیزه عقلائی ندارند پس این جعل لغو نیست. بله اگر شارع جعلش را مقید کند به خصوص فردی که انگیزه عقلائی ندارد لغو است.

این در حقیقت همان خطابات قانونی است فقط تفاوت اینجاست که مرحوم صدر در مورد مقدوراتی که مورد ابتلاء نیستند این را قائل است و مرحوم امام خطابات قانونی را حتی نسبت به غیر قادرین هم قائل است.

مرحوم آقای خویی هم این را قائل است و ایشان می‌فرماید اگر شارع مطلق جعل کند کار لغوی نکرده است.

اشکال حرف مرحوم امام این بود که خطاب نسبت به عاجز هم محذور ثبوتی دارد و تکلیف عاجز عقلا محال است و هم اثباتا مانع دارد و اطلاق شامل آن نیست چون خطاب در جایی صحیح است که امکان تحرک وجود داشته باشد و فرد عاجز در مورد او اصلا امکان تحرک وجود ندارد و لذا خطاب از نظر اثباتی شامل او نیست و این به خلاف فردی است که انگیزه عقلائی ندارد چون در آن مورد امکان تحرک وجود دارد لذا خطاب به او صحیح است.

بنابراین اشکال مرحوم آقای روحانی به آقای خویی وارد نیست. ایشان اشکال کرده‌اند که بحث ما در اعم از تعبدیات و توصلیات است و جعل و تکلیف شارع در توصلیات هیچ اثری ندارد و لغو خواهد بود.

در حالی که منظور مرحوم آقای خویی این است که این جعل لغو نیست چون امکان قصد قربت از طرف مکلف فراهم می‌شود هر چند حصول غرض شارع متوقف بر قصد قربت نیست اما همین که امکان قصد قربت از طرف مکلف ایجاد می‌شود برای دفع لغویت کافی است.

جواب دوم هم به مرحوم آقای روحانی وارد است و جعل مطلق لغو نیست.

در ادامه مرحوم آقای صدر فرموده‌اند و اگر محذور در تکلیف نسبت به کسی که انگیزه و داعی عقلائی بر ارتکاب ندارد، تحصیل حاصل باشد، منظور از تحصیل حاصل چیست؟ اگر منظور تحصیل حاصل فلسفی است یعنی امری که در زمان سابق محقق شده است بخواهیم همان امر سابق را محقق کنیم چنین محذوری در محل بحث ما تصور ندارد چون شارع در طول حصول ترک، نهی نمی‌کند بلکه در زمان مقارن با ترک،‌ نهی دارد.

و اگر منظور از تحصیل حاصل لغویت است، به همان محذور سابق بر‌می‌گردد. و اگر غیر از این دو مورد منظور باشد محذوری ندارد و اشکالی ندارد عملی که بدون نهی شارع تکوینا متروک است با نهی شارع متروک تشریعی باشد.

پس تکلیف نسبت به مواردی که از ابتلاء خارج است نه محذور ثبوتی دارد و نه محذور اثباتی اما آیا علم اجمالی منجز است؟

مرحوم آقای خویی علم اجمالی را منجز می‌دانند چون مکلف امکان عقلی ارتکاب اطراف را دارد و همین برای اینکه علم اجمالی در هر صورت موثر باشد کافی است و لذا علم اجمالی منجز است.

اما مرحوم آقای صدر علم اجمالی را منجز نمی‌دانند چون ملاک تنجیز علم اجمالی، تعارض اصول ترخیصی بود و در اینجا اصل عملی در طرفی که از محل ابتلاء خارج است جاری نیست چون اصل عملی در تزاحم بین غرض ترخیصی و غرض الزامی، غرض ترخیصی را ترجیح می‌دهد در حالی که در فرض ما غرض الزامی مولی بدون گفتن او هم تامین شده است و اگر اصل عملی در یک طرف جاری نشد، اصول عملیه در اطراف دیگر جاری خواهند بود و تعارضی نیست پس علم اجمالی منجز نیست.

عرض ما این است که اگر اطلاق خطاب و قانون موردی را که مکلف انگیزه عقلائی ندارد شامل باشد یکی از خطابات شارع، دلیل اصل است پس دلیل اصل هم آن مورد را هم شامل است و در آنجا هم حکم به ترخیص می‌کند هر چند در واقع خارج نمی‌شود. شارع در خصوص آن مورد جعل نکرده است تا لغو باشد بلکه به اطلاق شامل آن مورد هم می‌شود.

جعل ترخیص در طرفی که از محل ابتلاء خارج است یا جعل ترخیص در طرفی که محل ابتلای مکلف است ترخیص در مخالفت قطعی است و این قبیح است هر چند منجر به مخالفت قطعی نشود.

قبح ناشی از ترخیص در مخالفت قطعی است نه از تحقق خارجی آن چون تضاد و تناقض عقلی در جمع بین حکم واقعی و ترخیص در ارتکاب همه اطراف است حتی اگر خارجا هم محقق نشود.

بنابراین اصل در همه اطراف جاری است و از جریان اصل در همه اطراف، ترخیص در مخالفت قطعی پیش خواهد آمد و چون قبیح است اصول تعارض و تساقط می‌کنند در نتیجه علم اجمالی منجز است.

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: خروج از ابتلاء

گفتیم علم اجمالی در صورتی منجز است که همه اطراف آن محل ابتلای مکلف باشند. گفتیم اگر برخی اطراف مقدور مکلف نباشد همه علماء قبول دارند که علم اجمالی موثر نیست چون یا علم اجمالی به تکلیف نیست که نظر مشهور همین است و یا اینکه علم اجمالی منحل است که نظر مرحوم صدر این بود. اینکه آن طرف هم دارای ملاک است حداکثر باعث وجود تکلیف می‌شود و آنچه باعث تنجیز علم اجمالی است جریان اصول ترخیصی در همه اطراف و تعارض و تساقط آنها ست و طرفی که مقدور مکلف نیست هر چند ملاک دارد اما اصل در آن جاری نیست چون اصل برای رفع تحیر مقام عمل است و وقتی آن طرف مقدور مکلف نیست تحیر عملی وجود ندارد تا مجرای اصل باشد.

بنابر نظر امام هر چند غیر قادر نیز مشمول خطاب است و در مورد او خطاب وجود دارد اما اصل جاری نیست.

اما اگر برخی از اطراف علم اجمالی از محل ابتلای مکلف خارج باشند یعنی برخی اطراف به گونه‌ای باشند که اگر چه عقلا مقدور مکلف است اما داعی و انگیزه عقلائی برای ارتکاب آن وجود ندارد و عادتا در نفس مکلف داعی شکل نمی‌گیرد.

مشهور بین محققین قائلند در این مورد نیز علم اجمالی به تکلیف شکل نمی‌گیرد در مقابل مرحوم آقای خویی قائل به تنجیز علم اجمالی هستند.

مرحوم آخوند فرمودند غرض از نهی ردع و زجر مکلف از انجام کار در فرض تحقق داعی بر ارتکاب آنها با قطع نظر از نهی شارع است. نهی مانع از ایجاد داعی و انگیزه در نفس مکلفین است پس باید با قطع نظر از نهی شارع، زمینه ارتکاب باشد و در نفس مکلف داعی و انگیزه بر انجام باشد تا شارع نهی کند اما اگر جایی با قطع نظر از نهی شارع، زمینه ارتکاب وجود ندارد و مکلف عادتا انگیزه و داعی بر انجام آن ندارد، نهی شارع معنا ندارد و تکلیف لغو است بلکه از قبیل تحصیل حاصل است.

مرحوم شیخ می‌فرمایند بلکه نهی در این مورد مستهجن و قبیح است.

مرحوم استهجان و قبح عرفی را مطرح کرده‌اند اما مرحوم آخوند قوام نهی را به این می‌دانند و لذا بحث را عقلی می‌دانند یعنی در این موارد عقلا نهی امکان ندارد و قوام تکلیف و نهی به این است که در معرض ارتکاب باشد اما اگر جایی عقلائیا در معرض ارتکاب نیست تکلیف معنا ندارد. برای صحت تکلیف امکان تحقق خارجی مهم است نه امکان عقلی تحقق و تکلیف در این موارد لغو است بلکه از قبیل تحصیل حاصل است چون با قطع نظر از نهی شارع هم آن مورد متروک است.

شرط عقلی نهی، امکان تحقق خارجی و وجود انگیزه عرفی و داعی عقلائی بر ارتکاب است و این نه از باب قصور خطاب است بلکه از باب قصور عقلی شمول نهی.

مرحوم آقای صدر اگر چه در نهایت قائل به عدم تنجیز علم اجمالی هستند اما فرموده‌اند اگر اشکال این است که تکلیف و خطاب نسبت به طرفی که از محل ابتلاء خارج است مستهجن است بلکه حتی خطاب به نحو مشروط هم مستهجن است نهایت این است که با خطاب خاص مستهجن است اما شمول این مورد با خطاب مطلق یا عام اشکالی ندارد. اگر شارع برای خصوص مواردی که داعی بر ارتکابش شکل نمی‌گیرد حرمت جعل کند مستهجن است اما شمول خطاب نسبت به آن موارد استهجان ندارد و قبیح نیست.

مرحوم اصفهانی فرموده‌اند این مساله ربطی به عرف ندارد و مشکل این نیست که خطاب از نظر عرفی مستهجن است بلکه مشکل عقلی است و از نظر عقلی امکان ندارد.

مرحوم صدر فرموده‌اند و اگر مشکل لغویت تکلیف است و جایی که امکان تحقق داعی بر ارتکاب نیست جعل حرمت لغو و عبث است و لغو بر حکیم قبیح و محال است، جواب این است که این کار لغو نیست چون هر چند عقلائیا آن مورد متروک است اما فایده تکلیف شارع، امکان قصد قربت است و با وجود تکلیف شارع، مکلف امکان قصد قربت پیدا می‌کند.

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: خروج از ابتلاء

مرحوم آخوند فرمودند اگر علم اجمالی به تکلیف فعلی از همه جهات تعلق بگیرد مانند علم تفصیلی است.

یکی از شروط تنجیز علم اجمالی، این است که همه اطراف علم اجمالی محل ابتلاء باشد.

اگر برخی از اطراف از محل ابتلاء مکلف خارج باشد علم اجمالی منجز نیست. این بحث در حقیقت از این جا شروع می‌شود که همه اطراف علم اجمالی باید مقدور مکلف باشد و اگر برخی اطراف مقدور مکلف نباشد علم اجمالی تاثیری ندارد. معلوم بالاجمال باید طوری باشد که اگر در ضمن هر کدام از اطراف باشد منشأ اثر و تکلیف برای مکلف باشد در غیر این صورت علم اجمالی منجز نیست.

مرحوم آقای صدر در این فرض حرف متفاوتی دارند. البته ایشان هم در نتیجه قائل به عدم تنجیز علم اجمالی هستند اما بیان ایشان متفاوت است.

مشهور قائلند در موارد عدم قدرت بر برخی اطراف، علم اجمالی حقیقتا منحل است و مرحوم آقای صدر انحلال حکمی بیان می‌کنند.

اگر یکی از اطراف، عقلا مقدور مکلف نباشد علم اجمالی به تکلیف وجود ندارد چون اگر معلوم بالاجمال در ضمن طرفی باشد که غیر مقدور است تکلیفی در مورد آن نیست. و اگر بخواهد منشأ تنجیز باشد به ملاک شبهه بدوی باید منجز باشد نه به ملاک علم اجمالی و لذا مشهور علم اجمالی را حقیقتا منحل می‌دانند. یعنی چون علم اجمالی شکل نمی‌گیرد منجز نیست نه اینکه علم اجمالی هست و موثر نیست.

مرحوم آقای صدر فرموده‌اند در فرض عدم تمکن عقلی از برخی اطراف، علم اجمالی محفوظ است اما اصل ترخیصی در طرف غیر مقدور جاری نیست و اصل در اطراف دیگر بدون معارض جاری است و لذا علم اجمالی حکما منحل است.

اما اینکه چرا ایشان علم اجمالی را محفوظ می‌دانند چون اگر چه خطاب نسبت به آنچه غیر مقدور مکلف است وجود ندارد اما ملاک حکم ثابت است. یعنی اگر معلوم بالاجمال در ضمن آن طرفی باشد که غیر مقدور مکلف است، مفسده و منقصت یا مصلحت در ضمن آن هست اما شارع خطاب نسبت به آن ندارد چون مکلف بر آن قدرت ندارد تا شارع نسبت به آن امر و نهی کند.

همان طور که اگر معلوم بالاجمال در ضمن طرف مقدور باشد ملاک وجود دارد اگر در ضمن طرف غیر مقدور هم باشد ملاک وجود دارد و لذا مکلف علم به تکلیف دارد. بله علم به خطاب نیست اما علم به تکلیف هست. ملاک همان حقیقت و روح حکم است و اگر جایی ملاک باشد هر چند خطاب نباشد، تکلیف هست.

اینکه خطاب نیست چون کار لغوی است و مقصود مولی حاصل است اما این معنایش عدم تکلیف و عدم حکم نیست.

و لذا انحلال در اینجا به ملاک انحلال حکمی است.

حرف ایشان در جایی که وجود ملاک را فرض کنیم درست است اما اگر جایی اصل وجود ملاک مشکوک باشد یا احتمال بدهیم قدرت در اصل ملاک شرط است نه اینکه در استیفای ملاک شرط باشد،‌ انحلال حقیقی است.

این در جایی بود که برخی اطراف علم اجمالی عقلا غیر مقدور مکلف باشد.

اما اگر برخی از اطراف علم اجمالی از محل ابتلاء خارج باشد. مرحوم شیخ و آخوند همان نکته در موارد عدم تمکن عقلی را تسری داده‌اند به مواردی که برخی از اطراف عقلا مقدور مکلف باشد اما از محل ابتلای مکلف خارج باشد و گفته‌اند در این موارد علم اجمالی منجز نیست.

و البته مرحوم آخوند به ملاک انحلال حقیقی و مرحوم آقای صدر به ملاک انحلال حکمی قائل به عدم تاثیر در تنجیز شده‌اند.

مرحوم آخوند می‌فرمایند خطابات شرعی نسبت به موارد خروج از محل ابتلاء بودن قاصر است چون جایی که با قطع نظر از خطاب شارع، داعی و انگیزه‌ای برای مکلف نیست خطاب و تکلیف شارع لغو است یا قبیح است چون عبث است و یا مثل تحصیل حاصل است.

خطابات قاصر از شمول موارد خروج از محل ابتلاء هستند و خطاب مولی اصلا این موارد را شامل نیست. خطاب مولی نسبت به موردی است که اگر مولی تکلیف نکند، مورد تکلیف، در معرض تحقق است و مکلف داعی و انگیزه دارد و مولی با تکلیف می‌خواهد جلوی آن را بگیرد.

لذا حرمت اکل قاذورات نیازی به انشای شارع ندارد و اصلا تکلیف در این موارد لغو است.

تکلیف در جایی است که امکان انقداح داعی و انگیزه در نفس عبد نسبت به متعلق تکلیف باشد و اگر در نفس عبد داعی و انگیزه‌ای نباشد مولی تکلیف به آن ندارد.

و اگر جایی در محل ابتلاء بودن شک کنیم چون شک در ثبوت اصل تکلیف است باز هم علم اجمالی منجز نیست.

مرحوم شیخ انصاری فقط در مورد شبهات تحریمی این بیان را دارند و علم اجمالی را منجز نمی‌دانند.

مرحوم آخوند در متن کفایه قائل شده‌اند که علم اجمالی در محرمات در صورتی منجز است که همه اطراف محل ابتلاء باشد و در حاشیه فرموده‌اند در علم اجمالی در واجبات نیز همین طور است.

ایشان فرموده‌اند اگر برخی اطراف علم اجمالی به وجوب به گونه‌ای باشد که چه مولی تکلیف کند و چه نکند، عبد داعی و انگیزه حتمی بر انجام آن دارد در این صورت هم علم اجمالی منحل است. چرا که در اینجا هم موجبی برای تکلیف مولی نیست و حتی اگر مولی امر نکند مکلف آن را انجام خواهد داد.

خروج از محل ابتلاء در واجبات یعنی وقوع فعل منوط به امر شارع نیست و حتی اگر شارع هم نگوید مکلف آن را انجام خواهد داد.

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: اضطرار

گفتیم در موارد اضطرار به غیر معین، چون تکلیف واقعا ثابت است و این ثبوت هم در همه فروض و تقادیر است علم اجمالی منجز است و علم اجمالی متوسط در تنجیز است.

مرحوم نایینی در یک دوره از درس‌شان توسط در تکلیف را انتخاب کرده‌ بودند و سعی کرده‌ بودند علم اجمالی را به تکلیف قصیر و طویل برگردانند و گفتیم اشتباه است.

مرحوم عراقی نیز احتیاط را بر اساس توسط در تکلیف اثبات کرده‌اند. طبق مبنای خود ایشان که علیت تامه برای علم اجمالی بود، تنجز در تنجیز محال است و معنا ندارد و لذا ایشان سعی کرده‌اند با توسط در تکلیف لزوم احتیاط را اثبات کنند.

تفاوت حرف مرحوم نایینی و عراقی این است که مرحوم نایینی به خاطر دلیل اثباتی قائل به توسط در تکلیف شدند اما مرحوم عراقی از روی ناچاری چنین حرفی را انتخاب کرده‌اند چون طبق مبنای ایشان ترخیص در برخی از اطراف علم اجمالی عقلا محال است.

بیان مرحوم عراقی برای اثبات لزوم احتیاط این است:

تکلیف بعد از اینکه احتمال دارد معلوم بالاجمال در ضمن هر کدام از اطراف باشد، تکلیف ثابت نیست چون در طرفی که مکلف برای دفع اضطرار انتخاب می‌کند تکلیف از اول ساقط است.

اگر سقوط تکلیف مطلق باشد راهی برای اثبات تنجیز تکلیف در طرف دیگر نداریم چون در طرفی که مکلف انتخاب می‌کند تکلیف نیست و در طرف دیگر ثبوت تکلیف مشکوک است و مجرای اصل برائت است.

اما سقوط تکلیف مشروط است. تکلیف در این طرف وقتی ساقط است که مکلف از طرف دیگر اجتناب کند. در حقیقت شارع گفته‌ است اگر معلوم در طرفی باشد که مکلف انتخاب می‌کند تکلیف ساقط است به شرط اجتناب از طرف دیگر و اگر از طرف دیگر اجتناب نکند تکلیف ساقط نیست حتی نسبت به طرفی که مکلف برای دفع ضرورت انتخاب می‌کند.

شارع مکلف را وقتی غیر مکلف به تکلیف می‌داند که از طرف دیگر اجتناب کند و لذا اگر مکلف همه اطراف را مرتکب شود، تکلیف باقی است و مستحق عقوبت است.

بنابراین مرحوم عراقی با توسط در تکلیف به این معنا که تکلیف اگر در طرفی که مکلف برای دفع ضرورت انتخاب می‌کند باشد، ساقط است، تنجیز تکلیف در طرف دیگر را اثبات کرد. چون سقوط تکلیف را در طرفی که مکلف برای دفع اضطرار انتخاب می‌کند، مشروط به اجتناب از سایر اطراف می‌داند.

در حقیقت ایشان با توسط در فعلیت قائل به تنجز شدند و فعلیت را به نحو مطلق در طرفی که مکلف برای دفع ضرورت انتخاب می‌کنند نفی نکرد بلکه نفی مشروط دانستند.

البته معنای این حرف جعل بدل نیست. جعل بدل که ایشان انتخاب کردند در موارد ترخیص ظاهری بود ایشان فرمودند ترخیص ظاهری در اطراف علم اجمالی معقول نیست مگر اینکه آن را جعل بدل بدانیم یعنی چون تکلیف واقعا هست اگر مکلف بخواهد مرخص در ارتکاب برخی اطراف باشد باید شارع جعل بدل کرده باشد و طرف دیگر را به عنوان بدل از واقع پذیرفته باشد ولی در این جا ترخیص را واقعی می‌دانند و ترخیص واقعی جعل بدل نیست بلکه اگر معلوم در ضمن طرفی باشد که مکلف انتخاب می‌کند مکلف واقعا تکلیفی ندارد نه اینکه تکلیف دارد  و شارع جعل بدل کرده‌ است.

پس حرف ایشان به معنای جعل بدل نیست و با اینکه تکلیف را در یک طرف ساقط می‌دانند اما چون سقوط مشروط است علم اجمالی در طرف دیگر منجز است و باید احتیاط کرد.

مرحوم صدر اشکالی را مطرح کرده‌اند که دلیلی بر این تقیید نداریم. اثباتا دلیلی نداریم که بگوید ترخیص مشروط به اجتناب از طرف دیگر است.

اگر در اینجا اضطرار به حرام یا ترک واجب صدق نمی‌کند تکلیف نباید ساقط باشد و دیگر بحث توسط در تکلیف مطرح نخواهد شد (چون توسط در تکلیف فقط در جایی است که مکلف مضطر به حرام یا ترک واجب باشد) و اگر اضطرار به حرام یا ترک واجب است، تکلیف مطلقا ساقط است. تقییدی که مرحوم عراقی فرموده‌اند معقول است اما اثباتا دلیلی بر آن نداریم.

این اشکال اگر چه ظاهرا وارد است اما شاید بتوان از آن این گونه جواب داد:

اگر اضطرار به حرام یا ترک واجب نباشد موجبی برای سقوط تکلیف نداریم و دلیل جواز فحوی بود که حداکثر ترخیص ظاهری را افاده می‌کند.

اما اگر گفتیم اینجا فرد مضطر به حرام یا ترک واجب است و گفتیم تکلیف ساقط است در این صورت دلیلی که اقتضای ترخیص واقعی دارد اگر اطلاق داشته باشد یعنی بگوید در طرفی که مکلف برای دفع اضطرار انتخاب می‌کند مطلقا مرخص است اشکال وارد بود اما اگر دلیل ترخیص واقعی اطلاق نداشته باشد نمی‌توان چنین برداشتی کرد. ایشان می‌فرمایند واقعا تکلیف ساقط است اما دلیل ترخیص واقعی و سقوط تکلیف اطلاقی ندارد تا سقوط را مطلقا اثبات کند. دلیل ترخیص واقعی در اینجا فحوی است و فحوی اطلاقی ندارد تا از آن سقوط تکلیف را مطلقا استفاده کرد.

دلیل تکلیف واقعی شامل این مورد هست و حکم به وجوب اجتناب می‌کند در مقابل آن دلیلی داریم بر سقوط تکلیف و اینکه شارع از آن تکلیف واقعی رفع ید کرده است اما دلیلی که سقوط تکلیف را اثبات می‌کند سقوط مطلق را اثبات نمی‌کند بلکه حداکثر سقوط دلیل را در صورت اجتناب از طرف دیگر اثبات می‌کند و در سایر فروض و تقادیر دلیل تکلیف واقعی شامل است و مکلف باید اجتناب کند.

بنابراین اشکال مرحوم آقای صدر به ایشان وارد نیست اما اشکال ما هنوز وارد است و آن این است که توسط در تکلیف معنا ندارد.

اگر اضطرار به حرام یا ترک واجب باشد تکلیف مطلقا نیست و دیگر تنجیز در طرف دیگر معنا ندارد و اگر اضطرار به حرام یا ترک واجب نیست توسط در تنجیز خواهد بود و جواز ارتکاب ظاهری است و دلیلی برای توسط در تکلیف نداریم.

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: اضطرار

در موارد اضطرار به غیر معین، گفتیم علم اجمالی موثر است و احتیاط لازم است و گفتیم علم اجمالی اینجا متوسط در تنجیز است و تکلیف منجز است.

البته این نتیجه بر مبنای این بود که ترخیص در در موارد اضطرار به غیر معین، ترخیص ظاهری باشد یعنی حکم واقعی هست و در واقع مباح نیست اما مکلف معذور است و لذا جواز ارتکاب را با فحوی ثابت کردیم.

وقتی ترخیص ظاهری باشد، مکلف باید از اطراف دیگر اجتناب کند چرا که ترخیص در اینجا به ملاک اصل است و اصول ترخیصی در همه اطراف علم اجمالی، چون ترخیص در مخالفت قطعی است جاری نیست.

اطلاق دلیل حکم واقعی شامل این مورد هم می‌شود و فحوی حداکثر اثبات کننده عذر است و لذا ترخیص ظاهری است پس اضطرار در اینجا حکم ظاهری درست می‌کند و مانند اصل است. مکلف در مقداری که اصل جاری است معذور است و بیش از آن مجاز نیست چون ترخیص در مخالفت قطعی است.

و لذا ضابطه‌ای که قبلا گفتیم خدشه‌ای ندارد. قبلا گفتیم تنجز علم اجمالی به ملاک تعارض اصول است.

مکلف نسبت به متعلق حکم واقعی متمکن است پس جعل واقع در حق او محذوری ندارد و فقط مکلف متمکن از احراز موافقت قطعی نیست و لذا در این مقدار معذور است و احتیاط تام بر او لازم نیست اما این معنایش جواز مخالفت قطعی نیست.

وقتی مکلف علم به تکلیف در بین اطراف دارد و به حرام واقعی در بین مضطر نیست چون هر کدام از اطراف می‌توانند رافع اضطرار باشند، اما چون علم ندارد، در ارتکاب یک طرف به مقدار رفع ضرورت مجاز است و ترخیص ظاهری در برخی اطراف، باعث عدم جواز ترخیص در سایر اطراف خواهد بود چون ما گفتیم ترخیص در همه اطراف علم اجمالی معقول نیست.

در حقیقت در این مورد چون مکلف مضطر به معین نیست، اضطرار هم اصل عملی خواهد بود چون ترخیص مستفاد از آن ترخیص ظاهری است. و اصول در هر دو طرف، چون به مخالفت قطعی منجر خواهد شد جاری نخواهند بود و اصل در طرفی که مکلف برای دفع ضرورت انتخاب می‌کند مرجح دارد لذا در همان طرف فقط اصل جاری است و نتیجه‌اش عدم وجوب احتیاط تام است.

اما اگر کسی مبنای مرحوم نایینی را بپذیرد و بگوید طرفی را که مکلف برای دفع اضطرار انتخاب می‌کند واقعا برای او مباح خواهد بود در این صورت دلیلی برای تنجیز علم اجمالی نداریم و حرف مرحوم نایینی تمام نیست.

مطابق مبنای ایشان تکلیف در حقیقت مشروط است و تکلیف در صورتی است که مکلف آن را برای دفع اضطرار انتخاب نکرده باشد و این مشکوک است به تبع تنجز هم مشکوک است.

طبق مبنای ما چون تکلیف منجز بود، علم اجمالی موثر بود اما طبق مبنای مرحوم نایینی تکلیف منجز نیست.

لذا مبنای توسط در تکلیف تمام نیست چون با توسط در تکلیف نمی‌توان تنجز را اثبات کرد. توسط در تکلیف یعنی اگر در باقی اطراف، معلوم وجود داشته باشد تکلیف خواهد بود و این مشکوک است.

مرحوم نایینی سعی کردند توجیه کنند و تکلیف قصیر و طویل در نظر بگیرند. ایشان گفتند اگر بگوییم طرفی را که مکلف انتخاب می‌کند از ابتدا واقعا مجاز در ارتکاب است در این صورت تکلیف مشکوک است و اصل در طرف دیگر جاری است و تکلیف در طرف دیگر منجز نخواهد بود.

اما اگر بگوییم آنچه مکلف برای دفع اضطرار انتخاب می‌کند، از زمان انتخاب واقعا مباح است نه قبل از آن.

تطبیق اضطرار باعث می‌شود آن طرف واقعا مباح باشد. در ظرف تطبیق این طرف، مصداق اضطراری است و قبل از آن اضطراری نیست. پس مکلف علم دارد یا در این طرف تکلیف وجود دارد تا زمان تطبیق اضطرار بر آن، و یا در طرف دیگر وجود دارد که در این صورت محدود نیست و لذا مکلف باید در باقی اطراف احتیاط کند.

در حقیقت معلوم بالاجمال سه طرف دارد. مکلف علم دارد یا در ضمن الف تکلیف دارد و یا در ضمن ب و ج.

اگر مکلف ب یا ج را مرتکب شود، اجتناب از باقی اطراف بر او لازم است چون علم اجمالی دارد که تکلیف یا درضمن الف است یا در ضمن فرد باقی مانده دیگر.

مرحوم نایینی در اضطرار به غیر معین در حقیقت این کار را کرده‌اند و فردی را که مکلف برای دفع اضطرار انتخاب می‌کند دو فرد در نظر گرفته‌اند یکی قبل از تطبیق اضطرار و دیگری بعد از تطبیق اضطرار.

اشکال این بیان این است که مشکل تنافی از ترخیص شارع است نه از تطبیق مکلف. اینکه شارع قبل از تطبیق اضطرار، به او ترخیص در تطبیق در ضمن هر کدام از اطراف بدهد با تکلیف واقعی در بین تنافی دارد. شارع نسبت به اولین زمان ترخیص داده است و اینکه مکلف در زمان متاخر، تطبیق کرده است مهم نیست.

اینجا تکلیف قصیر و طویل نیست بلکه از ابتدا ترخیص دارد و با وجود ترخیص از ابتداء، تکلیف از ابتدا مشکوک است و علم اجمالی نمی‌تواند منجز باشد.

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: اضطرار

بحث در اضطرار به غیر معین بود. طرفی را که مکلف برای دفع ضرورت انتخاب می‌کند مباح است اما آیا نسبت به باقی اطراف احتیاط لازم است یا علم اجمالی منجز نیست و احتیاط لازم نیست.

مرحوم آخوند فرمودند احتیاط لازم نیست و علم اجمالی نه به ملاک توسط در تکلیف و نه به ملاک توسط در تنجیز موثر نیست چون اضطرار حد تکلیف است.

در قبال حرف مرحوم آخوند لزوم احتیاط در باقی اطراف است که برخی به ملاک توسط در تنجیز و برخی به ملاک توسط در تکلیف،‌ علم اجمالی را موثر می‌دانند.

مرحوم نایینی در برخی از دوره‌های درسش توسط در تنجیز را انتخاب کرده‌اند و در برخی دیگر توسط در تکلیف را انتخاب کرده‌اند.

مرحوم عراقی چون علیت تامه علم اجمالی را انتخاب کرده‌اند و ترخیص در برخی اطراف علم اجمالی را محال می‌دانند، لذا توسط در تنجیز را قائل نیستند ولی به ملاک توسط در تکلیف احتیاط را لازم می‌دانند.

از نظر ما نیز علم اجمالی موثر است و در باقی اطراف باید احتیاط کرد و ملاک آن هم توسط در تنجیز است اما نه به بیانی که مرحوم نایینی فرموده‌اند.

اما اشکالی مطرح است که قبلا گفتیم علم اجمالی جایی موثر در تنجیز است که معلوم در هر صورت اثر داشته باشد و اگر علم اجمالی در ضمن برخی از اطراف اثر نداشته باشد، منجز نیست. در همه اطراف در همه صورت باید تکلیف وجود داشته باشد و تکلیف هم در همه اطراف و در همه صورت دارای اثر باشد و اگر تکلیف در برخی اطراف نباشد یا اگر تکلیف هست دارای اثر نباشد، علم اجمالی منجز نیست مثل جایی که مکلف علم دارد یا دیروز بر او نمازی واجب بوده است یا امروز بر او واجب است علم اجمالی منجز نیست چون وجوب نماز دیروز اثری برای مکلف ندارد.

در محل بحث ما، چه ما در طرف اضطراری، ترخیص را واقعی بدانیم و چه ترخیص را ظاهری بدانیم شرط تنجیز علم اجمالی وجود ندارد. اگر ترخیص را واقعی بدانیم تکلیف در همه اطراف و در همه صورت وجود ندارد و اگر قائل به ترخیص ظاهری شویم، تکلیف در همه اطراف هست اما در هر صورت و در همه اطراف دارای اثر نیست چون مکلف مجاز به ارتکاب یک طرف است.

پس علم اجمالی نمی‌تواند منجز باشد حتی از باب تنجز در تکلیف هم منجز نیست.

اما این اشکال وارد نیست چون معنای آن شرط این است که اگر ضمن هر کدام از اطراف، علم تفصیلی به معلوم پیدا شود دارای اثر باشد و این ملاک در محل بحث ما وجود دارد.

چون مکلف اگر در ضمن هر کدام از اطراف علم تفصیلی به وجود تکلیف پیدا کند، دارای اثر است. بله به مقدار اضطرار معذور است. اضطرار مکلف در اینجا ناشی از جهل است چون جهل دارد ممکن است انتخابش منطبق بر حرام واقعی باشد و شارع از این جهت او را معذور دانسته‌ است.

نظیر آنچه در شبهه غیر محصور گذشت و گفتیم در شبهات وجوبیه غیر محصور، احتیاط لازم است و تکلیف منجز است چون برای صحت تکلیف قدرت نسبت به متعلق تکلیف کافی است و شرط صحت تکلیف قدرت بر جمیع اطراف نیست. مکلف در شبهات وجوبیه غیر محصور، قدرت بر متعلق تکلیف دارد چون واجب در ضمن هر کدام از اطراف معلوم به تفصیل باشد امتثالش برای مکلف مقدور و ممکن است اما قدرت بر جمع بین اطراف ندارد و لذا به هر مقدار که قدرت بر انجام دارد باید انجام دهد. مکلف تمکن از احراز موافقت ندارد و لذا احراز موافقت از او ساقط است اما تمکن از موافقت احتمالی دارد و باید احتیاط کند.

شارع در اینجا اذن به ارتکاب برخی از اطراف داده‌ است و ترخیص ظاهری داده است و تنجز تکلیف را در طرفی که مکلف انتخاب می‌کند اگر واقعا مورد تکلیف باشد بر‌می‌دارد و مکلف را معذور می‌داند اما تنجز تکلیف را در ضمن باقی اطراف برنمی‌دارد.

مثل تبعض در تنجیز در مساله اقل و اکثر ارتباطی است که اصل برائت از اکثر جاری است و اصل برائت از اقل جاری نیست. جریان اصل برائت در اکثر معنایش این است که اگر واجب واقعی اکثر باشد و مکلف از ناحیه ترک جزء زائد به واجب واقعی اخلال کرد، معذور است و معاقب نخواهد بود اما اگر از غیر از ناحیه جزء زائد مشکوک عمل را مختل کرده باشد معذور نیست چون مؤمنی در ترک آن نداشته است.

در اینجا هم تبعض در تنجیز است. انحلال حکمی همان تبعض در تنجیز است.

محل بحث ما هم همین طور است. شارع گفته است معلوم فی البین مورد تکلیف است اگر به واسطه اضطرار به تکلیف اخلال به تکلیف بشود مکلف معذور است اما اگر از غیر ناحیه اضطرار اخلال صورت بگیرد معذور نیست.

اخلال به تکلیف واقعی اگر به واسطه اضطرار باشد عقوبت ندارد و لذا اگر طرفی که مکلف برای دفع اضطرار انتخاب می‌کند مورد تکلیف باشد معذور است اما اخلال به تکلیف واقعی از غیر ناحیه اضطرار مجاز نیست و لذا اگر طرف دیگر را هم مکلف مرتکب شود و تکلیف واقعی در ضمن آن باشد چون اخلال به تکلیف واقعی به واسطه اضطرار نیست مکلف معذور نیست.

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: اضطرار

گفتیم مبنای اختلاف مرحوم آخوند با سایرین این است که در موارد اضطرار به غیر معین، موردی را که مکلف انتخاب می‌کند واقعا مورد تکلیف نیست و ترخیص واقعی است که در این صورت علم اجمالی متوسط در تکلیف است و منجز نیست اما اگر گفتیم در آن مورد تکلیف واقعی هست ولی مکلف در انجام آن معذور است علم اجمالی متوسط در تنجیز است و احتیاط لازم است.

اینکه فرد مجاز به ارتکاب است چون علم تفصیلی به مباح ندارد مثل موارد شبهات بدوی، که ممکن است مورد شبهه واقعا حکم داشته باشد اما مکلف معذور است.

طبق این مبنا، چون تکلیف واقعی هست و فقط اگر در ضمن فردی باشد که مکلف برای رفع اضطرار انتخاب می‌کند تکلیف منجز نیست و اگر در ضمن فرد دیگر باشد تکلیف منجز است و لذا مکلف باید احتیاط کند. از این مورد تعبیر به تبعیض در تنجیز یا توسط در تنجیز می‌شود.

اما اگر بگوییم آنچه مکلف برای دفع اضطرار انتخاب می‌کند واقعا مورد تکلیف نیست و واقعا مباح است و اگر معلوم در ضمن طرف دیگر باشد، تکلیف خواهد بود، پس علم اجمالی متوسط در تکلیف است یعنی تکلیف در هر صورت معلوم نیست بلکه فقط اگر در ضمن طرف دیگر باشد تکلیف خواهد بود ولی اگر درضمن طرفی باشد که مکلف برای دفع ضرورت انتخاب می‌کند تکلیفی نیست. مرحوم آقای صدر از این مورد به تبعض در تکلیف تعبیر کرده‌اند.

در موارد توسط در تنجیز گفتیم دلیل جواز ارتکاب، فحوی است از فحوای جواز ارتکاب معلوم به تفصیل در موارد اضطرار، جواز ارتکاب معلوم بالاجمال در موارد اضطرار استفاده می‌شود و حداکثر معذور بودن مکلف را اثبات می‌کند اما حکم واقعی را نفی نمی‌کند در موارد علم تفصیل چون مکلف مضطر است و اضطرار حد تکلیف است تکلیف واقعی ندارد اما جایی که علم اجمالی دارد، اضطرار به حرام ندارد و لذا حکم واقعی نفی نمی‌شود اما جواز ارتکاب و ترخیص ظاهری از آن استفاده می‌شود.

توسط در تکلیف به دو بیان مختلف قابل تقریر است:

الف)‌ بیان مرحوم نایینی. ایشان می‌فرمایند در موارد اضطرار به غیر معین، اگر چه مکلف مضطر به حرام نیست و به جامع مضطر است اما عرفا هر کدام را که انتخاب کند مصداق ارتکاب اضطراری است و صدق می‌کند که این ارتکاب به خاطر ضرورت است و اگر از عرف سوال کنند چرا مکلف این مورد را انجام داد؟ جواب خواهند داد چون مضطر به انجام بود.

ایشان فرموده‌اند اگر چه عقلا دفع ضرورت منحصر در موردی که مکلف انتخاب می‌کند نیست و با هر کدام می‌تواند دفع ضرورت کند اما عرفا هر مورد را که انتخاب کند مضطر به آن است. پس جواز ارتکاب به خاطر فحوی نیست بلکه به خاطر اطلاق دلیل است.

پس علم اجمالی متوسط در تکلیف است و در این صورت حکم به اضطرار به غیر معین، حکم به اضطرار به معین است.

ایشان برای اینکه علم اجمالی را در اینجا موثر بدانند فرموده‌اند: طرفی را که مکلف انتخاب می‌کند مصداق اضطرار است و از وقتی که مکلف ضرورت را بر آن تطبیق می‌کند چون مصداق اضطرار است تکلیف ندارد اما لحظه قبل از تطبیق، که هنوز مصداق اضطرار نیست پس مکلف علم اجمالی دارد به ثبوت تکلیف در طرفی که مکلف اضطرار را بر آن تطبیق کرده است تا هنگام تطبیق یا تکلیف نامحدود در طرف دیگر.

و این علم اجمالی موثر در تنجیز است چون امر دائر بین تکلیف قصیر و طویل است و گفتیم علم اجمالی منجز است.

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: اضطرار

بحث در فرض اضطرار سابق یا مقارن با علم و معلوم به غیر معین بود گفتیم مشهور قائل به تنجیز علم اجمالی هستند و احتیاط را در باقی اطراف لازم می‌دانند و فقط مرحوم آخوند هستند که علم را منجز نمی‌دانند.

مبنای این اختلاف یک نکته است و آن اینکه در اضطرار به غیر معین اگر قائل شویم که آن طرفی که مکلف برای دفع اضطرار انتخاب می‌کند واقعا تکلیف ندارد و واقعا مباح است همان طور که در اضطرار به معین بود، و ترخیص در ارتکاب برای مکلف ترخیص واقعی است نتیجه این است که مکلف در ثبوت تکلیف شک دارد و علم اجمالی منجز نیست و حق با آخوند است اگر آنچه مکلف انتخاب می‌کند مورد تکلیف نباشد و واقعا مباح باشد اگر معلوم در ضمن آن فرد باشد تکلیف ندارد واقعا و اگر در ضمن فرد دیگر باشد تکلیف دارد اما مشکوک به شک بدوی است. اضطرار حد تکلیف است و حدوث تکلیف از ابتدا مشروط به عدم اضطرار است و در صورت اضطرار، تکلیف شکل نمی‌گیرد با این مبنا، در حقیقت علم اجمالی شکل نمی‌گیرد.

اما اگر گفتیم آنچه مکلف انتخاب می‌کند واقعا مورد تکلیف است اما مکلف در ارتکاب آن معذور است و ترخیص در ارتکاب آن فرد، ترخیص ظاهری است در اینجا ممکن است بگوییم علم اجمالی منجز است و ممکن است بگوییم علم اجمالی منجز نیست.

در اینجا ممکن است کسی بگوید چون نسبت به آن طرف، تکلیف در واقع هست و حداکثر مکلف معذور در ارتکاب است بنابراین باید احتیاط کرد.

اما اینکه چرا ممکن است کسی ترخیص را در موارد اضطرار به غیر معین ظاهری بداند و ترخیص واقعی نباشد، چون آنچه حدیث رفع اضطرار دلالت می‌کند رفع واقعی است اما در موارد اضطرار به حرام یا اضطرار به ترک واجب این دلالت هست. در اضطرار به معین، همین طور است و لذا ترخیص واقعی است اما در اضطرار به غیر معین،‌ چون مکلف به جامع مضطر است و همه اطراف در رفع اضطرار یکسان هستند، در این صورت مکلف مضطر به حرام یا مضطر به ترک واجب نیست. بله از این جهت که مکلف به جامع نمی‌تواند رفع اضطرار کند بلکه باید با یکی از اطراف رفع اضطرار کند، ترخیص ظاهری است.

اضطرار مکلف به جامع است و اضطرار به حرام نیست. و لذا در علم تفصیلی که فرد دو لیوان آب در اختیار دارد که یکی را به علم تفصیلی می‌داند پاک است و دیگری را به علم تفصیلی می‌داند نجس است، و هر دو رافع اضطرار مکلف هستند، در اینجا مکلف نمی‌تواند لیوان نجس را بنوشد.

در اضطرار به معین، طرفی که مکلف به آن مضطر است چه معلوم در ضمن آن باشد و چه نباشد،‌ واقعا حلال است و مباح است. اما در اضطرار به غیر معین آنچه را مکلف انتخاب می‌کند اگر معلوم در ضمنش باشد، مباح برای مکلف نیست و مکلف نسبت به آن تکلیف دارد.

پس علم اجمالی مانند علم تفصیلی است و مکلف مضطر به حرام نیست بنابراین وجه جواز ارتکاب چیست؟ وجه جواز، فحوی و اولویت است. اگر مکلف علم تفصیلی داشته باشد و مضطر به ارتکاب باشد، ارتکاب برایش جایز است به طریق اولی و به فحوی در جایی که علم اجمالی دارد، ارتکاب جایز است و اینکه شارع بگوید در علم تفصیلی حق ارتکاب هست ولی در علم اجمالی حق ارتکاب نیست اصلا محتمل نیست. بله نهایتا این است که این ترخیص ظاهری است و با همین مقدار اضطرار رفع می‌شود و دلیلی بر رفع واقعی حکم نداریم.

از این مساله به تبعض در تنجیز تعبیر می‌شود یعنی اگر آنچه مکلف انتخاب می‌کند همان باشد که در عالم واقع حرام است، تکلیف نسبت به آن هست اما تکلیف بر مکلف منجز نیست و مکلف ترخیص ظاهری نسبت به آن دارد اما اگر در طرف دیگر باشد تکلیف نسبت به آن هست و تکلیف هم منجز است.

یعنی تکلیف در هر صورت ثابت است اما اگر اضطرار منطبق بر معلوم اجمالی شود تکلیف منجز نیست و اگر منطبق بر آن نشود تکلیف در طرف دیگر منجز هم هست.

احتیاط: دوران بین متباینین/ تنبیهات: اضطرار

مقام دوم موارد اضطرار به غیر معین است. مثل اینکه مکلف علم اجمالی به نجاست یکی از دو لیوان آب دارد و مضطر به شرب آب است و هر کدام از این دو لیوان در برطرف کردن اضطرار یکسان هستند. در اینجا شکی نیست که مکلف به مقدار ضرورت مجاز در ارتکاب است. علم اجمالی بالاتر از علم تفصیلی نیست و همان طور که در علم تفصیلی مکلف در این مثال مخیر در ارتکاب یکی از اطراف است در علم اجمالی هم مخیر است. این روشن است و مورد شک نیست. آنچه محل بحث است این است که در صورت اضطرار به غیر معین، آیا علم اجمالی در باقی اطراف منجز است و باید مکلف احتیاط کند یا اینکه بعد از اضطرار به غیر معین در یک طرف، علم اجمالی مطلقا منجز نیست و احتیاط نسبت به سایر اطراف نیز لازم نیست؟

یک صورت از این مقام جایی بود که اضطرار متاخر از علم و معلوم باشد و گفتیم در این صورت علم اجمالی منجز است به همان بیانی که در اضطرار به معین گفتیم. و البته مرحوم آخوند در موارد اضطرار به غیر معین مطلقا علم اجمالی را ساقط از تاثیر می‌دانند به همان بیانی که قبلا از ایشان نقل شد و ما در صورت آن را درست ندانستیم و گفتیم قبل از اضطرار، تکلیف وجود داشت و مکلف باید از هر دو طرف اجتناب می‌کرد و بعد از اضطرار، در آنچه مکلف آن را برای رفع اضطرار انتخاب می‌کند تکلیف نخواهد بود و لذا علم اجمالی به تکلیف قصیر و طویل است. اگر معلوم در ضمن فردی باشد که مکلف آن را برای رفع اضطرار انتخاب می‌کند حد تکلیف تا زمان اضطرار است و اگر در طرف دیگر باشد تکلیف حدی ندارد و غیر محدود است.

مرحوم شیخ در موارد اضطرار به غیر معین، علم اجمالی را مطلقا منجز و احتیاط را لازم می‌دانند.

ب) اضطرار به غیر معین سابق بر علم و معلوم باشد.

ج) اضطرار به غیر معین، سابق بر علم و متاخر از معلوم باشد.

و آنچه مشترک بین این دو صورت است تقدم یا تقارن اضطرار با علم است. مشهور بین محققین این است که احتیاط در این دو صورت لازم است و تنها کسی که قائل به عدم وجوب احتیاط است مرحوم آخوند است.

مرحوم شیخ فرموده‌اند احتیاط لازم است چون مکلف در اضطرار به غیر معین، مضطر به ارتکاب حرام یا ترک واجب نیست.

در اضطرار به معین شک در تکلیف بود چون طرفی که مضطر به آن بود یقینا تکلیف نداشت و تکلیف در طرف دیگر مشکوک به شک بدوی بود. اما در اینجا که اضطرار به غیر معین است اصل تکلیف معلوم است و احتمال دارد در ضمن هر کدام از اطراف باشد. مکلف در اینجا مضطر به ارتکاب حرام یا ترک واجب نیست بلکه مضطر به جامع بین حرام و غیر آن یا واجب و غیر آن است. اضطرار به جامع موجب رفع تکلیف نیست.

و گرنه در علم تفصیلی مثلا مکلف علم دارد این لیوان نجس است و لیوان دیگر پاک است و مضطر به نوشیدن آب باشد، در اینجا هیچ کس توهم نمی‌کند ارتکاب لیوان نجس برای او جایز است چون مکلف مضطر به آن نیست بلکه مضطر به جامع است و اضطرار به جامع رافع تکلیف نیست.

و لذا مرحوم شیخ فرموده‌اند آنچه مکلف مضطر به آن است ترک علم به موافقت قطعی با تکلیف است و مضطر به مخالفت نیست. مکلف فقط مضطر به ترک احتیاط است و تمکن از احتیاط تام ندارد و در همین حد تکلیف رفع می‌شود یعنی تکلیف به احتیاط تام نیست اما احتیاط در باقی لازم است.

اما در اضطرار به معین، آنچه مضطر به آن است یقینا تکلیف در آن نیست و در طرف دیگر تکلیف مشکوک به شک بدوی است اما در اضطرار به غیر معین، در طرفی که مکلف انتخاب می‌کند اگر واقعا معلوم در ضمن آن باشد، تکلیف در آن مورد هست بله مکلف معذور در ارتکاب است چون راهی برای معرفت به حرام ندارد. یعنی ترخیص مکلف ظاهری است نه واقعی به خلاف اضطرار به معین که مکلف واقعا مرخص در ارتکاب فردی که مضطر به آن است بود.

خلاصه کلام اینکه مکلف در اینجا مضطر به ارتکاب حرام یا ترک واجب نیست و فقط مضطر به ترک احتیاط تام است.

مرحوم شیخ می‌فرمایند از این کلام بطلان دلیل انسداد روشن می‌شود. در دلیل انسداد گفته‌اند وقتی ظن حجت شد و مکلف به ظن رجوع کرد مواردی که تکلیف در آن مشکوک است به اصل برائت رجوع می‌شود.

ایشان می‌فرمایند رجوع به ظن بعد از تمام شدن مقدمات انسداد اشکالی ندارد اما در غیر موارد ظن هم باید احتیاط کنند. بله در موارد ظن به عدم تکلیف، احتیاط لازم نیست و مرخص در ترک احتیاط هست اما در غیر آن از جمله موارد شک باید احتیاط کرد چون احتیاط بر اساس علم اجمالی واجب بود و نهایتا این شد که ظن حجت شد و در موارد مظنونات احتیاط لازم نیست اما در غیر آن از جمله در مشکوکات باید احتیاط کرد.

صفحه8 از12

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است