اصول سال ۹۵-۱۳۹۴

اصول سال ۹۵-۱۳۹۴ (127)

جلسه پانزدهم ۱۲ آبان ۱۳۹۴

منتشرشده در اصول سال ۹۵-۱۳۹۴

شرایط اصول/ برائت: فحص

مرحوم آخوند فرمودند نماز تمام در موضع قصر، سبب فوت وظیفه مامور به نیست. اگر نماز تمام مانع از وظیفه مامور به باشد و باعث فوت آن شود اشکال وارد است و معنا ندارد حکم به صحت عملی کرد که آن عمل مانع از فعل واجب است. ضدین متلازمان هستند نه اینکه عدم یکی علت برای وجود دیگری باشد یا وجود یکی علت برای عدم دیگری باشد.

در اینجا علت اینکه نماز شکسته از مکلف فوت شده است نه این است که نماز تمام را اول خوانده است بلکه چون اول نماز شکسته را نخوانده است. فوت واجب مستند به عدم اراده انجام وظیفه مامور به است. فعل تمام علت نیست بلکه مقارن و متلازم با عدم انجام وظیفه مامور به است. بنابراین اشکالی ندارد این عمل دارای ملاک باشد و صحیح واقع شود.

و بر فرض که عمل را مبغوض بدانیم و آن را مانع و علت فوت وظیفه مامور به بدانیم، مساله از صغریات اجتماع امر و نهی خواهد بود.

چون این عمل، ملاک دارد و مانعی از امر داشتن آن وجود ندارد، علت عدم تعلق امر به آن، وجود ملاک اتم است. بنابراین اجتماع امر و نهی است و ما معتقدیم اجتماع امر و نهی اشکالی ندارد و مساله حیثی خواهد بود. یعنی نماز تمام در موضع قصر، هم حیثیت ملاک است و هم حیثیت مفسده دارد و این اشکالی ندارد.

مرحوم اصفهانی اشکالی را به مرحوم آخوند وارد دانسته‌اند که برخی از متاخرین این اشکال را ناقص نقل کرده‌اند و لذا به خود مرحوم اصفهانی اشکال کرده‌اند.

مرحوم اصفهانی فرموده‌اند این کلام با مختار مرحوم آخوند در بحث اجزاء ناسازگار است. مرحوم آخوند در بحث اجزاء فرمودند فعل مامور به علت سقوط امر نیست بلکه مقتضی سقوط امر است.

مرحوم آخوند در بحث اجزاء ابتدا فرموده‌اند اتیان به مامور به علت سقوط امر است و بعد از سقوط امر، امتثال مجدد یا تبدیل امتثال معنا ندارد و بعد استدراک کرده‌اند و فرموده‌اند در برخی موارد اتیان به مامور به علت تامه سقوط غرض نیست و در این موارد اتیان مجدد عمل و تبدیل امتثال اشکالی ندارد. بنابراین اتیان به مامور به منشأ سقوط امر است مگر در مواردی که مکلف علم به عدم تحقق غرض مولا با فعلش داشته باشد.

بعد فرموده‌اند اگر مکلف شک کند آیا فعل علت تامه برای غرض است یا مقتضی است بعید نیست تبدیل امتثال اشکالی نداشته باشد.

مرحوم اصفهانی فرموده‌اند اگر عبد نداند که فعلش علت تامه تحقق غرض است یا نه؟‌ تبدیل امتثال جایز است. در محل بحث ما نیز همین طور است. یعنی حتی اگر نماز شکسته خوانده بود که واجد تمام ملاک و غرض است، تبدیل امتثال برای مکلف جایز بود و لذا می‌تواند نمازش را مجددا به جماعت بخواند، و نماز تمام در موضع قصر که واجد تمام ملاک هم نیست و واجد مقداری از غرض است، چرا تبدیل امتثال جایز نباشد؟

بنابراین استحقاق عقوبت صحیح نیست و با امتثال مجدد استحقاق عقوبت نخواهد بود.

به نظر می‌رسد کلام مرحوم اصفهانی اگر چه از جهتی تمام است ولی از جهت دیگری تمام نیست. مرحوم آخوند می‌فرمایند بعد از اینکه مکلف نماز تمام خواند، امکان استیفای ملاک نماز شکسته وجود ندارد.

اما آنچه منظور مرحوم اصفهانی است این است که در روایت گفته است اینجا اعاده لازم نیست نه اینکه اعاده ممکن نیست. اطلاق دلیل استحباب نماز با جماعت، این مورد را هم شامل است و این نشان می‌دهد مکلف حق اعاده دارد و عقل هم حکم به لزوم اعاده می‌کند و با اعاده، عصیان محقق نمی‌شود و استحقاق عقوبت هم نیست.

و مستفاد از روایتی که می‌گوید اعاده لازم نیست این است که همین نماز تمام واجد تمام ملاک است.

در حقیقت اگر روایت با فرض عدم واجدیت تمام ملاک باشد، اعاده لازم نیست صحیح نخواهد بود (چون مکلف امکان اعاده را دارد و اعاده از او مشروع است) و لذا اینکه روایت گفته است اعاده لازم نیست نشان می‌دهد عمل واجد تمام ملاک است.

بنابراین مامور به جامع بین نماز شکسته در سفر و بین نماز تمام در سفر با جهل است.

و لذا اشکال مرحوم اصفهانی از این جهت وارد است.

جلسه چهاردهم ۱۱ آبان ۱۳۹۴

منتشرشده در اصول سال ۹۵-۱۳۹۴

شرایط اصول/ برائت: فحص

مرحوم آخوند فرمودند دو مورد در شریعت از قاعده اولی استثناء شده‌اند و با اینکه عمل فاقد جزء و شرط بوده است صحیح و تمام است و اعاده بر او لازم نیست اما اگر فرد جاهل مقصر باشد مستحق عقوبت هم هست.

بعد اشکالی مطرح کردند و جواب دادند.

اشکال دوم: فرض صحت عمل به خاطر وجود ملاک و استحقاق عقوبت اگر چه در غیر عبادات صحیح است اما در اعمال عبادی که متوقف بر قصد قربت است این تصویر صحیح نیست و قصد قربت از مکلف متمشی نمی‌شود چون این عمل حرام است و نمی‌تواند ملاک داشته باشد چرا که این عمل سبب فوت وظیفه و مامور به است و چنین عملی حرام است و نمی‌تواند دارای ملاک باشد تا با آن تقرب جست و نهی از عبادت موجب فساد است.

مرحوم آخوند در جواب می‌فرمایند در بحث ضد گفتیم بین ضدین تمانع نیست یعنی عدم ضد، مقدمه وجود ضد دیگر نیست. نه وجود عمل مستند به عدم ضدش است و نه عدم عمل، مستند به وجود ضدش است.

مبنای تصحیح عمل با ملاک یا با ترتب، نفی تمانع بین ضدین است. و قبلا این مباحث در بحث ضد گذشته است. بنابراین عمل حرام نیست و ملاک دارد پس صحیح است.

اشکال سوم: با این بیان، مساله اختصاصی به جاهل ندارد و اگر فرد عالم هم در موضع قصر، نماز تمام بخواند باید نماز او صحیح باشد و اعاده هم نیاز نداشته باشد بلکه تمکن از اعاده نداشته باشد و مستحق عقوبت هم باشد در حالی که به ضرورت فقه شیعه، اگر کسی عالما و عامدا نمازش را در موضع قصر، تمام بخواند باطل است.

جواب: توجیهی که ما ذکر کردیم به حسب ثبوت معقول است و اشکالی بر آن وارد نیست. با توجه به ادله فقهی، می‌گوییم نماز تمام در موضع قصر، در جاهل ملاک دارد اما از عالم ملاک ندارد. بله عقلا اشکالی ندارد در فرض علم هم ملاک وجود داشته باشد، اما دلیلی بر وجود ملاک در فرض علم نداریم بلکه دلیل بر عدم آن داریم. اختلاف ملاک در فرض علم و جهل مشکل و مانعی ندارد. تلازمی بین این دو وجود ندارد.

جلسه سیزدهم ۱۰ آبان ۱۳۹۴

منتشرشده در اصول سال ۹۵-۱۳۹۴

شرایط اصول/ برائت: فحص

مرحوم آخوند فرمودند اگر مکلف اصل برائت را بدون فحص جاری کند مقتضای قاعده لزوم اعاده عمل است چون اتیان به مامور به نکرده است و دلیلی هم بر اجزاء و عدم لزوم اعاده نیز وجود ندارد مگر در مورد اتمام در موضع قصر و در مساله جهر و اخفات.

برخی گفته‌اند اولی این بود که مرحوم آخوند می‌فرمود عمل فاسد است ولی این اشتباه است چون مرحوم آخوند کمی بعد می‌فرمایند عمل تمام و صحیح است ولی مامور به نیست.

مرحوم آخوند فرموده‌اند در این دو مورد، حتی اگر جاهل مقصر باشد و مستحق عقاب هم باشد اما عمل او محکوم به وجوب اعاده نیست و لذا هم مستحق عقوبت است چون مامور به را انجام نداده است و در عین حال محکوم به وجوب اعاده نیست.

و بعد می‌فرمایند عمل تام و صحیح است و لزوم اعاده هم ندارد اما استحقاق عقوبت هست چون مامور به را اتیان نکرده است. البته این تعبیر تمام و صحیح از روایت فقط در مورد جهر و اخفات برداشت می‌شود نه در مورد اتمام در موضع قصر.

اشکال: اگر عمل مامور به نیست و مکلف مستحق عقوبت است چطور ممکن است عمل صحیح باشد؟ و اگر عمل را مامور به بدانیم، استحقاق عقوبت معنا ندارد.

علاوه که مکلف هنوز متمکن از اعاده عمل با شرایط کامل است و عمل فوت نشده است، استحقاق عقوبت معنا ندارد.

جواب: صحت عمل متوقف بر وجود امر نیست و صرف وجود ملاک برای صحت عمل کافی است. مکلف مامور به نماز شکسته است اما نماز تمام هم از او دارای ملاک است اما منظور از ملاک، یعنی دارای ملاک مستقلی است که قابلیت امتثال دارد اما ملاک آن تمام نیست.

عمل ارتباطی می‌تواند فقط از یک جهت ارتباط داشته باشد و عمل دارای دو مصلحت است یک مصلحت الزامی مستقل در عمل فاقد که امتثال آن متوقف بر اتیان جزء یا شرط نیست و یک مصلحت اتم وجود دارد که وابسته به مصلحت اصل عمل است و استیفای آن مصلحت بدون اتیان اصل عمل ممکن نیست.

برای تقریب به ذهن به این مثال توجه کنید اگر مکلف نذر کرده باشد نمازش را در مسجد بخواند، اگر نماز را در بیرون مسجد بخواند نمازش صحیح است چون ملاک دارد و ملاک نماز مستقلا قابل استیفاء است اما ملاک نماز در مسجد مستقلا قابل استیفا نیست و لذا بعد از اتیان نماز خارج از مسجد، باقی مصلحت قابل استیفا نیست. (البته این مثال با محل بحث ما تفاوتی دارد و آن این است که اصل نماز هم امر دارد اما غرض ما از ذکر این مثال توضیح این بود که ممکن است عمل دارای ملاک از یک جهت مستقل باشد که قابل استیفاء است و از جهت دیگر ارتباطی باشد و مستقلا قابل استیفا نباشد.

مرحوم آخوند در اینجا می‌فرمایند عمل (مثلا اتمام در موضع قصر) تام و صحیح است و علت صحتش این است که مصلحت و ملاک مستقل دارد اما مامور به نیست و عمل مامور به مشتمل بر ملاک و خصوصیت زائد و الزامی است که مقوم ملاک اقل نیست. (حال یا دارای یک ملاک اتم است یا دارای یک ملاک مستقل است)

اما علت استحقاق عقوبت این است که با انجام عمل ناقص، امکان استیفای عمل مامور به وجود ندارد. نماز قصر در صورتی از مکلف مطلوب است و مامور به است که مسبوق به نماز تمام نباشد و لذا نماز قصر بعد از اتمام، مامور به نیست بنابراین مکلف قادر بر اتیان مامور به نیست.

جلسه دوازدهم ۹ آبان ۱۳۹۴

منتشرشده در اصول سال ۹۵-۱۳۹۴

شرایط اصول/ برائت: فحص

مرحوم آخوند در جریان اصل برائت، فحص را لازم دانست و عمده دلیل ایشان ادله وجوب تعلم بود. بعد از آن ایشان شبهه‌ای را در واجبات مشروط و موقت مطرح فرمودند و جواب دادند.

خلاصه کلام ایشان این بود که فحص از احکام شرعی شرط جریان برائت است و بدون فحص مکلف معذور نیست.

کلام ایشان مشتمل بر دو بخش است:

یک بحث در جایی است که مکلف بدون فحص برائت جاری کند و حکم واقعی از او فوت شود در این صورت مستحق عقوبت است و این گذشت.

بخش دوم تبعات و احکام مترتب بر عمل مکلف است. ایشان فرموده‌اند اگر مکلف بدون فحص اصل برائت جاری کند و عمل او مخالف با واقع باشد، عمل او باطل و محکوم به فساد است و موظف به اعاده است.

بلکه در اعمال عبادی حتی اگر عمل موافق با واقع هم باشد اگر قصد قربت از مکلف متمشی نشود عمل باطل است.

این طبق قاعده است و فقط در دو مساله اتمام در موضع قصر و جهر و اخفات به جای یکدیگر استثناء وجود دارد.

ایشان دلیل بطلان عمل و عدم اجزاء را دو نکته ذکر کرده‌اند یکی عدم اتیان مامور به و دیگری عدم دلیل بر اجزاء و هر دو نکته در مطلوب موثر است. یعنی ممکن است مکلف مامور به را انجام نداده باشد اما دلیل بر اجزاء داشته باشیم و البته این اجزاء‌ به معنای تمامیت عمل نیست بلکه به معنای عدم لزوم اعاده است.

صرف عدم اتیان مامور به برای عدم اجزاء کافی نیست و اگر دلیلی داشته باشیم که بگوید عمل صحیح دیگر قابلیت اتیان ندارد، این دلیل دال بر اجزاء است ولی به معنای عدم لزوم اعاده.

و لذا در موارد اتمام در موضع قصر، چون دلیل بر عدم وجوب اعاده داریم، عمل مجزی است و هم چنین در مورد جهر و اخفات در موضع یکدیگر.

و ظاهر کلام ایشان این است که مورد دیگری غیر از این دو مورد وجود ندارد ممکن است گفته شود یک مورد دیگر نیز وجود دارد و آن جایی است که مکلف قصد سفر به مسافت شرعی را داشته باشد و از حد ترخص خارج شود و نماز را شکسته بخواند و قبل از رسیدن به مسافت شرعی، از ادامه سفر منصرف شود در این جا مشهور قائل به اجزاء هستند.

اما این مورد محل بحث ما نیست چون بحث ما در جایی است که مکلف به خاطر جهل به حکم بدون فحص برائت جاری کند و به حکم واقعی اخلال کند و این مثالی که بیان کردیم در جهل به موضوع است و لذا مرحوم آخوند این مورد را ذکر نکرده است.

نکته‌ای که باید عرض کنیم این است که ایشان فرمودند اگر مکلف اخلال به عمل داشته باشد مکلف به اعاده است بلکه اگر عمل را تمام و کامل انجام دهد و مطابق با واقع هم باشد، اگر قصد قربت از او متمشی نشود، عمل از او باطل است.

از این عبارت استفاده می‌شود که ممکن است مکلف در موارد جهل با وجودی که اجزاء را تمام و کامل انجام می‌دهد قصد قربت از او متمشی نشود.

و به نظر ما این حرف اشتباه است معنا ندارد در این صورت از مکلف قصد قربت متمشی نشود. اگر عمل حرام باشد یا احتمال حرمت وجود داشته باشد، قصد قربت از مکلف متمشی نمی‌شود اما در جایی که مکلف نهایتا احتمال می‌دهد عمل فاقد جزء و شرط باشد قصد قربت از او متمشی می‌شود. فرض این است که احتمال حرمت عمل نیست و فرد احتمال می‌دهد همین عمل فاقد جزء‌ و شرط مامور به باشد و لذا دلیلی برای عدم تمشی قصد قربت نداریم.

و به نظر می‌رسد مرحوم آخوند در اینجا بین قصد قربت و جزم در عبادات خلط کرده‌اند.

و همین مطلب در کلام مرحوم شیخ مذکور است و ایشان عدم جزم و تزلزل را علت عدم تمشی قصد قربت دانسته‌اند و این حرف یقینا اشتباه است و در تمشی قصد قربت جزم معتبر نیست.

بنابراین کلام مرحوم آخوند و مرحوم شیخ در اینجا وجهی ندارد و اتیان به آنچه احتمال مطلوبیت دارد و احتمال حرمت منجز در آن نباشد دائما ملازم با قصد قربت است و منفک از آن نیست.

جلسه یازدهم ۱۹ مهر ۱۳۹۴

منتشرشده در اصول سال ۹۵-۱۳۹۴

شرایط اصول/ برائت: فحص

مرحوم آخوند اشکالی را در وجوب تعلم و فحص در برخی موارد مطرح کرده‌اند و آن را جواب داده‌اند و در حقیقت فرعی از بحث مقدمات مفوته است.

اشکال این بود که به چه دلیلی فحص در واجبات مشروط قبل از تحقق شرط در مواردی که فرصت تعلم بعد از تحقق شرط وجود ندارد، لازم باشد؟ قبل از تحقق شرط که وجوبی نیست تا تعلم آن لازم باشد و بعد از تحقق شرط هم چون مکلف عاجز از انجام واجب دارد،‌ دلیلی بر وجوب تعلم ندارد.

در جواب باید گفت پنج صورت مختلف قابل تصور است:

اول: مکلف گاهی علاوه بر تمکن از امتثال تفصیلی، تمکن از امتثال اجمالی نیز دارد در این موارد وجوب تعلم ثابت است اما تعلم تعین ندارد چون وجوب تعلم طریقی است و فرضا مکلف تمکن از امتثال اجمالی هم دارد. در این مورد اشکالی در وجوب تعلم قبل از تحقق شرط نیست.

دوم: و گاهی مکلف بعد از تحقق شرط، تعلم برایش ممکن نیست اما امکان امتثال اجمالی وجود دارد. در این موارد بعد از تحقق شرط، مکلف به امتثال اجمالی است هر چند اگر قبل از تحقق شرط تعلم می‌کرد احتیاط بر او لازم نیست در این مورد هم در وجوب تعلم قبل از تحقق شرط اشکالی نیست.

سوم: و گاهی مکلف بعد از فعلیت وجوب و تحقق شرط، تمکن از تعلم ندارد و فقط تمکن از امتثال احتمالی دارد. اگر این مکلف بخواهد امتثال قطعی بکند متوقف بر تعلم است. در اینجا مکلف بعد از تحقق شرط، بدون تعلم، تمکن از امتثال احتمالی دارد و اثر تعلم این است که مکلف تمکن از امتثال قطعی پیدا می‌کند در این موارد نیز عقل حکم می‌کند که چون مکلف امکان امتثال واجب در وقتش را دارد، برای احراز امتثال، تعلم قبل از تحقق شرط و وقت لازم است.

چهارم: جایی که اگر مکلف قبل از وقت و قبل از تحقق شرط تعلم نکند، داخل وقت و بعد از تحقق شرط، غافل از تکلیف خواهد بود.

در این جا نیز مرحوم آخوند می‌فرمایند وجوب تعلم قبل از وقت و قبل از تحقق شرط اشکالی ندارد چون منشأ عجز مکلف از امتثال، غفلت است و چون این غفلت به اختیار مکلف است، عقل مانعی از وجوب تعلم نمی‌بیند.

و اگر تعلم نکند و واقع فوت شود، بر واقع عقاب می‌شود چون اگر چه غافل خطاب و تکلیف ندارد اما ملاک در حق او وجود دارد و به اختیار او فوت شده است و بر همین عقاب می‌شود.

پنجم: جایی که اگر مکلف قبل از وقت و قبل از تحقق شرط تعلم نکند، داخل وقت و بعد از تحقق شرط امکان امتثال را نخواهد داشت حتی تمکن از امتثال احتمالی هم ندارد چون غافل است.

مرحوم آخوند سه بیان در این مورد مطرح کرده‌اند.

الف) بیان مرحوم اردبیلی است. ایشان فرموده‌اند در مواردی که امتثال متوقف بر تعلم قبل از وقت و قبل از شرط است، وجوب تعلم وجوب نفسی تهیئی است.

وجوب تعلم غیری نیست چون باید ذی المقدمة واجب باشد تا مقدمه آن هم واجب باشد و در اینجا ذی المقدمة‌ قبل از تحقق شرط وجوبی ندارد و بعد از تحقق شرط هم چون قدرت بر امتثالش نیست وجوب ندارد.

اما وجوب تهیئی برای دفع اشکال تعدد استحقاق عقوبت است. به این صورت که اگر مکلف در موارد دیگری ترک تعلم کرد باید دو استحقاق عقوبت داشته باشد یکی به خاطر ترک تعلم و دیگری به خاطر ترک عمل است. در اینجا هم مکلف را بر ترک واقع و تفویت ملاک عقوبت می‌کنند و نشانه وجود ملاک همین وجوب نفسی تهیئی تعلم است. از اینکه شارع قبل از تحقق شرط، مکلف را به وجوب تعلم امر کرده است کشف می‌کنیم که عمل ملاک دارد و چون ترک تعلم منجر به تفویت اختیاری ملاک می‌شود مستحق عقوبت است.

در حقیقت وجوب نفسی تهیئی، همان وجوب طریقی است از نظر ما این جواب تمام است و اشکالی ندارد.

ب) حل مشکل با واجب معلق. به این صورت که همه شروط را شرط واجب بدانیم نه شرط وجوب.

مرحوم آخوند واجب معلق را درست و معقول می‌دانند و در این صورت قبل از وقت تکلیف به عمل وجود دارد و وقت شرط واجب است.

ج) وجوب تعلم قبل از وقت و قبل از تحقق شرط مشکلی ندارد چون بنای عقلاء بر عدم عذر در مواردی که ترک عمل ناشی از ترک تعلم باشد است و در مواردی که ترک عمل ناشی از ترک تعلم باشد مکلف را مستحق عقوبت می‌دانند و شارع از این بنای عقلاء ردعی نکرده است و ملاک در استحقاق عقوبت بنای عقلاء‌ است.

جلسه دهم ۱۸ مهر ۱۳۹۴

منتشرشده در اصول سال ۹۵-۱۳۹۴

شرایط اصول/ برائت: فحص

گفتیم شرط جریان برائت در شبهات بدوی، فحص از حکم است. نوبت به بحث از مقدار فحص رسید. فقیه چه مقدار باید برای جریان اصل ترخیصی فحص کند؟

ما گفتیم مقتضای قاعده و ادله لزوم فحص، وجوب فحص به مقداری است که قطع یا اطمینان به عدم وجود حکم در مدارک واصله شکل بگیرد و تا وقتی به این حد نرسد، اصل برائت جاری نخواهد بود.

بله برای جریان برائت لازم نیست مکلف علم داشته باشد بعد از جریان اصل برائت، به مدرکی برخورد نخواهد کرد.

بنابراین حد فحص، حصول اطمینان است و علم لازم نیست چون اولا اطمینان حجت عقلایی است و ثانیا اطلاقات مقامی ادله جواز افتاء و اجتهاد و استنباط، دال بر کفایت اطمینان است چرا که اگر برای افتاء علم لازم باشد چون معمولا تحصیل علم میسر نیست باعث لغویت در ادله جواز افتاء و استنباط می‌شود و لذا لزوم تحصیل علم نفی می‌شود و تحصیل اطمینان کافی است.

بنابراین تا وقتی فقیه اطمینان به عدم وجود حکم در مدارک واصله نداشته باشد، نمی‌تواند اصول ترخیصی را جاری کند و با صرف فحص در روایات مذکور در ابواب مناسب با آن مساله، برای فقیه اطمینان شکل نمی‌گیرد.

بلکه گفتیم در کتب اهل سنت نیز باید فحص کرد حتی اگر روایات اهل سنت را معتبر ندانیم چرا که احتمال دارد روایات اهل سنت، قرینه بر تشخیص مراد در روایات ما باشد.

البته باید دقت کرد وجوب فحص نفسی نیست بلکه وجوب طریقی است و لذا اگر برای فردی، بدون مراجعه به کتب اهل سنت یا بدون مراجعه با سایر ابواب، اطمینان حاصل شود همان کافی است.

بحث دیگری که مرحوم آخوند در رابطه با فحص مطرح کرده است دلیل لزوم فحص در واجبات مشروط مضیق است.

در واجب مشروط، تا وقتی شرط تکلیف محقق نشده باشد تکلیفی وجود ندارد تا فحص واجب باشد و بعد از تحقق شرط تکلیف، چون فرد تعلم نکرده است تمکن از اتیان به عمل ندارد چون تعلم نکرده است و خود این تعلم نیاز به زمانی دارد که یادگیری احکام آن باعث از دست رفتن وقت تکلیف می‌شود. پس ترک تعلم باعث عجز از انجام عمل خواهد شد و عجز و عدم قدرت مانع از تکلیف است.

این بحث در حقیقت از دلیل عقلی وجوب فحص، در احکامی است که مثل واجب مشروط است و مکلف قبل از تحقق شرط، مکلف به انجام آنها نیست تا فحص لازم باشد و بعد از تحقق شرط، به خاطر ترک تعلم، از انجام عمل عاجز است. یا باید بگوییم تعلم در این موارد قبل از تحقق شرط لازم است که باید دلیل بر آن اقامه کنیم و یا بگوییم فحص در این موارد لازم نیست.

بله اگر تعلم وجوب نفسی داشته باشد، قبل از تحقق شرط هم می‌تواند لازم باشد اما وجوب تعلم، نفسی نیست و طریقی است.

و ملاک در این بحث در حقیقت همان ملاک بحث از مقدمات مفوته است.

باید دقت کنید آنچه الان محل بحث ما ست وجوب تعلمی است که مربوط به عمل خود مکلف است اما وجوب کفایی تعلم احکام محل بحث ما نیست چرا که آن وجوب نفسی است و بر عده‌ای به حد کفایت لازم است احکام را به طور کامل تعلم کنند تا هم بتوانند فتوا بدهند و هم بتوانند احکام را ترویج و تبلیغ کنند.

مرحوم آخوند اشکال را در جایی که نسبت به مواردی که ترک تعلم منجر به غفلت از عمل خواهد شد نیز مطرح کردند و فرموده‌اند همان طور که اشکال در مثال بالا ترک تعلم بعد از التفات منجر به عجز از انجام واجب می‌شود مطرح بود در جایی هم که ترک تعلم منجر به غفلت از عمل می‌شود نیز مطرح است.

مرحوم آخوند می‌فرمایند در هر دو مورد تعلم واجب است. در فرضی که ترک تعلم منجر به غفلت می‌شود وجوب تعلم اشکالی ندارد چون وقتی مکلف برای تعلم وقت کافی در اختیار دارد، تعلم بر او لازم است و اینکه الان غافل از آن است مانع نیست چون این غفلت تقصیری است و الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار.

بله الان که غافل است تکلیف ندارد و تکلیف غافل محال است اما چون این مساله اختیاری است مانع از عقاب بر ترک اصل عمل نیست.

غفلت مکلف در داخل وقت تکلیف، مانع از امتثال نیست و عذر نیست چون این غفلت اختیاری است و غفلت اختیاری مانع از تکلیف نیست.

به عبارت دیگر در واجبات مشروط، گاهی ترک تعلم منجر به عجز عقلی بعد فعلی شدن وجوب می‌شود (چون وقت به مقدار کافی برای تعلم و انجام عمل وجود ندارد) و گاهی ترک تعلم منجر به عجز عقلی نمی‌شود اما منجر به غفلت در زمان انجام عمل می‌شود.

در مواردی که ترک تعلم منجر به غفلت می‌شود وجوب تعلم از این جهت است که چون غفلت اختیاری محسوب می‌شود و منجر به ترک عمل می‌شود باید جلوی آن را گرفت.

جلسه نهم ۱۵ مهر ۱۳۹۴

منتشرشده در اصول سال ۹۵-۱۳۹۴

شرایط اصول/ برائت: فحص

بحث دیگری که در اینجا باید مطرح شود لزوم فحص برای جریان برائت در شبهات موضوعیه است. آیا در شبهات موضوعیه نیز فحص لازم است؟ و این بحث اختصاصی به اصل برائت ندارد بلکه در تمامی اصول ترخیصی مثل اصل طهارت و اصل حل و حتی استصحاب جاری است.

اکثر وجوهی که برای لزوم فحص گفتیم اختصاص به شبهات حکمیه دارند و فقط وجه اول و پنجم که عدم اطلاق در ادله برائت بود در شبهات موضوعیه نیز جاری است چرا که گفتیم ادله برائت ناظر به برائت عقلایی است و از نظر عقلاء، تفاوتی بین حکم و موضوع وجود ندارد و یا احتمال وجود قرینه عام و مرتکز مانع از شکل گیری اطلاق می‌شود. و در این صورت برای ادله برائت اطلاقی نسبت به فرض قبل از فحص شکل نمی‌گیرد.

اما در شبهات موضوعیه، بر عدم لزوم فحص دلیل خاص وجود دارد. در موارد متعددی روایاتی بر عدم لزوم فحص وارد شده است.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ رُبَّمَا بُلْتُ وَ لَمْ أَقْدِرْ عَلَى الْمَاءِ وَ يَشْتَدُّ عَلَيَّ ذَلِكَ فَقَالَ إِذَا بُلْتَ وَ تَمَسَّحْتَ فَامْسَحْ ذَكَرَكَ بِرِيقِكَ فَإِنْ وَجَدْتَ شَيْئاً فَقُلْ هَذَا مِنْ ذَاك‏ (الکافی جلد ۳، صفحه ۲۰)

از این روایت استفاده می‌شود که نه تنها فحص لازم نیست بلکه حتی تعمیه هم جایز است.

مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَفْص‏ بْنِ غِيَاثٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: مَا أُبَالِي أَ بَوْلٌ أَصَابَنِي أَوْ مَاءٌ إِذَا لَمْ أَعْلَمْ. (تهذیب الاحکام جلد ۱، صفحه ۲۵۳)

 

عَنْهُ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ أَصَابَ ثَوْبِي دَمُ رُعَافٍ أَوْ غَيْرُهُ أَوْ شَيْ‏ءٌ مِنْ مَنِيٍّ فَعَلَّمْتُ أَثَرَهُ إِلَى أَنْ أُصِيبَ لَهُ مِنَ الْمَاءِ فَأَصَبْتُ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ وَ نَسِيتُ أَنَّ بِثَوْبِي شَيْئاً وَ صَلَّيْتُ ثُمَّ إِنِّي ذَكَرْتُ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ تُعِيدُ الصَّلَاةَ وَ تَغْسِلُهُ قُلْتُ فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ رَأَيْتُ مَوْضِعَهُ وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَه‏ فَطَلَبْتُهُ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَيْهِ فَلَمَّا صَلَّيْتُ وَجَدْتُهُ قَالَ تَغْسِلُهُ وَ تُعِيدُ قُلْتُ فَإِنْ ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَتَيَقَّنْ ذَلِكَ فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ شَيْئاً ثُمَّ صَلَّيْتُ فَرَأَيْتُ فِيهِ قَالَ تَغْسِلُهُ وَ لَا تُعِيدُ الصَّلَاةَ قُلْتُ لِمَ ذَلِكَ قَالَ لِأَنَّكَ كُنْتَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ ثُمَّ شَكَكْتَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ أَبَداً قُلْتُ فَإِنِّي قَدْ عَلِمْتُ أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهُ وَ لَمْ أَدْرِ أَيْنَ هُوَ فَأَغْسِلَهُ قَالَ تَغْسِلُ مِنْ ثَوْبِكَ النَّاحِيَةَ الَّتِي تَرَى أَنَّهُ قَدْ أَصَابَهَا حَتَّى تَكُونَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ طَهَارَتِكَ قُلْتُ فَهَلْ عَلَيَّ إِنْ شَكَكْتُ فِي أَنَّهُ أَصَابَهُ شَيْ‏ءٌ أَنْ أَنْظُرَ فِيهِ قَالَ لَا وَ لَكِنَّكَ إِنَّمَا تُرِيدُ أَنْ تُذْهِبَ الشَّكَّ الَّذِي وَقَعَ فِي نَفْسِكَ قُلْتُ إِنْ رَأَيْتُهُ فِي ثَوْبِي وَ أَنَا فِي الصَّلَاةِ قَالَ تَنْقُضُ الصَّلَاةَ وَ تُعِيدُ إِذَا شَكَكْتَ فِي مَوْضِعٍ مِنْهُ ثُمَّ رَأَيْتَهُ وَ إِنْ لَمْ تَشُكَّ ثُمَّ رَأَيْتَهُ رَطْباً قَطَعْتَ الصَّلَاةَ وَ غَسَلْتَهُ ثُمَّ بَنَيْتَ عَلَى الصَّلَاةِ لِأَنَّكَ لَا تَدْرِي لَعَلَّهُ شَيْ‏ءٌ أُوقِعَ عَلَيْكَ فَلَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ تَنْقُضَ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ. (تهذیب الاحکام جلد ۱، صفحه ۴۲۱)

 

عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْجُبُنِّ وَ قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي مَنْ رَأَى أَنَّهُ يُجْعَلُ فِيهِ الْمَيْتَةُ فَقَالَ أَ مِنْ أَجْلِ مَكَانٍ وَاحِدٍ يُجْعَلُ فِيهِ الْمَيْتَةُ حُرِّمَ فِي جَمِيعِ الْأَرَضِينَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّهُ مَيْتَةٌ فَلَا تَأْكُلْ وَ إِنْ لَمْ تَعْلَمْ فَاشْتَرِ وَ بِعْ وَ كُلْ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْتَرِضُ السُّوقَ فَأَشْتَرِي بِهَا اللَّحْمَ وَ السَّمْنَ وَ الْجُبُنَّ وَ اللَّهِ مَا أَظُنُّ كُلَّهُمْ يُسَمُّونَ هَذِهِ الْبَرْبَرُ وَ هَذِهِ السُّودَان‏ (المحاسن جلد ۲، صفحه ۴۹۵)

عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَأْتِي السُّوقَ فَيَشْتَرِي جُبَّةَ فِرَاءٍ لَا يَدْرِي أَ ذَكِيَّةٌ هِيَ أَمْ غَيْرُ ذَكِيَّةٍ أَ يُصَلِّي فِيهَا قَالَ نَعَمْ لَيْسَ عَلَيْكُمُ الْمَسْأَلَةُ إِنَّ أَبَا جَعْفَرٍ ع كَانَ يَقُولُ إِنَّ الْخَوَارِجَ ضَيَّقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِجَهَالَتِهِمْ إِنَّ الدِّينَ أَوْسَعُ مِنْ ذَلِكَ. (تهذیب الاحکام جلد ۲، صفحه ۳۶۷)

روایتی که حکم می‌کند باید در هنگام تخلی فرد به پاهایش آب بپاشد تا مانع از علم به اصابت بول به پاها بشود.

روایتی که در مورد عدم لزوم فحص از مقدار نقدین است تا مشخص شود که به آن زکات تعلق گرفته است یا نه.

و روایات متعدد دیگر که ذکر آنها در اینجا ممکن نیست و لذا به نظر می‌رسد در شبهات موضوعیه فحص لازم نیست.

جهت سوم: بعد از اینکه گفتیم در شبهات حکمیه فحص لازم است، مقدار فحص لازم چقدر است؟

مقتضای وجوه پنجگانه‌ای که بیان شد این است که مقدار لازم فحص آن مقداری است که برای فقیه اطمینان حاصل شود که حجت و دلیلی نداریم و تا وقتی احتمال وجود دلیل و مخصص و مقید وجود داشته باشد نمی‌توان به اطلاق تمسک کرد. ادله وجوب تعلم نیز همین طور است.

و لذا نه فقط باید به کتب روایی شیعه مراجعه کرد بلکه در هر موردی که احتمال وجود دلیل هست باید مراجعه کند و فحص کند و لذا اگر فقیه احتمال بدهد دلیلی در کتب اهل سنت وجود دارد، باید در کتب آنها  هم فحص کند.

حتی اگر احتمال می‌دهد که در کتب اهل سنت یا سایر کتب قرینه‌ای وجود داشته باشد که آن قرینه در فهم مراد از روایت منقول در کتب شیعه موثر است باید فحص کند.

جلسه هشتم ۱۴ مهر ۱۳۹۴

منتشرشده در اصول سال ۹۵-۱۳۹۴

شرایط اصول/ برائت: فحص

تا کنون سه وجه در لزوم فحص قبل از اجرای برائت بیان کرده‌ایم.

الف) عدم وجود اطلاق در ادله برائت

ب) تقیید اطلاق ادله برائت با ادله وجوب تعلم

ج) عدم حجیت اطلاق ادله برائت قبل از فحص از مقیدات و ادله احکام

وجه چهارم:

رویه و طریقه شارع، اهتمام به معرفت احکام است و شارع برای تفهیم و تعلیم احکام تلاش کرده است و ائمه علیهم السلام نسبت به تعلیم احکام حتی در مناطق دور دست اهتمام داشتند.

از این رویه فهمیده می‌شود که شارع برائت را قبل از فحص جاری نمی‌داند و شارع راضی به اهمال احکام با جریان برائت بدون فحص نیست و اگر ادله برائت مطلق باشند،‌ با این بیان مقید می‌شوند.

ممکن است برخی از احکام به گونه‌ای باشند که ملاک آنها قائم به علم فعلی باشد به نحوی که اگر مکلف بالفعل عالم نبود حتی اگر تمکن از تحصیل معرفت هم داشته باشد، شارع تحصیل معرفت را لازم نداند مثل بحث جنابت زن که از روایات استفاده می‌شود لازم نیست به زن گفته شود به احتلام هم جنب می‌شود بله اگر به حکم علم پیدا کند باید مطابقش عمل کند اما برای شارع تعلیم این حکم اهمیت ندارد.

یعنی علم دخیل در ملاک است هر چند دخیل در موضوع حکم نیست.

این وجه در کلمات محقق داماد مذکور است و مرحوم آقای صدر هم همین وجه را پذیرفته‌اند.

این وجه در حقیقت دلیل لبی است و باید کسی این طریقه شارع را کشف کند و اگر کشف نکند راهی برای تبیین این وجه نیست.

وجه پنجم:

بیانی است که در کلام مرحوم صدر مذکور است و مختار ایشان است.

در مواردی که احتمال ارتکاز عام وجود داشته باشد و احتمال دهیم قرینه‌ عام مرتکز وجود داشته است به گونه‌ای که اگر این ارتکاز محقق باشد مانع ظهور است، لفظ مجمل خواهد شد و دلالت ندارد.

اگر در جایی احتمال ارتکاز عام وجود داشته باشد شارع نمی‌تواند به اطلاق و عموم حکم را جعل کند بلکه باید بالخصوص جعل کند.

مثلا در ادله حجیت خبر واحد، اگر چه اطلاق قابل تصور است اما احتمال می‌دهیم ارتکاز عقلاء بر حجیت خبر واحد در برخی موارد مثل ضابط بودن مخبر، قرینه بر کلام شارع باشد و لذا نمی‌توان به اطلاق دلیل حجیت خبر واحد برای اثبات حجیت خبر غیر ضابط تمسک کرد و اگر شارع بخواهد آن را حجت کند باید بالخصوص برای آن دلیل بیاورد با اطلاق یا عموم نمی‌توان آن را اثبات کرد.

در محل بحث، احتمال می‌دهیم وجوب فحص در نزد عقلاء مرتکز بوده است و اگر وجوب فحص در نزد عقلاء مرتکز باشد از همان ابتداء اطلاقی برای ادله برائت شکل نمی‌گیرد و احتمال وجود این ارتکاز مانع از انعقاد اطلاق است و با اصل عدم قرینه و اصل عدم ارتکاز نمی‌توان برای نفی این احتمال تمسک کرد چرا که اصل عدم قرینه در حقیقت یا اصل وثاقت است یا اصل ضبط است یعنی در شک در قرینه، چون اصل بر وثاقت راوی و ضابط بودن آن است وجود قرینه نفی می‌شود و در قرائن عام و مرتکز نه اصل وثاقت و نه اصل ضابط بودن نقشی ندارند و راوی تعهدی به نقل آنها ندارد تا عدم نقل آن با وثاقت یا ضبط منافات داشته باشد.

تفاوت این وجه با وجه اول این است که در وجه اول گفتیم چون ادله برائت ناظر به برائت عقلایی است و برائت عقلایی بعد از فحص است اطلاقی برای ادله برائت وجود ندارد.

در اینجا با قطع نظر از عمل عقلاء در برائت، احتمال وجود ارتکاز عام لزوم فحص در نزد متشرعه را مانع از شکل گیری اطلاق برای ادله برائت می‌دانیم.

این پنج بیان به نظر ما تمام هستند اما وجوه دیگری در کلمات برخی علماء مذکور است که استدلال به آنها از نظر ما تمام نیست.

از جمله وجهی است که مرحوم شیخ به آن اشاره کرده‌اند و این وجه را عمده دلیل لزوم فحص می‌دانند. ایشان فرموده‌اند عقل به وجوب فحص حکم می‌کند به نحوی که اگر مکلف فحص نکند عقل او را معذور نمی‌داند و بر همین اساس فحص در معجزه‌ مدعی نبوت لازم است بنابراین فحص لازم است. بنابراین شیخ اطلاق ادله برائت را پذیرفته است و این حکم عقل را مقید آن می‌داند.

اشکال این وجه این است که همان طور که قبلا گفتیم حکم عقل به لزوم فحص، تعلیقی است و در صورتی که شارع در عدم فحص ترخیص بدهد، عقل به لزوم فحص حکم نمی‌کند و با پذیرش اطلاق ادله برائت، موضوعی برای حکم عقل باقی نیست چرا که حکم عقل تعلیقی بود.

وجه دیگری که تمام نیست تمسک به ادله نقلی وجوب احتیاط برای اثبات لزوم فحص است. این وجه در کلام مرحوم شیخ مذکور است و گفته‌اند قدر متیقین از ادله احتیاط، قبل از فحص است و مورد برخی از آنها هم قبل از فحص است و در نتیجه ادله برائت را با این ادله تخصیص می‌زنیم.

اما حق این است که این روایات دال بر وجوب احتیاط نیستند و بسیاری از این روایات ترغیب در احتیاط هستند نه اینکه احتیاط را واجب بدانند. و روایاتی هم که فرضا دال بر وجوب باشند، دال بر احتیاطی هستند که محکوم ادله برائت است. یعنی مانند حکم عقل بودند و در مواردی که حجت بر برائت نباشد احتیاط را لازم می‌دانند و با پذیرش اطلاق ادله برائت، این روایات دال بر وجوب احتیاط نخواهند بود.

وجه ناتمام دیگری که در کلام بسیاری از علماء مذکور است تمسک به علم اجمالی است که خود به چند وجه مختلف تقریر شده است. علم اجمالی به تکالیف واقعی، علم اجمالی به وجود تکالیف واقعی در ضمن امارات و حجج، علم اجمالی به وجود حجت بر تکالیف و ... و با وجود علم اجمالی، نمی‌توان قبل از فحص برائت جاری کرد.

مرحوم آخوند اشکال کردند که علماء در شبهات بدوی قائل به لزوم فحص هستند و فرض علم اجمالی خلاف فرض است. اگر دلیل بر لزوم فحص این باشد در جایی که مکلف به مقداری فحص کند که علم اجمالی او منحل شود، نباید در سایر شبهات فحص بر او لازم باشد در حالی که علماء حتی در این موارد هم فحص را لازم می‌دانند.

علاوه بر اشکال مرحوم آخوند، اگر دلیل وجوب فحص علم اجمالی باشد، تا وقتی علم اجمالی منحل نشده باشد حتی بعد از فحص هم برائت جاری نخواهد بود.

بنابراین اگر علم اجمالی منحل باشد، حتی قبل از فحص علم اجمالی منجز نخواهد بود و اگر علم اجمالی منحل نباشد، حتی بعد از فحص هم منجز است و باید احتیاط کرد.

جلسه هفتم ۱۳ مهر ۱۳۹۴

منتشرشده در اصول سال ۹۵-۱۳۹۴

شرایط اصول/ برائت: فحص

یکی از روایاتی که بر وجوب فحص قبل از جریان برائت دلالت دارد روایتی است که در سابق هم ذکر کردیم

 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنَّنِي أَدْخُلُ كَنِيفاً لِي وَ لِي جِيرَانٌ عِنْدَهُمْ جَوَارٍ يَتَغَنَّيْنَ وَ يَضْرِبْنَ بِالْعُودِ فَرُبَّمَا أَطَلْتُ الْجُلُوسَ اسْتِمَاعاً مِنِّي لَهُنَّ فَقَالَ لَا تَفْعَلْ فَقَالَ الرَّجُلُ وَ اللَّهِ مَا آتِيهِنَّ إِنَّمَا هُوَ سَمَاعٌ أَسْمَعُهُ بِأُذُنِي فَقَالَ لِلَّهِ أَنْتَ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي لَمْ أَسْمَعْ بِهَذِهِ الْآيَةِ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ مِنْ أَعْجَمِيٍّ وَ لَا عَرَبِيٍّ لَا جَرَمَ أَنَّنِي لَا أَعُودُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ أَنِّي أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فَقَالَ لَهُ قُمْ فَاغْتَسِلْ وَ صل مَا بَدَا لَكَ فَإِنَّكَ كُنْتَ مُقِيماً عَلَى أَمْرٍ عَظِيمٍ مَا كَانَ أَسْوَأَ حَالَكَ لَوْ مِتَّ عَلَى ذَلِكَ احْمَدِ اللَّهَ وَ سَلْهُ التَّوْبَةَ مِنْ كُلِّ مَا يَكْرَهُ فَإِنَّهُ لَا يَكْرَهُ إِلَّا كُلَّ قَبِيحٍ وَ الْقَبِيحَ دَعْهُ لِأَهْلِهِ فَإِنَّ لِكُلٍّ أَهْلًا. (الکافی جلد ۶، صفحه ۴۳۲)

در این روایت امام علیه السلام در مقام دفع استبعاد ترتب عذاب بر مجرد سماع است و حضرت می‌فرمایند حتی در جایی که علم هم نیست عقاب مترتب است. اگر مورد روایت مجرای اصل برائت بود و حتی قبل از فحص هم برائت جاری بود و مشمول دلیل برائت بود، جا نداشت حضرت او را توبیخ کنند پس معلوم می‌شود هر جاهلی مشمول ادله برائت نیست.

بنابراین اصل برائت در مواردی که مکلف تمکن احراز واقع با فحص را دارد جاری نیست و اصل برائت مختص به موارد بعد از فحص است.

یکی دیگر از روایاتی که می‌توان به آن استدلال کرد روایت عبدالرحمن بن حجاج است که قبلا به مناسبت ادله برائت آن را ذکر کرده‌ایم.

 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ رَجُلَيْنِ أَصَابَا صَيْداً وَ هُمَا مُحْرِمَانِ الْجَزَاءُ بَيْنَهُمَا أَوْ عَلَى كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا جَزَاءٌ فَقَالَ لَا بَلْ عَلَيْهِمَا أَنْ يَجْزِيَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا الصَّيْدَ قُلْتُ إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا سَأَلَنِي عَنْ ذَلِكَ فَلَمْ أَدْرِ مَا عَلَيْهِ فَقَالَ إِذَا أَصَبْتُمْ مِثْلَ هَذَا فَلَمْ تَدْرُوا فَعَلَيْكُمْ بِالاحْتِيَاطِ حَتَّى تَسْأَلُوا عَنْهُ فَتَعْلَمُوا. (الکافی جلد ۴، صفحه ۳۹۱)

اگر مراد از اذا اصبتم مثل هذا این باشد که اگر گرفتار چنین واقعه‌ای در کفاره شدید باید احتیاط کنید، دلالت روایت بر عدم جریان اصل برائت قبل از فحص واضح است یعنی اگر اتفاقی افتاد و حکم آن را نمی‌دانستید باید احتیاط کنید تا بپرسید و از ادله وجوب فحص است.

اما اگر مراد از روایت این باشد که در مقام افتاء اگر از شما سوال کردند و جواب را نمی‌دانستید باید احتیاط کنید و فتوا ندهید تا بپرسید؛ در این صورت دلالتی بر وجوب فحص قبل از جریان برائت ندارد و مفاد روایت این است که فتوای به غیر علم جایز نیست چون نوعی کذب است و تقریر جاهل است.

اما بعید نیست منظور از روایت همان بیان اول باشد یعنی در قضیه‌ای که حکم آن را نمی‌دانستید باید احتیاط کنید تا بپرسید و حکم مساله روشن شود و لذا این روایت هم از ادله وجوب فحص است.

گفتیم روایات دال بر وجوب تعلم و وجوب فحص،‌ مخصص روایات دال بر برائت خواهند بود البته اگر برای روایات دال بر برائت اطلاقی نسبت به قبل از فحص قائل باشیم.

اشکالی را از مرحوم صدر نقل کردیم و جواب دادیم.

اشکال دیگری به دلالت این روایات بر وجوب فحص در کلام مرحوم عراقی ذکر شده است.

ایشان فرموده‌اند این روایات محمول به موارد علم اجمالی است. در نتیجه در شبهات بدویه،‌ دلیلی بر وجوب فحص نداریم و لذا با توجه به ادله برائت و ادله وجوب تعلم، فحص لازم نیست و ادله برائت اطلاق دارند و ادله وجوب تعلم، فحص را در موارد علم اجمالی لازم می‌داند.

اشکال کلام ایشان این است که در هیچ کدام از این روایات، علم اجمالی فرض نشده است. اینکه ایشان چرا این روایات را مختص به شبهات علم اجمالی دانسته‌اند روشن نیست.

و اشکال دیگر کلام ایشان این است که ظاهر این روایات این است که عقاب به خاطر ترک تعلم است نه به خاطر علم اجمالی. موضوع عقاب و ذم در این روایات عدم علم است و جهل در روایات عذر محسوب نشده است نه اینکه موضوع عقاب علم اجمالی باشد در غیر این صورت، لغویت عنوان مأخوذ در روایت لازم می‌آید.

مرحوم عراقی اشکال دیگری بر دلالت این روایات بر وجوب فحص بیان کرده‌اند. ایشان فرموده‌اند مفاد این روایات وجوب عمل به حجت است و مفاد ادله وجوب فحص، مفاد همان حکم تعلیقی عقل است. این روایات می‌گویند به حجت عمل کنید نه اینکه به واقع عمل کنید.

اصل برائت هم حجت است و لذا عذر عبد است.

مفاد روایات وجوب تعلم، مفاد حکم تعلیقی عقل است که قبلا گفتیم این حکم، مورود ادله برائت است و ادله برائت وارد بر این حکم عقل است. حکم عقل به وجوب احتیاط، معلق بر عدم ترخیص و بیان از طرف شارع است.

اما اینکه این روایات وجوب عمل به حجت را لازم می‌دانند چون اگر مفاد روایات وجوب عمل به واقع باشد،‌ با حجیت تمامی امارات و اصول منافات خواهد داشت و باید در همه آنها بر فرض عدم مطابقت با واقع، عبد معذور نباشد.

و لذا بنابر تمامیت اطلاق ادله برائت نسبت به شبهات قبل از فحص، ادله وجوب تعلم موضوع نخواهند داشت.

شاید این اشکال از برخی کلمات محقق داماد هم استفاده شود.

اما به نظر می‌رسد این اشکال نیز تمام نیست چرا که ظاهر از این روایات این است که عبد را بر عدم تعلم واقع، مذمت می‌کنند. بله در جایی که حجت باشد اکتفای به حجت جایز است اما فرض در این روایات این است که عبد با واقع مخالفت کرده است و این مخالفت با واقع مستند به حجت نیست و فرد عذری ندارد.

و علاوه که اگر فرض کنیم این روایات عمل به حجت را واجب می‌داند، این روایات معارض با ادله برائت است نه اینکه مورود ادله برائت باشد چون ادله وجوب تعلم، امر به وجوب عمل به حجت می‌کند و اصل برائت در چه مواردی حجت است؟ در جایی که فحص باشد. و لذا ادله وجوب تعلم یا حاکم بر ادله وجوب برائت است یا لااقل معارض با آنها ست.

اشکال دیگری که در کلام مرحوم عراقی مذکور است این است که ادله وجوب تعلم، نسبت به زمان ما که دسترسی به معصوم و امکان تحصیل وجوب علم و کشف از واقع نیست، اطلاقی ندارد. و لذا اطلاق ادله برائت، بدون معارض و مقید خواهد بود.

به نظر می‌رسد این اشکال نیز وارد نیست شاید در برخی روایات مثل روایت عبدالرحمن بن حجاج این اشکال وارد باشد اما در مثل روایتی که می‌گوید افلا علمت این اشکال وارد نیست. این روایت می‌گوید در جایی که اگر عبد فحص کند به وظیفه‌‌اش می‌رسد اگر فحص نکند جهل او در مخالفت با واقع عذر نیست. در عصر غیبت،‌ که یک مسأله ممکن است حجت داشته باشد و ممکن است نداشته باشد، اگر عبد فحص نکند و برائت اجرا کند و بعد مخالف با واقع باشد، روایت می‌گوید جهل او عذر نیست.

در نتیجه روایات دال بر وجوب تعلم، دال بر لزوم فحص است و برائت قبل از فحص جاری نیست.

جلسه ششم ۱۲ مهر ۱۳۹۴

منتشرشده در اصول سال ۹۵-۱۳۹۴

شرایط اصول/ برائت: فحص

بحث در دلیل وجوب فحص است. بعد از اینکه فرض کنیم ادله برائت نقلی نسبت به قبل از فحص هم اطلاق دارند و شامل این مورد هم می‌شوند بر وجوب فحص در شبهات حکمیه چه دلیلی داریم؟

از نظر ما ادله برائت نقلی اطلاق ندارند و شامل فرض عدم فحص نیستند اما مشهور ادله برائت نقلی را مطلق می‌دانند و لذا به دنبال دلیل مقید برای این اطلاق هستند.

مرحوم آخوند فرمودند ادله وجوب تعلم، مقید اطلاق ادله برائت نقلی است. آیات و روایات متعددی دال بر وجوب تعلم وجود دارد از جمله روایت مسعدة بن زیاد و یا روایتی که در مورد غسل فردی که جذام دارد وارد شده است.

 أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ وَ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْغِفَارِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ النَّبِيَّ ص ذُكِرَ لَهُ أَنَّ رَجُلًا أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ عَلَى جُرْحٍ كَانَ بِهِ فَأُمِرَ بِالْغُسْلِ فَاغْتَسَلَ فَكُزَّ فَمَاتَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَتَلُوهُ قَتَلَهُمُ اللَّهُ إِنَّمَا كَانَ دَوَاءُ الْعِيِّ السُّؤَالَ. (الکافی جلد ۳، صفحه ۶۸.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُكَيْنٍ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قِيلَ لَهُ إِنَّ فُلَاناً أَصَابَتْهُ جَنَابَةٌ وَ هُوَ مَجْدُورٌ فَغَسَّلُوهُ فَمَاتَ فَقَالَ قَتَلُوهُ أَلَّا سَأَلُوا أَلَّا يَمَّمُوهُ إِنَّ شِفَاءَ الْعِيِّ السُّؤَالُ. (الکافی جلد ۳، صفحه ۶۸)

یا روایتی که در مورد کسی که در جایی حضور پیدا می‌کند و جلوس در آنجا را طول می‌دهد تا صدای غنا را بشنود. امام علیه السلام می‌فرمایند اگر مرگ سراغ او می‌آمد گرفتار می‌شد.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنَّنِي أَدْخُلُ كَنِيفاً لِي وَ لِي جِيرَانٌ عِنْدَهُمْ جَوَارٍ يَتَغَنَّيْنَ وَ يَضْرِبْنَ بِالْعُودِ فَرُبَّمَا أَطَلْتُ الْجُلُوسَ اسْتِمَاعاً مِنِّي لَهُنَّ فَقَالَ لَا تَفْعَلْ فَقَالَ الرَّجُلُ وَ اللَّهِ مَا آتِيهِنَّ إِنَّمَا هُوَ سَمَاعٌ أَسْمَعُهُ بِأُذُنِي فَقَالَ لِلَّهِ أَنْتَ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ لَكَأَنِّي لَمْ أَسْمَعْ بِهَذِهِ الْآيَةِ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ مِنْ أَعْجَمِيٍّ وَ لَا عَرَبِيٍّ لَا جَرَمَ أَنَّنِي لَا أَعُودُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ أَنِّي أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فَقَالَ لَهُ قُمْ فَاغْتَسِلْ وَ سَلْ مَا بَدَا لَكَ فَإِنَّكَ كُنْتَ مُقِيماً عَلَى أَمْرٍ عَظِيمٍ مَا كَانَ أَسْوَأَ حَالَكَ لَوْ مِتَّ عَلَى ذَلِكَ احْمَدِ اللَّهَ وَ سَلْهُ التَّوْبَةَ مِنْ كُلِّ مَا يَكْرَهُ فَإِنَّهُ لَا يَكْرَهُ إِلَّا كُلَّ قَبِيحٍ وَ الْقَبِيحَ دَعْهُ لِأَهْلِهِ فَإِنَّ لِكُلٍّ أَهْلًا. (الکافی جلد ۶، صفحه ۴۳۲)

و البته برخی به آیه فاسئلوا اهل الذکر استدلال کرده‌اند که تمام نیست چون آیه در مقام بیان این نیست که در فرض شک باید فحص کرد.

و هم چنین می‌توان به آیاتی مثل آیه نفر بر وجوب فحص استدلال کرد.

در مقابل برخی مثل مرحوم صدر بر استدلال به این روایات بر وجوب فحص اشکال دارند. البته ایشان فقط دلالت روایت مسعدة را پذیرفته است و باقی روایات را دال بر وجوب فحص نمی‌دانند. در مورد روایت مسعدة می‌گویند این روایت اگر چه دال بر وجوب فحص است اما فقط اطلاق ادله برائت را در حق کسی که این روایت را اتفاقی دیده باشد تقیید می‌کند. اما کسی که این روایت را ندیده است، دلیلی بر وجوب فحص بر او نداریم و دلیلی بر وجوب فحص نسبت به خود این روایت هم نداریم یعنی دلیلی نداریم که بر فرد واجب است از خود وجوب فحص هم فحص کند.

بنابراین روایت مثبت مختار اصولیین نیست.

عرض ما به ایشان این است که ادله برائت، اطلاق دارند و اطلاق وقتی حجت است که مکلف از وجود مقید فحص کند و بدون فحص از مقید، اطلاق حجیت ندارد. بله فحص از مقید مقوم شکل گیری اطلاق نیست اما مقوم حجیت اطلاق است خود ایشان هم این کبری را قبول دارند و عجیب است که اینجا این مبنا را فراموش کرده‌اند و گفته‌اند بدون فحص از مقید، می‌توان به اطلاق ادله برائت تمسک کرد و لذا فحص از ادله مقید اطلاق ادله برائت از جمله روایت مسعدة لازم است.

علاوه که بر فرض فحص و نرسیدن به ادله وجوب فحص، دست پیدا نکنیم باز هم نمی‌توان به اطلاق ادله برائت تمسک کرد چون مخصص حدیث رفع، منحصر در ادله وجوب تعلم نیست و تمام ادله احکام، مخصص ادله برائت است و حاکم بر ادله برائت است. چون ادله برائت آنچه مکلف به آن عالم نیست را مجرای برائت می‌داند و دلیل احکام با توجه به دلیل حجیت آن، حاکم بر دلیل برائت است. بنابراین فحص از ادله احکام لازم است نه به عنوان وجوب تعلم بلکه چون خود این ادله احکام مقید ادله برائت است.

این بیان هم جواب دیگری به مرحوم آقای صدر است و هم وجه سوم در اصل لزوم فحص است.

در حقیقت ادله احکام و امارات حاکم بر ادله اصل برائت هستند و بعد از فحص و عدم دست یافتن به حکم، ادله برائت حاکم بر ادله احکام واقعیه هستند.

حاصل کلام تا اینجا سه دلیل بر وجوب فحص بیان کرده‌ایم. اول اینکه ادله برائت نسبت به فرض قبل از فحص اطلاق ندارند. دوم بر فرض وجود اطلاق، ادله وجوب تعلم مقید آنها ست و سوم بر فرض که ادله تعلم را هم تمام ندانیم چون خود ادله احکام،‌ مخصص ادله برائت هستند و اطلاق تا وقتی از مقید فحص نشود حجت نیست لذا فحص از این احکام لازم است.

صفحه9 از10

 نقل مطالب فقط با ذکر منبع مجاز است